موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نگاه علی داودی به مجموعه شعر «بی‌خبری‌ها»ی میلاد عرفانپور

تا باشد از اين بي‌خبري‌ها باشد

07 دی 1391 21:26 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.38 با 8 رای
تا باشد از اين بي‌خبري‌ها باشد

میلاد عرفانپور در شش، هفت سال اخیر برای جامعۀ ادبی و محافل علاقه‌مندان به ادبیات، چهرۀ آشنایی بوده است. عرفان پور شاعری است که با رباعی شناخته می‌شود و اگر شاعرانه بگویم، رباعی با او شناخته می‌شود.  شاید کمتر کسی این رباعی را نشنیده باشد:
پاییز بهاری است که عاشق شده است 
اشاره به این نکته از آن رو بود که امروزه، که عصر تخصص‌ها و ریزتخصص‌هاست و هر کسی دوست دارد با عنوان، قالب و تکنیکی شناخته شود، میلاد رباعی‌سرا، غزل چاپ کرده است. این اقدام نوعی هنجارگریزی برای وی به شمار می‌آید.
 
میلاد عرفان پور قبل از «بی‌خبری‌ها» چند کتاب در کارنامۀ خود داشته است: «از شرم برادرم»، «پاییز بهاریست که...»، «پادشهر»، و «جشن فراموشی‌ها». 
او از دروازۀ ارزش‌ها (دفاع مقدس) وارد عرصۀ عشق (پاییز بهاری است که ...) شده و در مواجهه با شهر (پادشهر) به فراموشی (جشن فراموشی‌ها) و سرانجام بی‌خبری‌ها رسیده است. حالا شاعر بعد از این مسیر پرتلاطم به خود آمده و بر آن است تا سراغي از خودش بگيرد.
 
اما بی‌خبری‌ها چیست؟ و خبر از چیست؟
در چند جای کتاب به خبر اشاره‌ای می‌شود:
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم/ که خدا از تو خبر دارد و من بیخبرم  
و:
بی خبر از خود، شهرۀ خلقم / آن‌همه مستم، اینهمه رسوا  
و:
ديگر خبر از خودم ندارم اي دوست!/ تا باشد از اين بي خبري ها باشد
تا رباعی آخر کتاب:
يك بار تو هم خبر بگير از حالم/ برخيز و خودت بيا به استقبالم
اي قصر بلند آرزوها! اي دل!/ من بانگِ اذا زلزلت الزّلزالم 
که عظمت خبر بیان می‌کند و می‌بینیم خبر همان خبر بزرگ و نبأ عظیم است که به نوعی معاد و بازگشت اشاره می‌کند و شاعر در بی‌خبری‌ها به خود بازگشته و در واقع در جستجوی خود است؛ همان خودی که در مسیر پاییز، شهر و جشن گم شده است. صرف نظر از چند اشارۀ صریح، محتوای کتاب هم دربردارندۀ این مضمون است که شاعر از گذشته بریده و بی‌خبر است.
 
زبان شعری میلاد، ساده و روان و همه‌فهم و منطبق بر نرم عادی است. اما در این مجموعه به‌رغم روانی زبان، گرایش‌های کهنی نیز دیده می‌شود:
ای در هوای رویت از شب تا سحر چشم! 
ای کاش میشد با تو باشم چشم در چشم
بالابلندی آنچنان کز شوق دیدار 
می خواهد از مژگان بگیرد بال و پر، چشم  
يا:
می رفت اشک، از پیِ اشک و من
خاموش، سیرِ قافله می کردم
يا:
مران ما را اگرچه جانِ بدنامي ست با ما هم
به خود پي برده ايم اي دوست! پيغامي ست با ما هم
و...
نشانه‌هایی دال بر زبان روز مثلاً استفاده از تعابیر زندۀ روز ندارد. البته همچنان که گفته شد، زبانی سالم و سلیس و گویاست؛ با‌ این‌حال اشارات، ترکیبات و کنایات کهن‌اند.
این کهنگی بیشتر به استفاده از لغات خلاصه شده است نه در اعمال نکات دستوری مثل افزودن «ی» نکره و افزودن «ب» به افعال یا «اندر» به جای در. 
وفاداری عرفان پور به زبان، کمتر مجالی برای هنجارگریزی، از قبیل کاربرد اسم به جای صفت و ...، که باب طبع برخی نوگراهاست، به وی می‌دهد. اساساً میلاد در زمینۀ نوآوری‌هایی از این جنس خطر نمی‌کند؛ هرچند گاهی از ظرفیت چندگانۀ تعابیر و کلمات استفاده می‌کند: 
بسکه داغم، می گریزد آفتاب از دست من
و:
می توانی بشنوی بوی کباب از دست من
 
 
یکی از وجوه بارز و خوشایند این مجموعه موسیقی و ریتم در شعرهاست. آشنایی با ترانه، سرود، مداحی، در ایجاد این جلوه‌های صوتی بی‌تأثیر نبوده است. شاعر در این تنوع موسیقیایی به راهکارهایی چند متوسل شده است مثلاً: 
انتخاب وزن‌هاي متفاوت و به‌ویژه استفاده از وزن‌های کوتاه با آهنگ‌های گوناگون براي احوال متفاوت:
ماندۀ حالم، خستۀ فردا 
و:
سفر برای عاشقان خسته بهتر  
و:
عمری ز دوری ات گله میکردم  
و:
آهسته تر اینجا قدم بردار 
و:
ابرم که پیِ دوست، تمام بدنم اشک

این تنوع باعث زدودن یکنواختی می‌شود.

اما عرفان پور علاقۀ خاصي به تکرار و انواع سجع و تجنیس دارد؛ مثلاً این بیت از هم و غم اشباع شده است:

هم غم عُقبا، هم غم دنیا 
این غم و آن غم، باد و مبادا
تکرار عبارت در آغاز ابیات:
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم  
يا:
عهد بستم که تحمّل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
یا:
گاهی به اشک، قهقهه سر داده 
گاهی به ناله هلهله می کردم 
یا:
بیرون نزنم بغضم و بیرون بزنم اشک  
و تکرار کلمه از این دست:
مثل ابری شده ام؛ دربه درِ شهر به شهر...
يا:
نماز دلشكستگان، شكسته بهتر  
يا:
به این تن؛ این تن وامانده، زنجیرم نمی کردی
یا:
بدون يار، كوچه كوچه غربت اينجاست 
از اين ديار، كوچ دسته دسته بهتر
و جناس‌هایی از این دست:
رؤیتِ رویت: می رود با رؤیتِ رویت حساب از دست من 
حیرت و حسرت: گر تو نباشی، عاقبتم چیست؟/ حیرت امروز، حسرت فردا  
بیامیز و بیاموز: به رنج راه بیامیز تا بیاموزی 
و دیار و یار/ دلارام و دل آرام و...
 
در شعر میلاد نقطۀ کوری وجود ندارد؛ همه چیز واضح است، هرچند در بافتی سنگین و کهن قرار گرفته باشد، و این به دقیق بودن شاعر در انتخاب واژه‌ها باز می‌گردد. شاعر نزدیک‌ترین مسیر را جسته و به ساده‌ترین دستاویز بسنده کرده است تا پیامی برساند. شاید به همین اعتبار مثلاً قافيه‌های میلاد همان انواع ساده و عمومی است کلماتی که به آ/ آن/ آب/ ار/  ایر/ ... ختم می‌شود.
و در گونۀ پیچیده هم نمونۀ بدیعی ندارد: سحر، دل، مرده، عالم، و مجادله. 
ردیف‌های اسمی و عبارتی معنادار و پرحرف دارد:
اشک، چشم، دست من، مسافر
رفته پيدا شد، ماند، در ما نیز هست، هست با ما هم، من، ما
جالب این است که «من» و «ما»، که نمایانگر محدودۀ ذهنی شاعر است، گاهی از زبان فرد و زمانی از زبان جمع سخن می‌گوید. 
 
یکی از راه‌های پل زدن بین شاعر و خواننده عاطفه است؛ هر اندازه شعر از تجربه‌های عام انسانی برخوردار باشد، به همان نسبت پیوند قوی‌تری با انسان‌ها می‌يابد. احساس شاعرانه از نوع نگرش شاعر به جهان پدید می‌آید و این اشاره به هماهنگی عاطفه و اندیشه است. بیان عاطفی به دو شیوۀ کلی است: 
1. بیان حالت حسی به صورت توصیف و تعریف و گاه به صراحت:
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
که بیچارگی و دردمندی آن اعلان شده است
2. القای حس به واسطۀ تصویر عاطفی:
آن ماهی ام که گوشهای از حوض مرده ام 
یا:
شده ست بعد رفتن تو عمر، كوتاه
كه راهِ كم براي مردِ خسته بهتر  
نوع اخیر حتی اگر شاعر حرفی از درد و رنج نزند به خودی خود تأثیرگذار است. به نظر می‌رسد عاطفه در شعر میلاد از نوع اول است که گاهی به بیان همه چیز منجر می‌شود.
 
اندیشه، جهان شعر و جهان شاعر است. در بحث از اندیشه عموماً ذهنیت بر این است که به عناصر شعری توجهی نشود، اما در واقع اندیشه چیزی است که خواندن شعر ما را به آن وا می‌دارد. گاه غلظت بروز اندیشه مجالی برای تفسیرهای شاعرانه باقی نمی‌گذارد:
خلافت بود حقّ خائنی چون من؟ خداوندا!
از اوّل کاش اسیر این تعابیرم نمی کردی  
اندیشۀ این شعرها عاشقانه است، اما با محوریت نگاه مذهبی و اخلاقی:
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
 
از نقاط عطفی که در انتساب به اندیشۀ دینی می‌توان به آنها استناد کرد حضور واژگان معنادارند که شبکۀ ذهنی شعر را می‌سازند؛ کلماتی از خانوادۀ معارف و مفاهیم دینی و اعتقادی مانند شهيد، محرم، بهشت، سجده، قرآن، نماز، مريم مقدس و... .
 
تلمیح نیز از پشتوانه‌های ادبی ـ فرهنگی شاعر است که عمق و نوع مطالعات او را نشان می‌دهد و به اعتباری شناسنامۀ محتوایی شعر و بیانگر ریشه‌های شعر اوست. بهره‌گیری از روایات، نقل قول‌ها، آیات، احادیث و وقایع تاریخی که با شنیدن بیت، خاطره‌ای از آن داستان و افسانه، رویداد تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیث در ذهن زنده شود، بی‌آنکه آن موضوع و داستان را تعریف کنند. میلاد از این بازار بیشتر خریدار یوسف است؛ زیرا مقبول‌تر از همه افتاده است: 
یوسف که نیستم، ولی آن بنده ام که هیچ 
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
یا:
ناز بهتر کن که یوسف در مسیر بندگی  
زیر دِین دلبری های زلیخا نیز هست  
یا:
دلي نه، يوسفي گم كرده بودم در بيابانها 
دلي كه در ميان كاروانِ رفته پيدا شد
یا:
خدايا! تهمت دزدي زده يوسف به بنيامين
اگر ياري به ياري ميرسد، جامي ست با ما هم
در همین بیت، بدون حضور مصرع نخست نیز تلمیح کامل و زیباتر بود و نیازی به شرح تمام قصه نیست.
استفادۀ میلاد از تلمیحات عموماً به همان شکل کهن و کلاسیک است؛ مثل هبوط و شراب تلخ دنیا:
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من 
و:
بهشتت را چشیدم، بعد از آن راندی مرا از خود
اگر بد بودم، از اوّل نمک گیرم نمی کردی 
شراب تلخ دنیا تشنه تر کرده ست جانم را
از این زهر هلاهل، کاشکی سیرم نمی کردی
  
تلمیح آنگاه که ملایم‌تر می‌شود جذاب‌تر است:

آوای آسمانی داوود، مال تو
خاموشی مقدّس مریم برای من
و یک نمونۀ جدیدتر و امروزی‌تر که حضورش در این مجموعه غنیمتی است:
می خواستم از خانه به دوشی به درآیم
از چاله به چاه آمدم و شد وطنم اشک 
 
هرچند این شعرها اعلام اندیشه با زبانی رسمی است، گاه ظرافت خیال و شور حسی بالایی دارد:
ای باغبان! مزاحمتم را به دل مگیر
از باغ، غیر حسرت چیدن نبرده ام 
و:
سفره ام خالی ست امّا دست اگر بر دل نهم
می توانی بشنوی بوی کباب از دست من 
 
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست
آخر آنگاه که در یاد تواَم در سفرم  
 
تولید چنین شعرهایی از یک‌سو، شاهدی بر تک‌ساحتی نبودن شعر انقلاب است. ورود شاعران جوان به عاشقانه‌سرایی امر مبارکی است که نمونه‌های دینی از این دست را هم تولید می‌کند و از دیگر سو تلاشی برای گسترش مفاهیم حوزۀ شعر انقلاب و رهاندن آن از محدودیت موضوع است.
اما این شعرها همچنین خالی از عوارض و مصون از آفت‌های روزگار نیست؛ مثلاً تأثیر از نوعی واسوخت امروزین، که از موضع عاشق شاکی و پیر از عشق، و با لحن معترض «ای دوست» و «ای رفیق» بیان می‌شود. اینجا دیگر معشوق یار نیست، بلکه بی‌هیچ صمیمیتی، «رفیق» خطاب می‌شود! به نظر جمله اندکی مبهم است
می ترسم ای رفیق! تو هم مثل خاک سرد
وقتی مرا به دل بسپاری که مرده ام  
و تهدید معشوق:
عهد بستم که تحمّل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
ادعای عشق:
عشق، این عشقی که می گویند، در ما نیز هست  ...
و اظهار نارضایتی از عشق که گویی آن را به اجبار پذیرفته است:
اگر عاشق نبودم، اینچنین پیرم نمیکردی  
به این تن، این تن وامانده، زنجیرم نمیکردی
و گاه تفاخر و اعتراض:
بهشتت را چشیدم، بعد از آن راندی مرا از خود
اگر بد بودم، از اوّل نمک گیرم نمیکردی
البته این نگاه بیشتر از آنکه برآمده از اندیشۀ شاعر باشد، تحت تاثیر نوعی شعر است که امروزه بسیار مقبول طبع دوستداران شعر قرار گرفته است. مسلم است که بخشی از وظیفه و دقت شاعر دربارۀ منابع و الگوهای سالم است. آثار بزرگان این مسیر، همچون قیصر امین‌پور و علیرضا قزوه، می‌تواند سرمشق خوبی باشد.
 
در مجموع:
کارنامۀ ادبی میلاد او را شاعر شعرهای اجتماعی و عدالت‌طلب معرفی می‌کند، اما این مجموعه نخستین کار وی در حوزۀ شعرهای شخصی و عموماً عاشقانه و تا حدی تغزل است که به شیوه‌ای کلاسیک سروده شده است و به‌رغم کهن‌گرایی، حرف‌های شنیدنی دارد و این «شنیدن» کلید شاعری وی است.
عمده‌ترین کار میلاد ساده‌انگاری و ساده‌نگاری است؛ همه چیز را سهل می‌گیرد و از قضا هم می‌گذرد؛ شاعری که در پی ارائۀ تکنیک‌های ادبی نیست، بلکه هدف خود را انتقال پیام می‌داند، تلاشی هم برای کشف یا دریافتی نو و ورود به فضای نو ندارد. 
تجربه و اصرار چندسالۀ میلاد در سرایش رباعی، بر غزل‌های وی نیز تأثیر گذاشته است. رباعی، محدود مطلوبی است که قابلیت‌های فوق‌العاده‌ای دارد؛ مناسب بیان همه چیز (نکته، معما و چیستان)، در خاطر ماندن، خواندن در محافل و مجالس، صرفه‌جویی در «وقت» انسان امروز و بی‌نیاز از توانمندی ادبی و تسلط بر فنون شعری. این قالب رسماً قالب علمایی و حکمایی است نه ادبی.

میلاد اساس کار خود را بر چنین قالبی استوار کرده و به‌رغم توجه بسیار به ظرائف غزل، هنوز به رباعی نزدیک‌تر است. به این ترتیب هر غزل متشکل از چند رباعي است؛ البته با محور عمودی بسیار محکم که همانا اندیشه و پیام اوست. 

علی داودی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • تا باشد از اين بي‌خبري‌ها باشد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: