شهرستان ادب: نخستین نشست تخصصی نقد و بررسی کتاب «فیروزه» چندی پیش با بررسی رمان «رمق» برگزار شد. در این نشست که با حضور مولف کتاب، آقای مجید اسطیری برگزار میشد جمعی از اهالی ادبیات داستانی به ارائه نظرات خود در نقد و بررسی این رمان پرداختند. علیاصغر عزتیپاک، سیدهعذرا موسوی، سیدهزهرا ثابتی، هادی عبدالوهاب، مینو رضایی، نرگس فرجادامین، پرستو علیعسگرنجاد و محمدقائم خانی از جمله نویسندگان حاضر در این جلسه بودند . به مناسبت روز جهانی غزه مشروح نشست نقد و بررسی این رمان ضداسرائیلی را به طور اختصاصی در پروندهکتاب «رمق» در سایت شهرستان ادب منتشر میکنیم:
مجری این نشست، محمدقائم خانی، در آغاز اولین جلسۀ حلقۀ فیروزه به صحبت پیرامون رمان «رمق» نوشتۀ «مجید اسطیری» پرداخت و گفت: «رمق از حیث این که با اثر دیگر نویسنده یعنی «تخران» از نظر زمانی فاصلۀ زیادی دارد، حائز اهمیت است. هرچند اسطیری در این زمان حدوداً پنج ساله در حوزۀ نویسندگی در زمینۀ داستان کوتاه فعال بوده است، اما مخاطبان منتظر انتشار داستان بلند ایشان بودند». خانی به نکتۀ دیگری دربارۀ خود رمان اشاره کرد و افزود: «این نویسنده در اثر مورد نظر روی موضوعی چون فوتبال دست گذاشته است. زیرا این مسأله امری است که به طور معمول مورد توجه عوام قرار دارد تا خواص و جالب است که مجید اسطیری در نخستین اثر خویش دست روی موضوعی نهاده که برای مخاطب عام بسیار مهم است؛ زیرا این موضوع معمولاً موضوعی داستانی نیست و در ادبیات نوعی خروج از نرم محسوب میشود».
سیدهعذرا موسوی: اسطیری یک قهرمان جوان عمیق، خلق کرده است.
در این بخش، تریبون جلسه به خانم موسوی واگذار شد تا صحبتهای خویش را پیرامون رمان مورد بحث ارائه کند. موسوی ضمن عرض تبریک به آقای اسطیری به خاطر نگارش رمان، در جایگاه تمجید از این اثر اظهار داشت: «مدتها بود کتاب خوبی نخوانده بودم. چنین میپنداشتم که ذائقۀ بنده تغییر کرده است که با کتاب خوبی مواجه نمیشوم، اما با خواندن رمق پی بردم که کتابهایی که قبلاً مطالعه میکردم، خوب نبودهاند». موسوی افزود: «علاوهبر چارچوب، مضمون داستان جالب، دلچسب و شخصیت رئوف بسیار جذاب بود. برخلاف این که نویسنده در جاهایی تلاش کرده است تا رئوف را فردی سردرگم نشان دهد، او آدمی بسیار عمیق است که در آستانۀ جوانی به درکی از مردم رسیده است. حتی در دود سیگار هم دنبال منطق میگردد. آدمی قشری نیست. کسی است که راه خودش را پیدا کرده و تنها نگران تأییدشدن از سوی محیط پیرامون است. وی در خلوت خویش به بسیاری از مسائل و چالشها میپردازد. بارزترین گزینه که در داستان خود را نشان داده است «مردم» هستند». موسوی برای صحبتهای خویش دربارۀ شخصیت عمیق و منطقی رئوف از متن کتاب مثال آورد و ادامه داد: «مسألۀ دیگری که در داستان بسیار خود را نشان میدهد، موضوع «عشق» است. اینطور به نظر میرسد که وی دچار عشق در نگاه اول شده است درحالیکه کسی که درگیر موضوع عشق شده باشد، یک لحظه هم نمیتواند از آن رهایی یابد. البته از شخصیت رئوف برنمیآید که از عشق فرار کند و شرایط محیطی و اجتماعی که نویسنده برای او ساخته به وی این اجازه را میدهد که درگیر موضوع عشق شود».
این منتقد دربارۀ تعلیق داستان افزود: «آنچه که نویسنده در آن به توفیق صددرصد نرسیده، تعلیق است. موضوع فوتبال ایران و اسرائیل در سال 47 که نویسنده بدان پرداخته، مسألهای تاریخی است که در صورت مطالعۀ قبلی می توان فهمید پایان داستان چه خواهد شد. بنابراین تاریخیبودن ماجرا از تعلیق آن کاسته است و از سویی نویسنده از ابتدا یک موضعگیری نسبت به شخصیتهای داستان دارد. از آنجا که مبارزۀ مردم ایران که منجر به انقلاب شده و زمینۀ آن مبارزۀ قشر متوسط جامعه با قشر سرمایهداری است. جایی که رئوف به دنبال گرفتن حق پدرش میرود، مخاطب انتظار پیروزی رئوف را در مقابل قشر سرمایهداری دارد».
نکتۀ بعدی دربارۀ شخصیت رئوف، کشمکشهایی بود که با خودش داشت که نویسنده هیجانهای او را در قالب جملههای کوتاه بیان کرده و در این زمینه موفق عمل کرده است».
عزتیپاک: رمق یک رمان سیاسی است که جایش خالی بود.
در این بخش از نشست، عزتیپاک سخنان خود را دربارۀ رمان ارائه کرد و در اشاره به وجوه مثبت و منفی کتاب گفت: «رمق، داستانی کاملاً سیاسی است و موضوعی بینالمللی دارد؛ زیرا پای اسرائیل به میان کشیده شده است، درحالیکه در ادبیات ما به چنین موضوعهایی زیاد پرداخته نشده است. به نظر بنده این موضوع در فضای ادبی کشور بکر و هوشمندانه است. البته اثر خالی از آسیب هم نیست، ازجمله این که خودش را به قرائتی رسمی از این ماجرا نزدیک میکند. اگر قرائت را شخصی میکرد، بهتر میبود. این مسأله باعث میشود مخاطب در داستان فرو نرود؛ زیرا آن را هماهنگ با شعارهای خیابانی و تلویزیونی قلمداد میکند. هرچند نویسنده تلاش خود را کرده، اما به نظر بنده از این منظر دچار آسیب گردیده است. البته نکتۀ مثبت این رمان، رویارویی با اسرائیل در داخل ایران است که در قالب فوتبال بیان شده است نه مثلاً در قابل جنگ در جنوب لبنان». این منتقد خاطرنشان کرد: «داستان از آن جهت که قرائت رسمی دشمنی با اسرائیل است، به طور کامل داستانی سیاسی است و از سویی دیگر داستان تاریخی است، ولی ارجاعهای داستانی زیاد است و کسی که به تاریخ مراجعه نکند و صرفاً به داستان بسنده کرده باشد، سؤالهای بسیاری برایش پدید خواهد آمد که برای یافتن پاسخ آن می بایست به تاریخ مراجعه کند. بنابراین در بازآفرینی این ماجرا باید بازبینی کرد تا باورپذیری داستان را بیشتر کند. بنده البته بهتازگی رمان «وقتی خورشید خوابید» که انتشارات سورۀ مهر از مجید اسطیری منتشر کرده، خواندم و آن رمان را بیشتر از این اثر پسندیدم».
سیدهزهرا ثابتی: رئوف، مردم را کشف کرد.
در ادامۀ این نشست، خانم ثابتی صحبتهای خود را پیش گرفت. وی سخنانش را با تمجید از ظاهر کتاب آغاز کرد و گفت: «اولین چیزی که مرا جذب رمان کرد، جلد خوب و طراحی مناسب آن تا آخرین صفحه است که به طور کامل با اثر هماهنگ است. دومین مسأله، شروع داستان است. این که رئوف به تنهایی به کشف و شهودی از مردم میرسد ـجدای از این که در داستان چگونه استفاده شده استـ بسیار خوب است. کاربرد اسطورۀ سیمرغ و پرندهها در کار، خود را نشان داده است». ثابتی در ادامۀ صحبتهایش دربارۀ شخصیت رئوف چنین توضیح داد: «در مورد عمیقبودن این شخصیت با خانم موسوی موافقم، بسیار شخصیت کاملی است و هیچگونه خلافی بر آن وارد نیست. سیر خلق قهرمان در این داستان، تردید در عمل است. رئوف نمیتواند تفکر کامل خود را به عمل تبدیل کند که البته در پایان قصه به این مرحله نیز میرسد، اما حلقۀ مفقود داستان روایت سیر رسیدن رئوف از تفکر به عمل است که این اتفاقها بهدرستی و به طور کافی بیان نشده است تا خواننده پی ببرد در فکر و روح رئوف چه اتفاقی افتاده که به اینجا ختم شده است. این موضوعها می بایست با گسترۀ بیشتری روایت میشدند تا برای مخاطب قابلفهمتر و باورپذیرتر باشد».
ثابتی ادامه داد: «در مسألۀ مبارزه با اسرائیل بسیار یکصدایی وجود دارد و جا داشت در این زمینه کار بیشتری شود. در مورد این که تاریخیبودن اثر از تعلیق کار کم کرده است، با آقای عزتیپاک موافق هستم. مسائل خانوادگی رئوف و رابطۀ خواهر و برادری از نکاتی بودند که میتوانستند تعلیق ایجاد کنند مثل دیدن خوابهای مشترک بین آنها. در مورد مسألۀ عشق به نظرم بحث ترحم مطرح است نه عاشقشدن. انگار رئوف به خود میقبولاند که دارد عاشق میشود، ولی درحقیقت حس ترحم دارد. اینها باعث میشد کار از فضای سیاسی خارج شود و ابعاد خانوادگی هم پیدا کند، اما این رویکرد کم بود و جا داشت بیشتر از آنچه که هست به این مسأله پرداخته میشد. حجم رمان رمق 166 صفحه است که برای طرح موضوعهایی که در کتاب آمدهاند، کافی نیست. بهتر بود رمان مورد نظر بیشتر از حجم موجود باشد و به منظور ابلاغ بهتر موضوعها به خواننده به تمام مسائل شاخوبرگ داده شود».
هادی عبدالوهاب: هیجان فوتبال، درونیات مردم را در برابر هویت ملی نشان میدهد.
در این بخش «آقای عبدالوهاب» به ذکر چند مقدمه دربارۀ کتاب پرداخت و گفت: «بنده چند مقدمه عرض میکنم. من ردپای نویسنده را بسیار در این اثر و دربارۀ شخصیت اصلی دیدم. اسطیری درونگرا در ابتدای داستان خود را نشان میدهد. ما در یکپنجم اول اثر شخصیت اول را میشناسیم، اما عامل کشمکشهای درونی رئوف تا اواسط داستان معلوم نیست. این منتقد افزود: «شخصیت اصلی در جاهایی کمتر از سنش نشان میدهد و واکنشهای احساسی در برخوردهای دو طرفه با آدمها، گریهها و واکنشهایش نسبت به سبحان و خواهرش دارد. زمانی که خواهرش به مبارزه میپردازد و او نمیتواند بهعنوان یک بزرگتر با او برخورد کند، این مسأله کاملاً بروز میکند. پس در جاهایی احساس میشود رئوف از پسر 22 ساله تبدیل به پسری 15 یا 16 ساله میگردد. نکتۀ دیگر این که بیشتر با گرههای ذهنی رئوف و یک متفکر مواجه هستیم تا مبارزی که دارد به این که چگونه میشود از دست دنیا فرار کرد فکر میکند، یا به مردم و به چیزهای دیگر فکر میکند تا مبارزه کند».
عبدالوهاب در ارتباط با نکتۀ قوت اثر اظهار داشت: «نکتۀ قوت کار این است که مسألۀ اصلی، مردم و هویت ملی است و اینجا با فوتبال ارتباط برقرار میکند؛ زیرا هیجانی که فوتبال ایجاد میکند، درونیات مردم را در برابر هویت ملی نشان میدهد. همه دوست دارند ایران در مقابل اسرائیل پیروز شود. همه از این موضوع خوشحال میشوند و این شادی نشاندهندۀ هویت و همبستگی ملی است. رمان بیشتر از این که در برابر نظام شاهنشاهی موضع داشته باشد، در برابر اسرائیل و دشمنان خارجی موضعگیری کرده و از این حیث رمانی ملیگرایانه است، اما این شور در شخصیت اصلی داستان وجود ندارد. بهتر میبود رئوف نیز شخصیتی فوتبالی داشته باشد تا تأثیرگذاری داستان بیشتر شود».
مینو رضایی: رئوف، شخصیت آشنای داستانهای اسطیری است.
در ادامه «خانم رضایی» در ارتباط با شخصیت اصلی رمان رمق اظهار داشت: «شخصیت رئوف، شخصیت آشنای داستانهای مجید اسطیری است. منطقی، جزئیبین، گندهدماغ و فاقد احساسات رمانتیک و این شخصیت در داستانهای آقای اسطیری زیاد است». وی ادامه داد: «نکتهای که میخواهم بگویم این است که در پایان داستان، قبلتر از مردمی که با جریان تظاهرات ضداسرائیلی همراه میشوند، خردهداستان و جزئیاتی را میطلبد که بیان نشده است. این موضوع نیاز به پیریزی دارد، آن هم در دورهای که ایران در تاریخ دهۀ 40 ـکه ماجرای کتاب در آن دوره میگذردـ بیشترین درآمد نفتی را داشت و دوران شکوفایی اقتصادی ایران به شمار میآمد. یعنی همین امر میتوانست دلیل باشد». رضایی خاطرنشان کرد: «خاستگاه اجتماعی رئوف، متوسط و مذهبی است و دارای خانوادهای پایبند به عقاید است. بچهها با گفتمان و آزاداندیشی در این خانواده عاقبتبهخیر میشوند و این برای من مخاطب خوشایند است».
پرستو عسگرنجاد: رمق، بهترین رمان ضداستکباری زمان ما است.
در این قسمت از جلسه، این منتقد آغاز به صحبت کرد و گفت: «بنده در برابر خواندن رمان چندان دچار تهییج و تحیر شدم که نتوانستم یادداشت کاملی برای آن بنویسم؛ زیرا بهترین رمان ضداستکباری در حال حاضر است. آنچه مرا دربارۀ نظرات دوستان متحیر کرد این است که رمان از نظر شعار در حداقل است؛ زیرا دربارۀ پیرنگ آن بسیار کار شده است. لزومی ندارد ما منتظر یکسری روشنگریها باشیم. همین که مردم زمانشناس هستند، خوب است. فکر میکنم اتفاقاً به زمان و منطق داستان نگاه خوبی شده است. اصلاً شخصیت اصلی داستان رئوف نیست، بلکه مردماند و مسألۀ اصلی رمان رسیدن رئوف به مردم زمان خودش است. حتی کتابهایی که رئوف میخواند همگی شخصیتی دارند که در پی انقلاب و پیوستن به مردم هستند. نکتۀ دیگر در ارتباط با حضور «بابک» از شخصیتهای داستان، گروهها در بچههای مسجد و سبحان است. کنشها و واکنشهای رئوف در برخورد با همگی اینها بسیار واقعی است. تا اواخر رمان نمیتوان دربارۀ نویسنده پیشبینی انجام داد؛ زیرا شخصیت رئوف، معلق است و خواننده تطور رئوف را در رمان از ابتدا تا انتها شاهد است. نکتۀ آخر این که گفتند نویسنده حضورش مشخص است، از نظر بنده این ویژگی از نکات مثبت رمان رمق محسوب میشود. جملهها و کلمهها، استعاری، کنایی و چند وجهی هستند و توصیفهایی بسیار خوب و مناسب در کتاب دربارۀ دختری که چشمش چپ یا افتاده است، وجود دارد. بینامتنیت در داستان خیلی زیاد است».
وی دربارۀ ارتباط رمان با آثار مطرحشده در محتوای آن گفت: «کتابهایی که رئوف مطالعه میکند مانند بینوایان، آثاری مردمگرا و انقلابگرا هستند. برای مثال در بینوایان «ماریوس» ابتدا در قالب یک آدم عاشقپیشۀ خنثی به جامعه است، اما در پایان جلد دوم متحول میگردد. این شخصیت بسیار با خود رئوف همخوانی دارد. رویدادن یک تطور دربارۀ شخصیت اصلی، نکتۀ مشترک این داستانها با خود رمان رمق است نه این که رئوف بخواهد صرفاً از آن داستانها تأثیر بپذیرد».
در ادامۀ صحبتهای این منتقد، سؤال و جوابهایی پیرامون سخنان وی صورت گرفت و وی به مسائل پیش آمده پاسخ داد و خاطرنشان کرد: «تنها نقطهضعفی که برای رمان قائلم این است که شخصیت اصلی گاه مانند یک نوجوان صحبت میکند و پختگی لازم را ندارد، ولی گاهاً از نظر رفتاری سن او بسیار کمتر نشان میدهد».
نرگس فرجادامین: رمق یک رمان مدرن است.
در ادامه، این منتقد سخنان خود را مطرح کرد و با فاصلهگرفتن از بحث محتوا گفت: «بنده مؤلفههای داستان مدرن را در این اثر پی گرفتم. از لحاظ طرح جلد با اثری مدرن روبهرو هستیم. از جهت بینامتنبودن ارجاعهایی به آثار مدرن نیز دارد، مانند نقاشی رنه ماگریت که مدرن و سوررئال است. سن راوی ـهمانطور که دوستان اشاره کردندـ در نوسان است. این شخصیت حتی بین دوستان هیپی و دوستان مسجدی در نوسان قرار دارد. عقیدۀ بنده بر این است که بایست جابهجایی در فصول داستان انجام پذیرد یا این که اصلاً عاری از فصلبندی باشد و داستان به یکباره پیش برود. برخی داستانها جملههای کلیدی دارند، این رمان نیز اینگونه است. جملهای در کتاب وجود داشت که برای بنده کلیدی بود و پیام داستان در آن نهفته بود: «در آن نود دقیقه یکبار تا انتهای زندگیام رفتم و دیدم در این دنیا هیچخبری نیست، جز این که هرکسی باید در موقعیت خودش قرار گیرد نه این که فرار کند».
فرجادامین گفت: «دوست داشت شروع داستان بهگونهای دیگر میبود و سپس دربارۀ تعلیق در قصه افزود: «بنده در این کار سه خط تعلیق دیدم. ابتدا این که رئوف در ورزشگاه، آدم ریشداری میبیند و میگوید آیا این هادی بود؟ و این سؤال برای مخاطب هم پیش میآید که بچهها چه نقشهای دارند؟ دوم این که ما رئوف را با کت و شلوار و دو تا کوکتل میبینیم و سوم ماجرای خواهر رئوف است. اگر این سه خط تعلیق به موازات هم پیش میرفت، منجر به نکتۀ کانونی میشد. منحیثالمجموع این که جزء مؤلفههای مدرنبودن رمان این است که این داستان شاید ظاهرش فوتبال باشد، ولی به فوتبال ربطی ندارد بلکه از آن بهعنوان یک پوشش استفاده شده است و البته نویسنده پوششی درست را انتخاب کرده است. فوتبال در جهان امروز یک قطب قدرت است و کشورها سر آن باهم تعامل میکنند، میجنگند و دوستی میکنند. بنده از این حیث داستان را بسیار پسندیدم».
در بخش پایانی جلسه، خانی درخواست کرد تا آخرین صحبتها از طرف دوستان حاضر مطرح گردد و حضار دربارۀ شخصیتپردازی و رمان مدرن به گفتوگو پرداختند. یکی از حضار گفت: «به برداشت من رئوف میخواست از یک شخصیت درونگرا به فردی اجتماعی بدل شود. از طرفی مبارزات او را به سمتی میکشید که از خودش فاصله بگیرد».
خانی افزود: «رمق یک مسألۀ واحد ندارد، حال آن که این مسأله میتواند مردم باشد. این کار میتوانست وحدتی به رمان بدهد که البته در روند آن اتفاق نیفتاده است. به نظرم رمان یک مسألۀ مسلط ندارد که بقیۀ وقایع حول محور آن باشد. هرچند روند تغییرات شخصیت اصلی درک میشود، ولی هنوز جا دارد که ببینیم این چینش کل، حول محور چه موضوعی است».
این نشست پس از سخنان آقای خانی به پایان رسید.