شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری فارس: رمان «خواب پلنگ» رمان تاریخی است که برای نوجوانان نوشته شده و از طرحی نسبتاً ساده بهره برده است. کوچکعلی، پدرش و حسینعلی سهروستایی صاف و ساده هستند که با میرزا رضا کرمانی به تهران میروند. باورکردنش برای مخاطبان هادی حکیمیان دشوار است، ولی واقعاً فقط همین.
شهرت میرزارضا کرمانی بیش از هرچیز حتی بیشتر از اینکه به سَروسِرّش با سیدجمالالدین اسدآبادی مربوط باشد، به کشتن شاه وقت یعنی ناصرالدینشاه برمیگردد، اما نویسنده به جای تمرکز بر مسئلۀ تاریخی بزرگی چون شاهکشی یا ابعاد زندگی میرزا رضا، از کنار آن میگذرد. درحالیکه میدانیم حکیمیان از دانش تاریخی سرشاری برخوردار است و زندگی میرزا رضا پرفراز و فرود است. طوری که میشود تمامش را جای رمانی حادثهای جا زد؛ او برای شکایت از ظلم حاکم کرمان به تهران میرود، ولی نهتنها به حق و حقوقش نمیرسد، بلکه در کمال ناباوری توسط کامرانمیرزا به زندان میافتد. پس از رهایی از بند به استانبول میرود و مدتها ملازم سیدجمال میشود. از آنجا طی سفری نسبتاً طولانی به ایران میآید و در بابلسر تپانچهای تهیه میکند تا با آن کار کامرانمیرزا را یکسره کند. در همین دوره با شیخهادی نجمآبادی که روحانی مبارزی بوده حشرونشر دارد و وقتی به شهرری میرود، تصمیم میگیرد به قول خودش با کشتن شاه، ریشۀ ظلم را بزند. میرزا رضا در اعترافهایش گفته که یکبار میتوانسته شاه را در باغی هنگام تفرج به قتل برساند، ولی میترسد خون شاه به گردن یهودیانی که آن روز مشغول گشتوگذار در آن دوروبرها بودند، بیفتد. بههمینخاطر جوانمردانه کارش را به تعویق میاندازد و وقتی در حرم شاهعبدالعظیم قلب ناصرالدینشاه را نشانه میگیرد، میدانسته که راه فراری ندارد. قصاص او هم ماجرایی خواندنی دارد. مظفرالدینشاه ابتدا قصاص وی را تعلیق میکند، اما سرانجام با سعایت اطرافیان در میدان مشق دو روز به دار آویخته میشود.
ناصرالدینشاه هم تاجداری پرماجرا بود؛ فرانسه میدانست، به خوبی شعر مینوشت، عکاسی را شخصاً به ایران آورد، نهضت ترجمه و تألیف راه انداخت و حتی میگویند او بود که اولین رمان را نوشت. کل این ماجراها در داستان خواب پلنگ درز گرفته میشود. بهواقع میتوان گفت فقط سایۀ این قتل و آن شخصیتهای پیچیده، روی داستان افتاده است و اصلاً موضوع اصلی نیستند. موضوع مرکزی، سفر دو بچه است که تماشاگر ظلم فراگیر زمانشان هستند، طوری که انگار دارند در باغ خرابهای قدم میزنند که از خارهای گزنه انباشته است. این رویکرد به شکل قاطعی داستان را ساده کرده است.
بااینحال ما با رمانی تاریخی مواجه هستیم. وقتی قرار نیست آن موضوع حساس یا شخصیت استثنایی واکاوی شود، چرا با رمانی تاریخی مواجه میشویم. آیا اشاره به موضوع تاریخی برای تاریخیشدن ژانر داستانی کافی است؟ نه، ولی درک تاریخی نویسنده بیشتر از بهکارگرفتن کلمههایی مانند کرباس و آوردن چندشعر فولکلور است. رابطۀ قدرت میان بچهها، پدر و مادر کوچکعلی و نحوۀ اثرگذاری آنها بر هم، نسبت خان، شازده و اطرافیان و فاصلهگذاری میان اشخاص و اشیاء به تاریخیشدن فضا کمک کرده است؛ زیرا مثلاً در همین مورد آخری، در فصلهای اول، افراد و اشیاء آشنایشان در روستا با هم راحت هستند، اما وقتی به کرمان میروند اشیایی را میبینند که برای آنها تازگی دارد. همین رابطۀ غربت انسانی در میان اشیاء تازه، در تهران شدت مییابد. نویسنده بهواسطۀ انتخاب سهشخصیت روستایی بیتجربه توانسته از ترکیب آنها با محیطهای شهری، غربتی را بسازد که در آنها اشیاء برجسته میشوند. درست همانطور که در آن زمان بعضی چیزها از عینک تا قطار (ماشین دودی) به نظر مردم تازه و شگفتآور بود. اینها اشیاء عادی روزگار ما هستند و صرف تصور مردمی که اینجور چیزها را خاص بیابند، فضا را تاریخی میکند. حتی میتواند یادآور وضع مرعوب و شگفتزدۀ ما در مواجه با ابزارهای تجدد هم باشد. خود این حالت مرعوببودن نسبت به ظواهر وارداتی و غربی، روح تاریخی آن زمان را بازمینماید.
ولی هنوز نمیدانیم چرا نویسنده از خیر موضوعهای نفسگیر گذشته است. این سؤال باید بتواند بهترین پاسخش را در «صناعات» و «ساختاری» بیابد که هادی حکیمیان برگزیده است. مهمترین ترفند این داستان، انتخاب کودکـراوی در جایگاه زاویهدید است. در داستانهایی که راوی کودک، رشتۀ قصهپردازی را به دست گرفته، تمهیداتی برای جذابیت معمول است. مثلاً در «هاکلبرفین» و «تام سایر» از «مارک تواین» بچههای ماجراجویی داریم که با شیطنتهایشان مخاطب را به دنبال خود میکشند. این ایده مثل الگویی اغلب رمانهای ژانر نوجوان را تدراک میکند و با انداختن نگاهی به مجموعههایی مانند پرتقال و جز آن میتوانیم رد پای آشنایش را بشناسیم. در کارهایی مانند «خانوادۀ تیبو» از «روژه مارتن دوگار» کودک با معصومیتش چیزهایی را افشا میکند که در زمرۀ رفتارهای خجالتآور بزرگسالان است. کودککـراوی با افشای خردهجنایتها و شرارتهای محقرانۀ آدمبزرگها تصویری از واقعیت تکاندهندۀ ما میدهد که در آن واحد، سرگرمکننده و درسآموز است.
صورت دیگر آن کاویدن درون پرماجرای نوجوانان است. در «ناتور دشت»، «سلینجر» در حال کاوش منویات خاص «هولدن کالفید» احوال اگزجره یا همان غلوآمیز نوجوانی را پیش میکشد. تصویر این عواطف بزرگنماییشدۀ مفرح درعینحال به شناخت درون عجیبوغریب انسانی منجر میشود. ازقضا رمان خواب پلنگ همۀ این امکانات را در پیش میگذارد: پدر، پلنگی را شکار میکند که حسابی ماجراجویانه است. راوی کودکی است که جا دارد به خرابکاریهای بزرگترها سرک بکشد و حسینعلی که کچل و سودایی است میتواند انعکاس درون پرشروشورش را بنمایاند، ولی نویسنده از این همه استنکاف میکند. فقط کودکبودن راوی باعث میشود که او نسبت به مکانها و ابزارها و رسومها کمتجربهتر باشد، درنتیجه فاصلۀ او با چیزها و روالها، آنها را قابل روایت میکند. همانطور که گفته شد فاصلۀ شخصیتها با محیط، رمز موفقیت حکیمیان در دادن لحن تاریخی به رمان است. این فاصله با کودکبودن راوی شدت یافته است. از اینرو انتخاب کودکـراوی در جایگاه زاویهدید بسیار درست و هوشمندانه است، اما در همینجا متوقف میشود.
ساختار داستان هم ساده است. نویسنده در فصل اول (که اتفاقاً فصل پایانی است) و همچنین آخرین فصل، نشان میدهد که میتواند ریتم پرتلاطمی به کار بدهد، اما سادگی عمدی که با خط زمانی طبیعی و نثر خلوت و سادهشده (میدانیم که حکیمیان نثر پیچیدهای دارد) درآمیخته، داستانی آرام و رام را به دست میدهد که به کندی جلوی چشم کامل میشود.
درحقیقت، صناعت و ساختاری که در خواب پلنگ میبینیم نهایت تلاشش را برای خلوتکردن اثر به کار بسته است؛ زیرا میخواهد بپرسد چگونه میتوان برای مخاطبی که در آغاز راه خواندن است، رمان نوشت؛ خاصه رمانی تاریخی.
حکیمیان که معمولاً رمانهایش را از داستانهای فرعی میانبارد، احتمالاً بارها با این سؤال مواجه شده که چرا شلوغش میکنی؟ رمان خواب پلنگ، پاسخی عملی به مخاطبانی است که میخواهند او به چیزهایی شبیه «اقتصاد ماجرا» در رمانهایش بیشتر فکر کند. او در اینجا رژیم ماجرا گرفته و خواسته با کمترین نشانهها از اشیاء گرفته تا اصطلاحها، از افسانهها گرفته تا خاطرهها داستانی بنویسد.