موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌پرترۀ «مجید قیصری»

ناقه‌ی صالح | یادداشتی بر مجموعه‌داستان «گوساله‌ی سرگردان» به قلم «پری رضوی»

02 مهر 1398 12:25 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 3 رای
ناقه‌ی صالح | یادداشتی بر مجموعه‌داستان «گوساله‌ی سرگردان» به قلم «پری رضوی»

شهرستان ادب: پرونده‌پرترۀ مجید قیصری را با یادداشتی دربارۀ مجموعه‌داستان «گوسالۀ سرگردان» به‌روز می‌کنیم. این یادداشت را سرکار خانم «پری رضوی»، نویسنده و منتقد، نگاشته است. شما را به خواندن این یادداشت تازه دعوت می‌کنیم:

 

جنگ هنوز ادامه دارد تا وقتی که دختری از فراق پدرش غمگین است. تا وقتی که زنی فقط با خاطراتش زندگی می‏کند و مردی بخاطر اثرات جنگ باید تا آخر عمر دارو یا مواد استفاده می‏کند تا معلولیتش را تحمل کند. شاید با دیدن اسمش مجموعه داستان گوساله‏ی سرگردان نوشته‏ی مجید قیصری که انتشارات افق چاپ کرده، به راحتی متوجه محتوای کتاب نباشیم و شاید با خواندن یا شنیدن اسم کتاب تداعی معنای قصه‏ی قوم ثمود و حضرت صالح در ذهنمان نقش ببندد. مگر با دیدن اسم نویسنده که بخاطر تجربه‏اش در عرصه‏ی جنگ اسم خود را در زمره کتاب‏های ادبیات دفاع مقدس به خوبی رقم زده است. قیصری در این مجموعه خیلی ساده و عریان و بی‏طرفانه آنچه در جنگ موجود است و زوایای دید آدم‏ها را به جنگ راحت نشان داده است. مخصوص اینکه توانسته با ایجاز به موقع خط‏های سفیدی در کتاب جا بگذارد و از خواننده در شکل‏گیری داستان مشارکت بطلبد.

این کتاب نود و سه صفحه‏ای با هشت داستان تشکیل شده که هفت داستان اولی کوتاه در حد دو یا سه صفحه می‏باشد و داستان اصلی این کتاب همان گوساله‏ی سرگردان است که استخوان‏بندی اصلی کتاب را ساخته است. من ابتدا کتاب را با گوساله‏ی سرگردان شروع کردم تا مزه‏ی تکرار قصه‏ی گوساله‏ی سرگردان  صالح  را در  عصر امروزی بچشم. گوساله‏ای که حضور خارجی داشت و مردم دهکده به آن احساس خاصی داشتند. تا جایی که بعد از مردن ماموستا گاو و گوساله‏اش را در روستا آزاد رها کرده بودند. ولی وقتی داستان‏های دیگر کتاب را خواندم، تازه متوجه شدم این یک اسم کلی است که قیصری شاید به عمد گوساله‏ی سرگردان را روی کتاب گذاشته. چون در دیگر داستان‏ها هم می‏بینیم جنگ باعث می‏شود هر کس ناخواسته اسیر گوساله‏ای سرگردانی شود. یکی اسیر احساس سرگردان یا یکی اسیر فکر سرگردان و یکی به دنبال فرزندش باشد.

داستان اول: ماه زده

داستان پسری است که صورت و قسمتی از گوشش ماه زده است و این خاصیت ظاهری‏اش شاید تنه می‏زند به نوعی دیوانگی شخصیت اصلی داستان. ایجاد ایهام. او صداها و ناله‏هایی را می‏شنود و آن را به همه می‏گوید. هیچکس حرفش را باور ندارد. تا جایی که نامه‏ای می‏نویسد به مراجع بالا تا بیایند و تکلیف این صداها را روشن کنند. خبر به این مهمی در بین همه عادی شده، و کسی به آن ترتیب اثر نمی‏دهد. ولی او مصرّ است تا اینکه یک روز عده‏ای با زنی برای تجسّس می‏آیند. هشت جنازه بیرون می‏کشند. بدون اینکه از مشخصات آنها دلیلی برای وجود این جنازه‏ها پیدا کنند. این داستان آنقدر بی‏طرفانه و جدی نوشته شده است که خواننده حس متافیزیکی در وجودش اوج می‏گیرد و یا آن را جزو طبیعت زندگی در کنار وقایع دیگر می‏قبولاند. گوساله‏ی گمشده‏ی این داستان همان صداهایی است که به گوش می‏رسد و آخر سر هم جنازه‏هایی مشکوک با کمک گروهی سر از خاک در می‏آورند

داستان دوم:تلخک

تلخ‏ترین داستان این مجموعه همین تلخک می‏باشد. پسری به نام کوروش معتاد است. کسی مشتاق مصاحبت و همنشنی با او را ندارد. شاید در برخورد اول فکر می‏کنیم بخاطر اعتیادش دستش را از دست داده است. همه از او فاصله می‏گیرند. تا اینکه به روایت راوی کم‏کم می‏فهمیم او در زمان جنگ یک دست خود را از دست می‏دهد و به مرور متوجه می‏شویم حتی در امعا و احشا داخلی بدنش نیز ترکش وجود دارد تا جایی که گاهی او را بستری بیمارستان می‏کند. او بخاطر دردهایش گرفتار مواد شده و گوساله‏ی سرگردانش همان مواد است.

داستان سوم: فقط حرف بزن

داستان مردی است که از نزدیک شاهد ماجراهای جنگ در منطقه‏ی جنگی آبادان بوده و بعد از جنگ هر کس به دنبال وقایع و خاطرات جنگ به او مراجعه می‏کند تا بتوانند اطلاعات لازم را از محل زندگی‏شان بگیرند. نقطه اوج داستان آن جایی است که بی‏بی سکینه کلید خانه‏اش را می‏فرستد برای عبدالرزاق تا مراقب خانه و زندگی‏اش باشد. قصه‏ای که گوساله‏ی سرگردانشان شهر و خانه و دیارشان است. در جنگ هر کسی را برای نجات به جایی پخش کردند و آخر سر اینکه گوساله‏ی سرگردان همان امید به زندگی هست. جایی که مادر تأکید می‏کند "تو فقط حرف بزن."

داستان چهارم: عود عاس سبز

داستان رئالیسم جادویی است. این داستان نیز اشاره‏ای است به داستان کشتی نوح. می‏خواهد بگوید انسان‏ها برای رسیدن به رستگاری باید همه سوار کشتی نجات بشوند. نقطه قوت داستان اینجاست. قیصری قدرت دیدن این کشتی را و روایت این داستان را به عهده‏ی دشمن گذاشته است و این یعنی تعهد به انسانیت. دشمن نیست مگر اینکه خودمان بتراشیم. یک نیروی عراقی قبل از عملیات برای شناسایی بهتر به منطقه می‏آید و در جایی که انتظار هیچ قایقی نبود، کشتی می‏بیند که شگفت زده‏اش می‏کند. حدس‏هایی می‏زند یعنی این کشتی را کدام اقیانوس می‏خواهند ببرند یا می‏خواهند اینجا دریا بسازند؟ ناگهان توسط یکسری ناشناس دستگیر شده، به او آب تلخی می‏دهند و او خوابش می‏برد. او در مدت سه روز شاهد دیدن مراسم عجیب ازدواج می‏شود. او در این مدت چیزهایی می‏بیند و بدون شک به وجودشان ایمان پیدا می‏کند. بعد از سه روز دوباره به خاک خودش برمی‏گردد. همه متعجب از دیدنش فکر می‏کنند، اسیر شده است. اما هر چه را دیده تعریف می‏کند. به روش گابریل گارسیا مارکز. وقتی به مارکز می‏گویند این چیزهایی که شما در کتابتان نوشته‏اید، واقعی نیست. خونسردانه گفته بود این چیزها در بین مردم ما مرسوم است. داستان عود عاس سبز را اگر مقدمه‏ای در اول نداشت باورپذیری خوبی نداشت. ولی با این مقدمه خواننده سرگردان می‏شود. شاید این مقدمه هوشیاری عمدی نویسنده است. این داستان به نوعی بازآفرینی داستان نوح است.

داستان پنجم: کابوسخانه

این داستان وضعیت اسفبار یک عده انسان شیمیایی که اسیر شده و به عنوان موش آزمایشگاهی در جایی نگهداری می‏شوند. آنها شکنجه می‏شوند نه به صورت فیزیکی. بلکه با یکرنگ کردن دنیای بیرونی جایی که شب و روزشان را گم کرده‏اند و هر روز از آنها آزمایش خون و ادرار می‏گیرند و سال‏هاست نان ندیده‏اند. همه جا دوربین کار گذاشته‏اند. آنها حتی حق ندارند با خود کاغذ و قلم داشته باشند و راوی خبر مرگ یکی از دوستانش را در دستشویی به صورت نامه می‏نویسد تا اگر مردند به خانواده‏ی ابراهیم خبر بدهند که امیدوار به زنده بودن پسرشان نباشند. گوساله‏ی سرگردان این داستان هم امید است.

داستان ششم: نور کافی

داستان بعد از جنگ که گروهی می‏خواهند عکس‏العمل و احساسات یک نفر را با بردن در منطقه‏ای که آنجا اسیر شده ، ضبط کنند. جایی که هنوز هم از حساسیت بالایی برخوردار است. از طرفی هم کارگردان می‏خواهد فیلم به غایت طبیعی باشد. احساساتی که شخصیت اصلی با دیدن مکان مورد نظر دچار نوسان می‏شود و از طرفی هم دوربین باعث اختلال در بروز این احساسات می‏شود. معنای محتوایی نورکافی شاید بیشتر بخاطر این است که اسارت مانع دید کافی در زندگی و اختلال احساسات می‏شود تا جایی که حتی نمی‏توانی مرد و زن را از هم تشخیص بدهی. گوساله‏ی سرگردان این داستان احساسات آدمیزاد است.

داستان هفتم: مأمور

این داستان کاملاً دیالوگ وار است و با رد و بدل شدن حرف‏هایی بین پدر و پسر می‏فهمیم که آنها در هر حالت حرمت مرز را نگه می‏دارند تا جایی که پسر موقع تعریف موضوع مار، پدر به او تاکید می‏کند که آزاری به مار نرساندی؟ بعد از اینکه از سلامتی پسرش مطمئن می‏شود و مرد خوابیده در ته سنگر شاید با شنیدن این دیالوگ‏ها عقرب اسیر در شیشه مربا را آزاد می‏کند و در همان حین از خدا می‏خواهد پسر او را هم آزاد کند. گوساله‏ی سرگردان این داستان شاید انسانیت باشد که با گفتگوی دو نفره آن را به دیگری و غیرمستقیم منتقل می‏کنند.

داستان هشتم: گوساله‏ی سرگردان

بازآفرینی اسطوره‏ی ناقه‏ی صالح و قوم ثمود. وقتی حرمت مقدسات و عهد و پیمانشان را می‏شکنند و گاو ماموستا را می‏کشند. شکستن یکسری تابوهای شخصی و حرمت اعتقادات مردم محلی و در نهایت به زور و ضرب تفنگ مردم آبادی را بیرون می‏کنند تا جایی که مکانی زنده و پر از زندگی به جایی خالی از سکنه بدل می‏شود، که فقط صدای نحس کلاغ‌ها (البته در این داستان) به گوش می‏رسد. راوی کاتبی است که برای نوشتن گزارش یک منطقه توسط یکنفر به نام کاک رحیم آنجا برده می‏شود. جایی که سربازها یکی از اهالی آنجا را کشته و جسدش را سوزانده‏اند. علیرغم روستایی بودن و نیازشان به دام ولی گوساله و گاو همان مرد سوزانده شده به نام ماموستا را آزاد گذاشته‏اند. گویا که این کار جزو فرهنگ و آدابشان است و در آخر توسط همان سربازان گاو دریده شده و خورده می‏شود و مردم منطقه را خالی می‏کنند. شاید بلایی برای تأدیب آنها نازل شود. تنها چیزی که بی‏نام ونشان می‏ماند گوساله‏ی سرگردان است که با حرف‏های کاک رحیم قداست گوساله را می‏فهمیم. او دعا می‏کند تا گوساله زنده بماند.

داستان‏ها از فضاسازی خوبی برخوردار هستند. حتی نسبت به حجم کوتاه داستان‏ها شخصیت‏پردازی خوبی انجام شده است. بیشتر داستان‏ها به وقایع بعد از جنگ می‏پردازد. با مقوله‏های نویی از جنگ برخورد می‏کنیم و ضربه‏ی نهایی گاه در آخر داستان زده می‏شود. بهتر است برای درک هر داستان بعد از هر داستان یک نفس عمیق بکشیم. با کمی دقت در لایه‏های زیرین بازآفرینی اسطوره‏ها را درک می‏کنیم. وقایعی که در هر زمان به شکل خاص خودش تکرار می‏شود و انسان را در شگفتی می‏آفریند. جامعه‏ای که کتاب نخواند دچار تکرار تاریخ خواهد شد.

قاعدتاً با خواندن اسم کتاب در جلد آن به دنبال گوساله‏ای هستیم که حالت سرگردانی دارد. ولی جلد کتاب صفحه‏ی کاملاً سفیدی است که یک عده کلاغ‏های سرگردان در حال پرواز هستند. این طرح دو تعبیر را می‏تواند برایمان تداعی کند. یکی اینکه شاید مفهوم گوساله بیشتر انتزاعی است و دوم اینکه ایجاد نوعی پارادوکس یا ایهام در ذهن خواننده است. طرح جلد کتاب گوساله‏ی سرگردان ترکیبی از اینهاست. منتها طراح خواسته با نشان دادن آخرین متن فضاسازی شده در کتاب را که تا حدی نشان دهنده‏ی فضای کلی داستان است به خواننده نشان بدهد جنگ خوب نیست.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ناقه‌ی صالح | یادداشتی بر مجموعه‌داستان «گوساله‌ی سرگردان» به قلم «پری رضوی»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.