شهرستان ادب: در ابتدا آقای «میلاد قاسمزاده» ضمن عرض سلام خدمت حاضران در جلسه، خلاصهای از داستان «جانان خرابات» را ارائه کرد و گفت ماجرای کتاب دربارۀ طالب، پسری پاکستانی است که در افغانستان با دختری ازدواج کرده و در پی عشق به همسر خود دچار تغییر عقاید میشود.
در ادامۀ جلسه، آقای «علیمحمد همدرد» صحبتهای خود را دربارۀ این اثر، پیش گرفت و دربارۀ قصۀ جانان خرابات گفت: «این کتاب، تقابل مرگ و زندگی یا عشق و مرگ و داستان دودلی و تردید ذهنی طالب است که پس از ازدواج برای او پیش میآید. دودلی طالب از یکسو بر سر آرمان و وظیفۀ خود برای مسئولیتی است که در قبال اداره و حفظ امنیت شهر دارد و از سویی دیگر به دنبال عشق و هوس خویش است».
همدرد از وجود دورۀ خاصی در حکومت افغانستان سخن گفت که در آن همهچیز باید از فیلتر شریعت عبور میکرد و حتی در شهر، مأموران امربهمعروف گماشته بودند. سپس افزود: «طالب، مأموری است که برای انجام وظیفه در کوچۀ خرابات که نام کوچهای آزاد و شاد در افغانستان است، گمارده میشود. او که تابهحال جز مادرش زنی ندیده بود، در این کوچه عاشق دختری میشود و علیرغم مخالفت مادر دختر، با او ازدواج میکند. همسر او رفتهرفته به انجام کارهایی که در حکومت و شریعت آن دوره حرام خوانده میشد، روی میآورد. دختر بهوسیلۀ خواندن کتاب پشتو در پی کسب سواد میرود، درحالیکه رفتن به مکتب برای دختران حرام خوانده میشد و کمکم به نقاشی علاقهمند میشود. دیواری را که سمت قبله است، پر از نقاشی میکند و در روز تولدش با سینی، آهنگ مینوازد و آواز میخواند تا با حرامبودن این اعمال مخالفت کند. سپس شروع به رقصیدن میکند. طالب در پی رفتارهای همسرش با خود میاندیشد که چرا دین این اندازه سختگیر است و این شادیها را حرام اعلام میدارد. درنتیجه دچار تغییر عقیده شده و دیگر وظیفۀ حکومتی خود را رها میکند و به فکر ایجاد مکانی میافتد که مردم از سختیهای دین بدانجا شکایت برند».
این تحلیلگر اظهار داشت که از منظر اسطورهشناسی، داستانهای کهن بسیاری در ارتباط با این الگو وجود دارند نظیر داستانهای: عبدالرزاق صنعانی، ابوعبدالله اندلسی، ولی سمرقندی و مؤذن بلخ، اما نزدیکترین الگو را داستان «شیخصنعان و دختر ترسا» معرفی کرد و افزود: «شیخصنعان، مردی مؤمن بود و مریدان بسیار داشت تا اینکه در خواب میبیند بر بتی سجده میکند و در پی این خواب، عاشق دختری ترسا میشود. شیخ برای کسب وصال به شروط نابهجای دختر، گردن مینهد و به شرابخواری، درآمدن از مسلمانی، سجده بر بت و بستن زنار، روی میآورد و حتی به مدت یکسال به خوکبانی میپردازد، اما پس از فرازونشیبهای فراوان توبه میکند».
همدرد «هزارویکشب» و «لیلی و مجنون» را از دیگر اسطورههای نزدیک به داستان سلطانزاده برشمرد و گفت: «در هزارویکشب، شهرزاد همانند زن طالب تلاش میکند با صحبتکردن، از حد و خونریزی پادشاه جلوگیری کند و در لیلی و مجنون خانوادۀ دختر اعلام میکنند که دختر خود را به مردی دیوانه نمیدهند. همانطور که در این داستان، خانوادۀ افغان با ازدواج دخترشان با مرد پاکستانی مخالفت میکنند».
همدرد، جانان خرابات را از جهتی با اسطورۀ «آدم و حوا» نیز شبیه دانست و الگوی تکرارشوندۀ این داستانها را تأثیر عشق بر مسائلی نظیر اعتقاد آدمی معرفی نمود.
در این بخش، قاسمزاده خاطرنشان کرد: «موضوع کلی داستان، دربارۀ این است که ازدواج تا چه اندازه سبب تأثیرگذاری و تأثیرپذیری متقابل دوفرد بر اعتقادات همدیگر میگردد و این مسئله در همۀ فرهنگها نمود دارد».
در این قسمت از جلسه، استاد قیصری شروع به صحبت کرد و گفت: «اصلیترین اسطورۀ مربوط به جانان خرابات، داستان شیخصنعان است و الگوی موجود در این داستان یکی از بهترین الگوهای تکرارشوندۀ دورۀ ماست. مجموعۀ تلویزیونی «میوۀ ممنوعه» نیز براساس همین الگو ساخته شده است».
قسمت پایانی جلسه با گفتوگوی صمیمانۀ آقای علیمحمد همدرد، دانشجوی افغانستانی با دیگر حاضران در جلسه همراه بود.
گزارش: الهه عزیزیفرد
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز