موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم پدرام اصفهانی در پرونده‌پرترۀ «مجید قیصری»

از جنگ خسته‌اید؟ | مروری بر مهم‌ترین آثار «مجید قیصری»

17 مرداد 1398 15:16 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
از جنگ خسته‌اید؟ | مروری بر مهم‌ترین آثار «مجید قیصری»

شهرستان ادب: پرونده‌پرترۀ مجید قیصری را با یادداشتی از پدرام اصفهانی ادامه می‌دهیم. اصفهانی در این یادداشت ریویوی کوتاهی بر آثار مهم قیصری نوشته است که با همدیگر می‌خوانیم:

مجید قیصری از داستان‌نویس‌های مطرح کشور است. آثار وزینی دارد و در این سال‌ها تلاش داشته جایگاه خودش را در ادبیات داستانی جنگ محکم کند و موفق هم بوده است.مدتی با آثاری چند از قیصری، هم‌نشین بودم و به فاصلۀ اندکی از هم شش‌کتاب از آثار وی را خواندم که در ادامه، برداشت و نظرهای شخصی‌ام را دربارۀ هر یک خواهم آورد.

«گوسالۀ سرگردان»

 برگزیدۀ ششمین دورۀ جایزۀ ادبی اصفهان، برندۀ جایزۀ شهید غنی‌پور، برندۀ لوح تقدیر از جایزۀ ادبی روزی‌روزگاری، نامزد نهمین دورۀ جایزۀ نویسندگان و منتقدان مطبوعات.

مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به خطِ «مجید قیصری». به‌راستی که یکی از نمونه‌هایی که می‌شود برای یک‌مجموعه‌داستان استاندارد و خوب نام برد، همین کتاب است. حجم و اندازۀ داستان‌ها و کل مجموعه، خواننده را از خواندن و جلورفتن خسته نمی‌کند و حتی او را وادار به ادامه‌دادن کتاب می‌کند. مجموعه‌ای که داستان‌هایش از نظر فرم، قالب، مضمون، لحظه‌ها و موقعیت‌های روایی به دل می‌نشیند و به‌راحتی می‌توان از آن لذت برد.

قیصری، با زبانی ساده و روان، روایت‌گر داستان‌هایش می‌شود و شاید برای کسانی که آثار او را خوانده‌اند، جالب باشد که تقریباً هرمجموعه و کتابی از ایشان، زبان و حال‌وهوای خاصی دارد که خود را از سایر کتاب‌ها متمایز می‌کند.

پیش از این یک‌بار این مجموعه را خوانده بودم و برای بار دوم آن را ورق زدم. داستان «کابوس‌خانه» در ذهنم مانده بود و علاوه‌بر آن «فقط حرف بزن» و «نور کافی» را هم از بقیۀ داستان‌های این مجموعه بیشتر دوست داشتم. «گوسالۀ سرگردان» می‌تواند یک‌پیشنهاد خوب برای استراحت‌های گاه‌گاه و آخر هفته‌تان باشد تا کوتاه‌کوتاه، لحظه‌های خود را با واژه‌ها شریک باشید.

«سه‌دختر، سه‌گل‌فروش»

«سه‌دختر گل‌فروش» به همت انتشارات سورۀ مهر چاپ شده و مجموعه‌داستان کوتاه دیگری در کنار سایر آثار این نویسنده به‌شمار می‌رود.

معمولاً مجموعه‌هایی با این حجم برای مؤلف‌هایی تهیه می‌شود که دیگر قصد چاپ کتابی ندارند و یا از دنیا رفته‌اند. این‌که چرا و چگونه شده که چنین کتابی برای ایشان تهیه و منتشر شده محل سؤال است. شاید بهتر باشد تغییراتی در این کتاب داده شود؛ برای مثال می‌توان از داستان نه‌چندان کوتاه «جنگی بود، جنگی نبود» شروع کرد که پیش از این، جداگانه منتشر شده بود و بعداً با سایر داستان‌ها در این مجموعه به چاپ رسید. به نظر می‌آید جدابودن این اثر به نفع خواننده و خود اثر و مؤلف است. جنگی بود جنگی نبود، بیشتر از آن که کوتاه باشد، یک‌داستان بلند است و البته خوب و زیبا و خواندنی و مخاطب از جداگانه‌خواندن آن در قالب یک‌کتاب ناراضی نخواهد بود.

به‌طورکلی برای آثار داخلی تغییرات بعد از انتشار کتاب و ویراستاری مجدد و غیره کمتر انجام می‌شود. امید که ناشران به این مهم توجه کنند و به اعتبار خودشان بیفزایند.

بگذریم، مجید قیصری در سه‌دختر گل‌فروش، 27 داستان دارد که هرکدام از زاویۀ دید و شخصیتی خاص، هرکدام از نقشی خاص که در صفحۀ جنگ روزگار قرار گرفته است، روایت می‌شود؛ از اسیر و نامه‌رسان گرفته تا خانوادۀ شهید و رزمندگان. این که گفته‌اند قیصری، میراث‌دار داستان جنگ است، درست است و دقیق. سه‌دختر گل‌فروش به هرمحقق و مخاطبی نشان می‌دهد که قیصری در نوشتن داستان جنگ، قلم خودش را دارد و جوهر کلامش با شش‌داستان مختصر تمام نمی‌شود. نویسنده‌ای که حرف برای گفتن زیاد دارد و ما هم به خواندن هرچه بیشتر از آثار تازه و قدیمی او مشتاق هستیم. خالی از لطف نیست که بگویم هرچند هرداستان و روایتی، در بستری از زمان و مکان شکل می‌گیرد، اما محدود به آن نیست. تا زمانی که می‌شود واژه‌ها را خواند و تا زمانی که زبان آدمی پابرجاست، داستان‌ها هم زنده‌اند و هم زندگی می‌کنند، این که ما به آن‌ها سر می‌زنیم یا نه، صحبت دیگری است، اما آن‌ها هستند و منتظرند تا چشم‌هایی ببیند و گوش‌هایی بشنود آواز سطرسطرشان را. بی‌شک، مجید قیصری و آثارش از همین سطرهای زندۀ ادبیات معاصر است و خواهد ماند؛ ان‌شاالله.

«سه‌کاهن: عشق و ادعا»

«سه‌کاهن» کتابی است دربارۀ پیامبر (ص) که در عالی‌بودن آن شکی ندارم. این کتاب به بخش جذاب و هیجان‌انگیزی از زندگی حضرت محمد (ص) در کنار دایۀ عزیز و محترم‌شان، بانوحلیمه (علیها‌الرحمه) می‌پردازد.

قیصری به‌زیبایی با واژه‌ها تصویرسازی و شخصیت‌پردازی می‌کند. او حوادث و اتفاق‌ها را آن‌طور روایت می‌کند که کشمکش خواننده با واژه‌ها ادامه می‌یابد و او را تا آن‌جا که می‌خواهد به دنبال خود می‌کشاند. تاریخ زیر پای نویسنده می‌گذرد و قلم او را ساده و خوش‌تراش و خوش‌خوان می‌کند.

قطع جیبی کتاب -که نشر علمی و فرهنگی چاپ خوبی از آن ارائه داده است- ، فصل‌های کوتاه و حجم به‌اندازۀ کتاب، نه‌تنها خواندنش را برایتان خوشایند می‌کند که حتی دوست خواهید داشت باز هم آن را بخوانید و حتی اگر اقدام به دوباره‌خوانی آن نکنید، خاطره‌اش در ذهن‌تان خواهد. به‌شخصه، بعد از به‌پایان‌رساندن داستان، احساس خوب و دل‌پذیری داشتم و افسوس که این حس رضایت‌مندی در همۀ آثار یافت نمی‌شود؛ اما قیصری پایان خوبی رقم می‌زند و خواننده را راضی نگه می‌دارد، مثل کاری که در اکثر داستان‌های کوتاهش می‌کند.

اما به بهانۀ سه‌کاهن بگذارید چندسؤالی هم مطرح کنیم.

چه حرف و چه واژه‌ای گفتن و نوشتن و شنیدن و خواندنش، مهم‌تر و زیباتر و ضروری‌تر از آنی است که درباره و برای انبیا و اولیای الهی و در صدر آن‌ها نبی مکرم اسلام (ص) و اهل‌بیت عصمت ایشان (علیهم‌السلام) باشد؟ چه سخنی به گوش شیواتر از گفتن سخنان و احوالات و سنت و سیرت و زندگانی پیامبر خاتم (ص)؟

چه بسیار فیلم‌ها و کتاب‌ها و هنرها که در موضوع‌های گوناگون ساخته و پرداخته می‌شوند و دریغ که چه اندک‌اند هنرهایی که به بهانۀ این برترین خاندان هستی بر بوم نقاش‌ها و کاغذ نویسنده‌ها و نت‌های موسیقی‌دانان و فیلم‌های کارگردانان بنشیند. هستند، اما کم. مثل جوی باریک آبی که در بیابانی جوشیده باشد و در چندقدمی خود مانده و پا فراتر نگذاشته باشد. حال آن‌که این خاندان و این ولایت چه قدم‌ها که برای نجات بشریت برنداشته و چه مجاهدت‌ها که نکرده و چه خو‌ن‌ها که در این راه نداده است و حالا که قلم به دست ما رسیده، کاهل و عاجز مانده‌ایم از گفتن و نوشتن و اشک‌ریختن به پای واژه‌ها و بندها.

چندرمان خوب دربارۀ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) داریم؟ چرا؟ چه‌چیز بهتر از داستان و رمان و فیلم بیان‌گر تاریخ و وقایع و سرگذشت‌ها و عقیده‌هاست؟ جای این کمبودهای هنری را نه منبرهای مساجد پر می‌کند و نه کتاب‌های قطور روایت و حدیث و نه مقاتل و امثالهم. این کاستی‌ها را نه گفت‌وگوهای تلویزیونی پوشش می‌دهد و نه گزارش خبرنگاران از پیاده‌روی اربعین و دسته‌های عزاداری و نه کلاس‌های تاریخ تحلیلی صدر اسلام و مابعدش؛ هرچیز جای خود. این همه‌سال از این ابزار استفاده شد و نتیجه‌اش چه شد؟! از کتاب و واژه‌ها که معجزۀ رسول‌اکرم (ص) است، چرا استفاده نشد و به آن اهتمام نشد؟! رمان‌های عاشقانه و جنایی و واقع‌گرای امروزی را جایگزین کدام ناگفته کرده‌ایم؟ چرا همت فیلم‌سازان و نویسندگان که عمری در این عرصه‌ها بودند بر این نشد که قدمی برداشته شود (اگرچه بودند ولی اندک)، قدمی که ادامه‌دار باشد و دیگران راه را به جلو ببرند؟

و حال، چه پاسخ پذیرفتنی و درستی برای این علامت‌های سؤال وجود دارد؟ به این‌ها فکر کنیم. اگر هنوز دیر نشده باشد.

«زیرخاکی: عشقی فراتر از خاک، زیر خاک»

صداقت در روایت و شور قصه‌گویی‌داشتن را می‌توان از ویژگی‌های مجید قیصری دانست. او که نوشته‌های داستانی‌اش را اکثراً در قالب جنگ ریخته است و در بیشتر داستان‌هایش، روزنۀ امید و روشنایی را می‌شود حس کرد، نه مثل بعضی از صاحبان قلم که تاریکی و ناامیدی از کتاب‌شان برون می‌ریزد!

«زیرخاکی» مجموعۀ هشت‌داستان کوتاه است که افق آن را به چاپ رسانده.

به‌راستی، شخصیت‌های جهان داستان قیصری، صادقانه حرف می‌زنند و راوی زندگی خود می‌شوند. صداقت نه به معنای راستی و درستی، به این معنا که هرچه را می‌خواهند و در خود دارند و شخصیتشان ایجاب می‌کند، می‌گویند. برای ما فیلم بازی نمی‌کنند و به چیزی، جمله‌ای، عبارت و حسی تظاهر و وانمود نمی‌کنند و همین است که به‌شخصه از خواندن داستان‌های این نویسنده، احساس ناراحتی و ناخوشایندی و حتی به بی‌راهه و بدراهه‌رفتن نمی‌کنم.

گفتنش در این‌جا خالی از لطف نیست؛ بسیاری از اهالی سینما از نبودن فیلم‌نامه‌های خوب و داستان‌های نو و گیرا شکایت دارند و می‌نالند. حال آن‌که چیزی که در سینمای ما کم‌ترین نمود را دارد، اقتباس است. چه رمان‌ها و داستان‌های کوتاهی که بستر فوق‌العاده‌ای برای ساخت یک‌فیلم باکیفیت هستند و کسی به سراغ‌شان نمی‌رود. نمونه‌اش بعضی از داستان‌های همین مجموعه است مانند داستان «زیرخاکی»، داستان «درخت کلاغ» و مخصوصاً «ایستگاه هفت». باوجود این‌چنین آثار و غیر از این‌ها، بهانه‌آوردن برای نبود فیلم‌نامه‌های خوب بی‌فایده است. کافی است همتی باشد تا اقتباسی شود و تمام؛ کو همت دوستان؟ هرچند فیلم بی‌دروپیکرساختن و نوشتن، راحت‌تر از ساختن یک‌کار باهویت و قابل احترام است.

باری؛ سه‌داستانی که ذکر شد، خواندنی و منتخب اینجانب است. داستان‌هایی که اشک‌تان را درمی‌آورد، دل‌تان را می‌لرزاند و حس هم‌دردی و هم‌زادپنداری‌تان را زنده می‌کند و اگر داستانی این ویژگی‌ها را نداشته باشد؛ مگر داستان است؟

«نگهبان تاریکی: نگهبان عاشقی»

قیصری موقعیت‌هایی را دست‌مایۀ داستان‌هایش می‌کند که حقیقتاً ناب و خاص اوست. جنگی که او در داستان‌ها روایت می‌کند از لحظه‌هاست که می‌توان گفت در حاشیۀ خط مقدم جنگ است و به دور از کلیشه‌ها.

او از دل همین حاشیه‌ها، که متن زندگی یک‌رزمنده و یک‌ملت را می‌سازد، داستانش را متولد می‌کند و حتی اگر داستانی را از او دوست نداشته باشیم و خیلی از آن لذت نبرده باشیم، نمی‌توانیم زیبایی و خاص‌بودن موقعیت‌های داستانی‌اش را منکر شویم و این یعنی شما از خرید کتابی به قلم این نویسنده پشیمان نخواهید شد.

«نگهبان تاریکی» تقدیرشدۀ جایزۀ جلال است و نشر افق آن را منتشر کرده است؛ نُه ‌داستان کوتاه با شیوه‌های روایت گوناگون از زبان شخصیت‌های متفاوت. یکی از علت‌هایی که خواننده را از خواندن قلم قیصری خسته نمی‌کند، متفاوت‌بودن آدم‌ها در داستان‌های‌شان است، هرکدام با زبان خودش داستانش را می‌گوید و حتی اگر در مجموعه‌ای، تمام داستان‌ها دربارۀ رزمنده‌های اسیر باشد، باز هم ما را خسته نخواهد کرد، چراکه هراسیری که این نویسنده به واژه می‌کشد با دیگری فرق دارد و ما را پای قصۀ خودش می‌نشاند. هرکدام‌شان زاویه‌دید خودشان را دارند و حرف و حال‌شان چیزی است متفاوت از دیگری.

از این مجموعه، دوداستان «در را باز کن» و «کاتب» را بیشتر می‌پسندم. اولی را به‌خاطر مضمون و نحوۀ بیان داستان قابل‌توجه و اعتنا می‌دانم و دومی را هم از حیث مضمون و هم از نظر روایت، زیبایی و گیرایی. به‌نظرم کاتب، بهترین داستان این مجموعه است که خواندنش را لذتی است چشیدنی.

«جشن همگانی: هرشب یکی کم می‌شود!»

«جشن همگانی» با ماهیت و قالبی متفاوت از نشر افق به چاپ رسیده. نویسنده در این مجموعه، به‌اندازه‌ای از داستان‌ها و روایت‌های معمول جنگ خود فاصله گرفته است که ما را به فضایی دیگر می‌برد و اگر کسی نداند که این نویسنده به داستان‌های جنگش شهرت دارد، او را به‌عنوان یک‌داستان‌نویس به‌روز و اجتماعی و دغدغه‌مند می‌پذیرد و دنبال می‌کند. این نه به این مفهوم که پیش از این نبوده است، بلکه به این معنی که در این مجموعه‌داستان، نما و جنبۀ دیگری از درونیات نویسنده را می‌بینیم. گویی که خودش هم خواسته باشد بگوید «من بلدم و می‌توانم داستان‌هایی خارج از فضای جنگ بنویسم و خوب و جذاب هم این کار را انجام بدهم» و ما بی‌درنگ آن را تأیید خواهیم کرد.

با نگاه به 16 داستان کوتاه این مجموعه، حقیقتاً می‌توان آن را یک‌مجموعه‌داستان اجتماعی‌ـ‌فرهنگی نامید و در این طبقه‌بندی قرار داد. دارندۀ نشان درجۀ یک هنری، در روایت‌هایش از مذهب و تاریخ، سرنوشت و اقبال، سحر و شعر، بازار چشم‌ها و ابروها، روستا و روستایی، دیو و افسانه، نفس و تربیت‌نفس، شیطان و انسان، مرگ و خیال، تعصب و تعقل، پیشگویی و حقیقت، سفر و یافتن، کنارآمدن با مشکلات و حتی از برادرکشی سخن به‌میان می‌آورد و پیش چشم خواننده به چالش می‌کشاند.

روان‌شناسی که تلاش به‌ثمرنشسته‌اش را در شخصیت‌پردازی‌های هرکدام از بازیگران این قصه‌ها می‌توان دید، به شکلی ظریف از چندی از افسانه‌ها و باورهای ایرانی در برخی از داستان‌هایش استفاده کرده که شیرینی آن‌ها را برای مخاطبان بومی‌اش افزون می‌کند. از این مجموعه، سه‌داستان «سحرباطل»، «قلعۀ گلی» و «پیشگویی» را بیشتر از باقی می‌پسندم. مخصوصاً پیشگویی که خط روایی آن بی‌نظیر و عالی است، با درون‌مایه‌ای قابل‌تأمل که از خواندنش به‌جد، لذت برده و دوباره‌خواندنش را دوست خواهم داشت.

در پایان باید بگویم که همۀ ما به این جشن همگانی دعوتیم. خود را به موقع برسانید!


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از جنگ خسته‌اید؟ | مروری بر مهم‌ترین آثار «مجید قیصری»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.