شهرستان ادب: درآغاز «پرهام علیدوستی» خلاصهای از داستان «شب سهرابکشان» را برای حاضران خواند: «در این داستان، نقالی به نام سید، پردهای از داستان رستم و سهراب و تهمینه را به یکروستا آورده و به پردهخوانی میپردازد. «مرتضی» کودک کرولالی است که پردهخوانی او را کنجکاو میکند و عاقبت ماجرای درگیری رستم و سهراب را از پدر و مادرش جویا میشود و در پی پرده میدود. مرتضی و سیدنقال باهم گلاویز شده و هردو در آتش میسوزند».
تحلیل اسطورهای پرهام علیدوستی دربارۀ داستان «شب سهرابکشان»
علیدوستی، انتساب اسطوره به این داستان را سهلوممتنع دانست و افزود: «قصه بهجهت داشتن پایانی تلخ و غمانگیز همانند رستم و سهراب، یکتراژدی است؛ زیرا نقال و کودک در پایان میسوزند و جنازۀ کودک پیدا نمیشود».
علیدوستی در ادامه به وجوه تفاوت دو داستان اشاره کرد و گفت: «1ـ برخلاف رستم و سهراب بین نقال و مرتضی نسبت پدر و فرزندی وجود ندارد.2ـ مرتضی و نقال هردو میمیرند، ولی در اسطوره تنها سهراب قربانی میشود».
تحلیل اسطورهای مجید اسطیری دربارۀ داستان «شب سهرابکشان»
در این بخش، مجید اسطیری شروع به ارائۀ صحبتهای خویش کرد و الگوی تکرارشوندۀ این داستان را برگرفته از کشتهشدن سهراب در شاهنامه دانست. اسطیری دربارۀ قرینهسازی شخصیتها اظهار داشت: «میان شخصیت مرتضی با سهراب چهارشباهت وجود دارد: 1ـ جوانی.2ـ پرسشگری.3ـ بیصبری و بیقراری. 4ـ ناکامی و جوانمرگشدن.
میان شخصیت سیدنقال با رستم نیز شباهتهای نهچندان کاملی برقرار است: 1ـ پیری.2ـ ناتوانی در درک حقیقت طرف مقابل. در اسطوره، سهراب از شناختن رستم بهعنوان پدر و در این داستان، سیدنقال از درک حقیقت درونی کودک کرولال ناتوان است.3ـ عدم پرسشگری».
اسطیری در بیان دیگر شباهتهای دو داستان افزود: «صحنۀ دعوا و درگیری سیدنقال و مرتضی با نبرد رستم و سهراب، منطبق است؛ زیرا میان دو شخصیت، سوءتفاهم وجود دارد که باعث درگیرشدن آن دو میشود. پردۀ نقالی بهمثابۀ کتاب شاهنامه است و حضور خود فردوسی در داستان، مایۀ شگفتبودن آن شده است».
اسطیری به فراروی نجدی در اثر خویش اشاره کرد و گفت: «سهراب درصدد دانستن این مسئله است که آیا رستم، پدر اوست یا نه. درحقیقت در پی فهمیدن موضوعی در گذشته است، اما مرتضی خواهان فهمیدن سرانجام داستان است؛ یعنی فهمیدن چیزی در آینده را طلب میکند. فراروی بعدی نجدی دربارۀ مرگ شخصیت قرینۀ رستم یعنی سیدنقال رخ داده است؛ زیرا او به همراه مرتضی در آتش سوخته و کشته میشود».
تحلیلگر داستان شب سهرابکشان خاطرنشان کرد: «در اسطورۀ غربی ادیپوس شهریار اثر سوفوکلس، فرزند، پدر خود و درواقع نمایندۀ سنت را از بین میبرد، اما در اسطورۀ ایرانی شاهنامه، پدر، فرزند خویش را که نمایندۀ تجدد است، میکشد. فراروی تراژدی بیژن نجدی در این است که در آن مرد نقال و بچۀ کرولال که نمایندۀ گذشته و آینده هستند، هردو میمیرند».
تحلیل اسطورهای مصطفی مردانی دربارۀ داستان «شب سهرابکشان»
در این قسمت از جلسه «مصطفی مردانی» پشت تریبون حاضر شد تا به ارائۀ سخنان خود بپردازد. مردانی گفت که قصد دارد دربارۀ بیژن نجدی صحبت کند و افزود: «این نویسنده مانند هوشنگ گلشیری و صادق چوبک، ابتدا شاعر بوده و سپس به داستاننویسی روی آورده است. وی در دورهای که نویسندهها در پی جهان نو و رساندن یکفضای جدید به حوزۀ ادبیات بودند، به چاپ داستان پرداخت و نوشتههای شاعرانهاش از همان سبک و سیاق نشأت گرفته است».
مردانی در بیان ویژگیهای داستانهای نجدی گفت: «1ـ این نویسنده، شاعرانگی را وارد داستان کرده است. در شب سهرابکشان و سهشنبۀ خیس، شاعرانگی وجود دارد و نجدی با انتخاب هوشمندانۀ داستان رستم و سهراب که به نظم نوشته شده است، در حفظ این ویژگی در اثر خود بسیار تلاش کرده است.2ـ نوعی استفاده از کلمهها شبیه جاندارپنداری در این اثر وجود دارد که مانند دیگر داستانهای فارسی نیست. 3ـ حالت سکون و ایستایی در این اثر برقرار است. 4ـ نجدی، اسطوره را عیناً تکرار نکرده، بلکه چیزی بدان افزوده است. درواقع شاهد حضور خود نویسنده در داستان و رویدادن اتفاقهایی تازه در آن هستیم».
«مجید قیصری» در این بخش با معادلسازی برخی از شخصیتهای دو داستان، مخالفت کرد و گفت: «تعجب میکنم که دوستان سیدنقال را معادل رستم گرفتهاند، درحالیکه مرتضی پدری دارد که با او درگیر است. الگوی داستان رستم و سهراب، تقابل پدر و پسر است و این تقابل در داستان بین مرتضی و پدرش وجود دارد. ویژگیهای نقال بهعنوان گردانندۀ پرده بیشتر از رستم در وجود خود فردوسی به چشم میخورد. پدرکشی سراسطورۀ تمدن غرب و پسرکشی سراسطورۀ تمدن ایرانی است و از این منظر میتوان گفت سیدنقال بهعنوان بخشی از سنت با رستم اشتراک پیدا میکند، اما نمیتواند معادل او باشد».
قیصری در تأیید صحبت یکی از حاضران افزود: «علیرغم هرگونه معادلسازی، محتوای این داستان با محتوای اسطورۀ رستم و سهراب یکسان است؛ یعنی فرد جوان و تفکر نو از بین میرود و تفکر سنتی باقی میماند. الگو تکرار شده است، اما این مسئله که نویسنده در فرم تا چه اندازه توانسته است مخاطب را اقناع کند و از نشانهها استفاده نماید یا اختلافنظر در خوانندگان پدید آورد، ناشی از قدرت متن است».
دفتر این محفل با تشویق حاضران به پایان آمد.
گزارش: الهه عزیزیفرد