موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
با حضور محمدرضا شرفی خبوشان، علی‌اصغر عزتی‌پاک، محمدقائم خانی و علیرضا سمیعی

گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»

26 مرداد 1399 17:15 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»

شهرستان ادب: ستون داستان سایت شهرستان ادب را با میزگرد «آثار محمدرضا شرفی خبوشان» به‌روز می‌کنیم. این میزگرد با حضور آقایان محمدرضا شرفی‌خبوشان، علی‌اصغر عزتی‌پاک، محمدقائم خانی و علیرضا سمیعی در مؤسسۀ شهرستان‌ادب برگزار شد.

محمدقائم خانی: در این میزگرد قصد داریم جهان داستانی آقای شرفی خبوشان را بررسی کنیم. جهان داستانی از جهان فکری نویسنده جدا نیست؛ بنابراین ممکن است امروز لزوماً در خط‌کشی‌های جهان ادبیات هم نمانیم. یکی از مواردی که درباره‌ی آثار داستانی آقای خبوشان قابل ذکر است، احساس نزدیکی‌ای است که مخاطب با آنها می‌کند. با وجودی‌که از نظر فنی و تکنیکی بسیار خاص هستند، ولی از نظر محتوایی به تجربیات انسان‌ها نزدیک می‌شوند و همین باعث خوش‌خوان شدن آنها شده است. به این معنا که با وجود خاص بودن، جهانی می‌سازند که جدا از ما نیست.

 

علیرضا سمیعی: یکی از ویژگی‌های آثار آقای شرفی خبوشان موضوعات خاص آنهاست. مثلاً در «بی‌کتابی» به موضوع به توب بستن مجلس، از زاویه‌ی دیگری نگاه می‌کند. البته این نگاه خاص فقط به انتخاب موضوع محدود نمی‌شود. آقای شرفی خبوشان برای هر داستان، با توجه به موضوع، زبان خاصی اختراع می‌کند. انگار کارگاهی دارد با عنوان «کارگاهِ ساختن زبان برای موضوعات خاص». با استفاده از موضوع خاص و ساختن زبان مناسب آن، فضاسازی خلاقانه و ویژه‌ی آن داستان هم را داریم. ممکن است بگوییم سلیقه‌ی داستانی ما با فضای داستانی آقای شرفی خبوشان هم‌خوانی ندارد، ولی مسئله‌ی داستان‌های این نویسنده فراتر از سلیقه‌ی مخاطب است. وقتی به عنوان منتقد ادبی به آثار او نگاه می‌کنیم، مسائل را به گونه‌ی دیگری درک می‌کنیم.

برای مثال بسیاری از مخاطبان روایت کتاب «نخل و نارنج» آقای وحید یامین‌پور را نپسندیدند، ولی من به عنوان منتقد باید بگویم: ما در ادبیات سنت نوپایی داریم با عنوان «روایت داستانی زندگی شهدا». این سنت روایی، بازار ادبیات در فرم زندگی‌نامه را گسترش می‌دهد. به نظر من، حتی اگر داستان‌های آقای شرفی خبوشان را دوست نداشته باشیم، موضوعی که انتخاب می‌کند قابل توجه است. او موضوع را به شیوه‌ی صحیحی انتخاب می‌کند؛ چون از قبل زبان و فضای روایی آن موضوع را ساخته و پرداخته است. فکر می‌کنم شیوه‌ی صحیح انتخاب موضوع، مهمترین دستاورد ادبی آقای شرفی خبوشان است.

 

علی‌اصغر عزتی‌پاک: اگر ما کتاب‌های آقای شرفی خبوشان را از لحاظ تاریخی به دنبال هم بچینیم («بی‌کتابی»، «عاشقی به سبک ونگوگ» و «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر»)، می‌توانیم معناهایی از سیر روایت کلی آنها برداشت کنیم. به‌نظر می‌رسد این نویسنده با فواصل زمانی خاصی وضعیت جامعه‌ی ایرانی را در چند دهه‌ی اخیر در کتاب‌هایش رصد می‌کند. مثلاً در «بی‌کتابی» ما دوران مشروطه و آغاز ورود تجدد به ایران را می‌بینیم؛ در این دوران انسان ایرانی محصول تربیت یک دوره‌ی طولانی حکومت قاجار است که به‌طور آگاهانه یا ناآگاهانه از ارزش‌های وجودی خودش دور افتاده است. انسان این دوره، فاقد ارزش‌های انسان ایرانی اصیل است. او فقط به سود و زیان شخصی خودش فکر می‌کند و می‌توان گفت به انحطاط کشیده شده است. این آدم‌ها محصول دوره‌ای هستند که ارزش‌های مشترک یک ملت در آن رنگ باخته است. آدم‌های این دوره، انگار از بی‌کتابی رنج می‌برند و چیزی از ارزش‌ها و فرهنگ ایرانی در دستشان نیست. آقای شرفی خبوشان انسان این دوره را می‌بیند، مسائلش را مطرح می‌کند و در مقابل انسان‌هایی را نشان می‌دهد که دارای آرمان‌هایی هستند و می‌خواهند برای عدالت و حکومت قانون بجنگند.

از آن‌جائی‌که نگاه آقای شرفی خبوشان نگاهی اصلاح‌گر است، این مسائل را فقط نشان نمی‌دهد که از شرایط آن دوره و انسانی که در آن تربیت شده شکایت کند، او می‌خواهد ما این تغییرات را ببینیم و همراه او جلوتر بیاییم. این نویسنده زادگاهش را دوست دارد و به کشور و ملتش احترام می‌گذارد؛ نگاه او به آدم‌های این دوران تخریب‌گر و شماتت‌بار نیست. او وضعیت انسان این دوران را روایت می‌کند که روند اصلاح او را نشان دهد. در «بی‌کتابی» او به ما نشان می‌دهد وضعیتی که انسان ایرانی در آن دوره در آن گیر افتاده، سرانجام خوبی نخواهد داشت، بنابراین باید به خودمان بیاییم و بیدار شویم.

این مسئله‌ی «به‌خود آمدن و بیداری» در «عاشقی به سبک ونگوگ» روایت شده است. شخصیت روشنفکر «عاشقی به سبک ونگوگ» با بازخوانی وضعیت خودش، دچار تحول و بیداری می‌شود. در این رمان، حرف‌هایی که در «بی‌کتابی» زده شده، تکرار نمی‌شود بلکه ما وضعیت انسانی را که در آن شرایط بوده، در وضعیتی رو به اصلاح پیگیری می‌کنیم. در «عاشقی به سبک ونگوگ» روشنفکری را داریم که خودش را باخته و به شکل حقارت‌باری به خدمت طبقه‌ی اشراف درآمده است. این شخصیت، یک انسان اصیل ایرانی است که از خود، خانواده و ملتش دور افتاده است. این شخصیت هنرمند و صاحب سبک و نگاه است، ولی مورد سوءاستفاده‌ی این طبقه‌ی فاسد قرار گرفته است. ما در طول رمان شاهد تحول و به خود آمدن این شخصیت هستیم. بنابراین مرحله‌ی «به خود آمدن» که محصول تذکر کتاب «بی‌کتابی» بود، در «عاشقی به سبک ونگوگ» تجلی پیدا می‌کند.

در رمان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» نگاه نویسنده از فضای فرهیختگان و هنرمندان بیرون آمده و به جامعه سرریز شده است. حالا با مردمی مواجه‌ایم که به خود آمده‌اند و می‌خواهند از هویت و کشورشان دفاع کنند. ما در این کتاب نتیجه‌ی تذکر «بی‌کتابی» و به خود آمدن «عاشقی به سبک ونگوگ» را به شکل اقدام عملی می‌بینیم. آقای شرفی خبوشان نوعی حرکت در آگاهی انسان ایرانی را در این سه کتاب نشان می‌دهد: اگرچه در دوره‌ی مشروطه انسان تباهی بودیم، در جا نزدیم و پیش آمدیم. این نوع نگاه، نگاه یک روشنفکر است. نگاه کسی است که می‌خواهد مردمش را اصلاح کند. می‌خواهد تشویقشان کند به جلو رفتن. او به زبان داستان به مخاطب ایرانی می‌گوید که اگر در جا زده بودیم، هنوز انسانِ «بی‌کتابی» بودیم. وظیفه‌ی نویسنده‌ی متعهد هم همین است؛ او به مردم القا می‌کند که در تاریخ رو به جلو حرکت کرده‌اند. نویسنده رویای مخاطب را جلوی چشمانش می‌گذارد.

آقای شرفی خبوشان در رمان «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» نشان می‌دهد که انسان ایرانی به جایی رسیده که با دستان خودش استقلال و آزادی‌اش را به دست آورده است. نگاه روشنگر و مصلحانه‌ی نویسنده در سیر روایی این سه رمان کاملاً مشخص است. او از خودش و برای مردمش روایت می‌کند. این در حالی است که تعداد قابل توجهی از نویسندگان ما در این سال‌ها تباهی انسان ایرانی را روایت کرده‌اند؛ فرو رفتن، در جا زدن و در تاریکی بر تاریکی افزودن. با این تفاسیر، من معتقدم ما در پشت این کتاب‌ها با نویسنده‌ای روبروییم که آگاه است به وضعیت مردمش و خودش را مسئول رشد و ارتقای فکر، فرهنگ و تاریخ این ملت می‌داند.

 

خانی: ما در ایران جدید شاهد وضعیت‌هایی هستیم که من نامشان را «وضعیت‌های بیمارگونه» می‌گذارم. این وضعیت‌ها، دو سو یا چندسوی وضعیت‌های اعتدالی یا خردمندانه هستند. یکی از وجه‌های وضعیت بیمارگونه، فراموشی است. ما در دوران قاجار توجه به بسیاری از مسائل را فراموش کرده‌ایم؛ مثل توجه به ادبیات کهن. در این دوران به شاهنامه توجهی نمی‌شد و جز توجه اندکی به گلستان و بوستان سعدی، سایر نویسندگان و شعرای ادبیات کلاسیک تا بعد از طرح مسئله‌ی تجدد، به دست فراموشی سپرده شده بودند. این فراموشی جمعی بیماری بسیار خطرناکی است.

بیماری دیگری که در این دوران وجود دارد تعصب به مفهوم کژفهمی است. ما در این دوران، تصویر اشتباهی از خودمان داریم و این تصویر اشتباه منجر به شر می‌شود. به عنوان مثال ناسیونالیسم ایرانی جزو اولین پاسخ‌ها به فراموشی جمعی دوره‌ی قاجار بود، که اساساً تصویری اشتباه از خودمان می‌داد. ما برای مبارزه با یکی از وجوه اصلی هویت خودمان، که دین بود، شروع کردیم به ساختن گزاره‌هایی بی‌معنی درباره‌ی خودمان. به‌عنوان مثال ارجاع‌های زیادی به شرایط مردم در دوران پیش از اسلام داده می‌شد. مسئله‌ی این گزاره‌ها رسیدن به شرایط ایده‌آل ملی نبود، بلکه رسیدن به اهدافی بود که در دایره‌ی تنگ منافع عده‌ای محدود خلاصه می‌شد. به همین دلیل می‌توان آن را نوعی تعصب دانست. ظاهر گزاره‌های این افراد، ناسیونالیسم ملی بود ولی در باطن، به ایران نمی‌رسیدند.

البته این بیماری‌ها را در دوران معاصر خودمان نیز می‌بینیم. بسیاری از ما دچار بیماری فراموشی هستیم و بخش‌هایی از هویت ایرانی خود را فراموش کرده‌ایم. ساختن تصاویر معوج و کژفهمی نیز از بیماری‌هایی است که بین همه‌ی اقشار ملت ما دیده می‌شود. این کژفهمی همان بیماری تعصب است که از بیماری فراموشی خیلی خطرناک‌تر است، چون نیروی تخریب‌گر شدیدی دارد. بیماری دیگری که در عصر ما فراگیر شده نوعی تظاهر به بیماری است -با روش‌های سادیستی، مازوخیستی- که در آن، انسان ایرانی، خود و جامعه‌اش را به یک سیاه‌نماییِ برساخته هدایت می‌کند. این القای تاریکی و سیاه‌نمایی باعث آزار خود فرد و دیگران می‌شود و به یک «ناتوانی» بنیادی می‌رسد که ریشه در واقعیت ندارد. این بیماری‌ها مدت‌هاست گریبان ایرانیان را گرفته و به‌راحتی قابل درمان نیستند.

نشانه‌های بارزی از این بیماری‌ها در آثار آقای شرفی خبوشان دیده می‌شود. مثلاً در رمان «بی‌کتابی» زمانی که شخصیت ارزش کتاب را نمی‌فهمد و آن را به ثمن بخت می‌فروشد، استعاره‌ای است از چیزهای ارزشمندی (زمین‌ها و حق امتیازها) که در دوران قاجار به ثمن بخت فروخته شد. در این دوران حکومت بسیاری از گنجینه‌های ملی را از دست داد. شرط دربار این بود که همه‌چیز به جز مسکوکات قابل فروش و واگذاری به کشورهای دیگر است، چون فکر می‌کردند فقط طلا و نقره ارزش دارد و به ظروف قدیمی، نقاشی‌ها و سایر آثار هنری چوب حراج زدند. همچنین در قرارداد دارسی، سفره‌ی نفت فرصتی شد برای اینکه عده‌ای چیزهایی را بفروشند و چیزهایی به دست بیاورند.

زمانی‌که کتاب آقای شرفی خبوشان را می‌خوانیم و می‌بندیم، این مسائل تازه در ذهنمان گسترش پیدا می‌کنند؛ زیرا در این کتاب‌ها مسائل اساسی ما مطرح شده است. نویسنده سعی دارد ما را با خودمان روبرو کند تا به ما تذکر و هشدار دهد. البته این هشدار یک ضربه نیست؛ بلکه مانند اتاقی است با دیوارهایی از جنس آینه که در آن قرار می‌گیریم و خودمان را به خوبی می‌بینیم. این «دیدنِ خود» منجر به «معرفت» می‌شود. زمانی‌که مسائل مطرح شده در این سه کتاب را بسط می‌دهیم، متوجه می‌شویم که ملت ما از نیمه‌ی دوم قرن هجدهم تا امروز دچار مسائلی تکرارشونده است.

 

سمیعی: به‌نظر می‌رسد آقای خانی خوانشی سمبلیک از این داستان‌ها داشتند. من برداشت سمبلیک از آنها نداشتم، گرچه برداشت سمبلیک از بیشترِ داستان‌ها اجتناب‌ناپذیر است؛ مثل وقتی‌که منتقدان درباره‌ی برداشت‌های سمبلیک از پیرمرد در داستان «پیرمرد و دریا» با همینگوی صحبت کردند و او گفت قصد نداشته از مفاهیم سمبلیک در داستانش استفاده کند. مثلاً در «بی‌کتابی» تاریخ مفصلی از صحافی و کتابت گنجانده شده یا در فضاهای درگیری ابتدای کتاب، تصاویر به‌یادماندنی خلق شده‌است. در رمان«روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» خود این مسئله که مردگان داستان را روایت کنند، نگاهی خلاقانه است. البته ما در ادبیات امریکای لاتین و حتی ادبیات فولکلور خودمان هم شبیه این روایت را می‌بینیم؛ داستان‌هایی که در آنها مرز بین دنیای مردگان و زندگان در هم شکسته شده و آنها مدام در رفت و آمد بین دنیاهای یکدیگر هستند.

زمانی‌که در این رمان، مردگان شروع به روایت داستان خود می‌کنند، ما ناخودآگاه جمعی آنها را با دنیای زنده‌ها مقایسه می‌کنیم. می‌خواهم بگویم فرم روایت این برداشت را به ما می‌دهد، نه موضوعی که روایت می‌کنند. شخصیت اصلی این رمان در دخمه‌ای زندانی شده، گاهی رشته‌ی روایت از دستش می‌رود و مردگانی که در آن دخمه حضور دارند راوی می‌شوند. انگار نویسنده خواسته با این شیوه‌ی روایت ناخودآگاه جمعی این دو نسل را -که نماینده‌ی گروه خاصی هستند- نه به صورت موازی، بلکه در کنار هم روایت کند. تصور ما به عنوان انسان معاصر ایرانی از ملت عراق یک تصور نادرست است، چون هشت سال با آنها در جنگ بودیم و پیش از آن هم، در زمان محمدرضا شاه، درگیری‌های مرزی داشته‌ایم. حتی در زمان درگیری‌های مرزی و پیش از آن، علمای ما به عراق رفت و آمد داشته‌اند و قوانین شرعی از آنجا به قم وارد می‌شدند. می‌خواهم بگویم ما به واسطه‌ی فرم روایت آقای خبوشان در این رمان، می‌توانیم نگاه درستی به رابطه‌ی بین مردم ایران و عراق داشته باشیم.

 

محمدرضا شرفی خبوشان: در صحبت‌های هر سه دوست، به جهان ما ایرانیان اشاره شد. به نظر من، راه رسیدن به یک چشم‌انداز از هویت ملی، پیدا کردن شگردهای روایی ماست. ما این شگردها را در گذشته‌ی ادبیات و دین خود به شکل شگفت‌انگیزی داریم. تا زمانی‌که شگردهای روایی خودمان را پیدا نکنیم، لاجرم خودمان را از دریچه‌ی شگرد روایی دیگران می‌بینیم؛ اتفاقی که سال‌ها افتاده است. ما هیچ‌گاه این فرصت را به‌طور جدی برای خودمان ایجاد نکرده‌ایم که از دریچه‌ی شگردهای روایی خودمان، خودمان را تماشا کنیم.

به‌عنوان مثال، یکی از شگردهای روایی فوق‌العاده‌ای، که ما از آن غفلت کرده‌ایم، شگرد نقل حدیث است. یکی از سویه‌های روایت، خود راوی است. قرآن هم یک شگرد روایی بی‌نظیر است که انسان همواره سعی کرده به شگردهای روایی‌اش دست پیدا کند و همواره از دستیابی به آنها ناتوان بوده است. درک شگردهای روایی قرآن به معنی درک صحیح انسان و جایگاه اوست.

من به بهانه‌ی نگارش این سه رمان در جستجوی شگردهای روایی بوده‌ام. ضمن اینکه معتقد بودم رمان عرصه‌ی بازگویی سخنی که از قبل درک کرده‌ای نیست؛ رمان عرصه‌ی تلاش برای پیدا کردن حقیقت است. پیش از اینکه ادعا کنیم به حقیقتی دست یافته‌ایم، باید شگرد روایی آن را کشف کرده باشیم. یک نویسنده در درجه‌ی اول می‌خواهد خودش با رمان خودش به حقیقت دست پیدا کند. نوشتن رمان، پیاده کردن مشقی که در جهان واقعی کرده نیست؛ نوعی سلوک است. آن چنان که در شیوه‌های روایی ما نیز این‌چنین بوده‌است.

 

عزتی‌پاک: شاید علت اینکه ما می‌توانیم با خواندن کتاب‌های آقای شرفی خبوشان، خودمان را ببینیم همین باشد؛ همین شگردهای روایی خاص. نویسنده تصمیم نگرفته مردم ایران را از قبل حقیر یا باشکوه ببیند. او در طی مسیری که رمان را می‌نویسد به این آدم‌ها فکر می‌کند و به آنها اجازه می‌دهد آن‌طور که واقعاً هستند جلوه کنند. به همین دلیل شخصیت‌ها به شکل طبیعی طوری در رمان‌های آقای شرفی خبوشان جلوه می‌کنند که بازتابی از واقعیت وجودشان باشد. ولی اگر نویسنده از قبل ویژگی‌های شخصیتی آنها را در ذهن داشته باشد، طبعاً این ارتباط قوی با مخاطب برقرار نمی‌شود و شاید نشانه‌هایش در کتاب خیلی طبیعی جا نیفتد. شاید اگر همه‌ی ما همین شیوه‌ی آقای شرفی خبوشان را در مواجهه با داستان (درباره‌ی ایران و مردمش) در پیش بگیریم، به درک عمیق‌تری از انسان ایرانی در دهه‌های اخیر دست پیدا کنیم. ولی متأسفانه به دلایل ایدئولوژیک و نگاه‌هایی که از بیرون به ما تحمیل شده، تصمیم گرفته‌ایم با نگاهی جانبدارانه سراغ نوشتن از مردم ایران برویم. در نتیجه آثار داستانی در این حوزه خیلی جدی و اساسی از آب درنمی‌آیند یا احساس می‌شود تقلب و پیش‌داوری در آنها اتفاق افتاده است.

 

سمیعی: بین نویسندگان ما یک ایدئولوژی بسیار شایع وجود دارد، با عنوان «ایدئولوژی انحطاط». من فکر نمی‌کنم آقای شرفی خبوشان هیچ نظریه‌ای درباره‌ی ما ایرانیان نداشته باشد و بدون آن پیش‌داوری به مردم نگاه کند. فیلسوفی به نام پاپر در یکی از سخنرانی‌هایش به حضار می‌گوید: «چرا نشسته‌اید؟ بروید و این ایده‌ها را آزمایش کنید.» تا زمانی‌که ما یک ایده یا نظریه برای اثبات نداشته باشیم وارد آزمایشگاه نمی‌شویم. البته این فرق دارد با وضعیتی که ما جواب را در مشتمان داریم و آزمایش را فقط برای اثبات حقانیت خود انجام دهیم. انگار ایدئولوژی انحطاط، کل جواب را از پیش دارد. این‌طور نیست که آقای شرفی خبوشان با ذهن خالی سراغ شخصیت‌های کتابش برود، من فکر می‌کنم او ته ذهنش به آنها امید دارد ولی می‌داند که ضعف‌هایی هم دارند. طاووس به زیبایی پرهای خود می‌بالد ولی نمی‌داند که پاهای زشتی دارد. ما باید بدانیم که پاهای زشتی داریم. موقعیت نویسنده‌ی این سه رمان نسبت به شخصیت‌هایش دور از ایدئولوژی‌هایی مانند ایدئولوژی انحطاط است؛ او با نگاهی خیراندیشانه، همدلانه و مصلحانه آنها را در داستان جلو می‌برد.

 

شرفی خبوشان: من قبل از نوشتن، پیش‌فرض‌ها را کنار می‌گذارم، چون متأسفانه این پیش‌فرض‌ها را همیشه دنیای غرب برای ما تعیین کرده است. غرب به این پیش‌فرض‌ها نیاز دارد تا به کمک آنها با جهان ما روبرو شود؛ متأسفانه ما هم بیش از اندازه به این پیش‌فرض‌ها بها داده‌ایم؛ به‌خصوص در حوزه‌ی ادبیات و روایت ما گرفتار این پیش‌فرض‌ها شده‌ایم، چرا که همیشه تائید کرده‌ایم که ریشه‌ی شیوه‌ی روایت مدرن از غرب آمده است.

وقتی ما با این پیش‌فرض‌های غربی رمان می‌نویسیم، خواه ناخواه فیلتر و پنجره‌ی ذهنیت آنها را وارد روایت‌مان کرده‌ایم. جستجوی شگردهای روایی جدید به برداشتن این پنجره‌ها کمک می‌کند. در این میان ممکن است بین شگردهای روایی که می‌یابیم با شگردهای روایی سایر کشورها مثلاً امریکای لاتین شباهت‌هایی باشد، اما مهم آن است که ما در نگارش داستان، بدون در نظر گرفتن پیش‌فرض‌های غربی به جستجوی شگردهای روایی خودمان باشیم.

من ایده و اساس طرح «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» را از روایتی از امام صادق(ع) برداشتم. در این روایت مردگان، شب‌های جمعه، از اقصی‌نقاط در وادی‌السلام جمع می‌شوند؛ دور هم حلقه می‌زنند و برای هم روایت می‌کنند. وقتی ما این شگرد روایی را در پیشینه‌ی دینی و ادبی خودمان داریم، چرا باید سراغ پیش‌فرض‌های روایی غربی برویم؟

 

عزتی‌پاک: ما خواهی نخواهی قبل و بعد از مشروطه دچار یک گسست در پیشینه‌ی ادبی خودمان شده‌ایم. بعد از مشروطه، تمام ظرفیت‌ها و قابلیت‌های ادبیات کهن خود را کنار گذاشتیم و خودمان را سپردیم به قالبی به نام رمان. شناخت ما از این فرم روایی در محدوده‌ی ترجمه‌ها و تئوری‌های غربی بود و گمان کردیم بدون اینکه به آن دست بزنیم، باید از آن برای روایت داستان استفاده کنیم. در حالی‌که می‌توانستیم هنرمندانه و خلاقانه، با توجه به پیشینه‌ی غنی ادبیات کهن‌مان در آن تصرف کنیم. به نظر من، معضل اصلی ادبیات ما پر کردن این گسست است. البته شناخت گونه‌های ادبی جدید با ریشه‌ی غربی افق‌های جدیدی به ما نشان داده است، ولی این افق‌ها بخشی از توانایی ما در روایت داستان هستند. در حال حاضر ما خودمان را به این گونه‌های ادبی محدود کرده‌ایم؛ که 70 درصدشان هم بومی نیست. ما باید این گسست را دور بزنیم و با اتکا به توانایی‌ها و پیشینه‌ی ادبی خودمان، آثاری در زمینه‌ی ادبیات خلق کنیم که این‌قدر شبیه به ترجمه‌های رمان‌های غربی نباشند.

 

شرفی خبوشان: ضمن اینکه نفس روایت به معنی پیدا کردن منظر جدید است، در فرآیند نوشتن، خودت هم آنچه را داشته‌ای و از آن غفلت کرده‌ای کشف می‌کنی. اشتباه ما این است که به جای روایت کردن، فقط روایت خوانده‌ایم و از آنها تقلید کرده‌ایم. حالا وظیفه‌ی متفکر، پژوهشگر و نویسنده‌ی ایرانی است که بدون اتکا بر پیش‌فرض‌های غربی روایت جدیدی بنویسد. او باید با نگاهی حقیقت‌جو و بدون پیش‌داوری موضوعات مورد نظرش را روایت کند و برای این کار باید پیش‌فرض‌ها را از جلوی دیدش بردارد.

 

سمیعی: البته چیزی تازه‌تر از آنچه زیر آسمان است، وجود ندارد. ما روایتی تازه از موضوعات ارائه می‌دهیم. و چاره‌ای جز این روایت کردن‌ها نداریم، چون تاریخ ما با همین روایت‌ها پیش می‌رود. هرچند آقای شرفی خبوشان در «بی‌کتابی» در گذشته جستجو کرده، ولی شیوه‌ی روایی او شیوه‌ی انسان معاصر است، با نگاهی به آینده.

 

خانی: ما به دلایل مختلف از جمله فضای غالب ادبی و رسانه‌ای جامعه‌مان، تصور می‌کنیم روایت یک روند اجرایی است، نه یک شیوه‌ی تفکر. به عبارتی اندیشه را از روایت جدا می‌کنیم. در حالی‌که روایت، مجموعه‌ای از تکنیک‌ها نیست، بلکه نشانه‌ای از زنده بودن عقل و تفکر است. انسان خردمند دارای روایت است. حتی در روایت‌های پست‌مدرن، نویسنده‌ی اروپایی اندیشه‌ای در ذهن داشته که برای نشان دادن وضعیت اروپای معاصر باید این‌گونه روایت کند. روایت نشانه‌ی وجود اندیشه و استمرار عقلانیت است. این عقلانیت به گذشته‌ی ما متصل است و در عین حال می‌تواند فضاهای جدید را روایت کند.

زمانی‌که روایت شکل نمی‌گیرد، به‌دلیل نقص در اجرای تکنیک نیست، بلکه عدم وجود عقلانیت و اندیشه را نشان می‌دهد. خرد و عقل، از خودش روایتی به دست می‌دهد؛ به این شکل که می‌تواند یکسری مفاهیم کلی را به نحوی با هم مرتبط کند. دلیل اینکه ما روایت درست و کاملی از مشروطه نداریم این است که ما هنوز به اندیشه‌ی کامل و درستی از مشروطه دست پیدا نکرده‌ایم. ما هنوز درکی از تجدد نداریم، پس نمی‌توانیم وقایعی را که صد و اندی سال پیش بر نخبگان ما گذشته درک کنیم. این عدم آگاهی منجر به فقدان روایت می‌شود. اگر سنت عقلانی بتواند جهانی بسازد، روایت از ساحت اندیشه جدا نمی‌ماند. همان‌طور که آقای شرفی خبوشان اشاره کرد، خود جریان تأمل یک شگرد روایی می‌سازد.

 

شرفی خبوشان: تمام شگردهای روایی ناب ما همه متعلق به دورانی است که هنوز پای غرب به ادبیات ایران باز نشده است. مثلاً بسیاری از آثار منظوم و داستان‌های حماسی ما اواخر دوران صفویه خلق شده‌اند. در دوران قاجار با تأثیر از پیش‌فرض‌های غربی، انحطاط روایت به حد اعلای خودش می‌رسد. انگار انسان ایرانی خودش را در برابر این پیش‌فرض‌ها باخته و در روایت کردن زانوهایش می‌لرزد؛ چون حس کرده همان‌طور که غرب در حوزه‌ی تکنولوژی و صنعت پیشرفت کرده، در حوزه‌ی ادبیات و فرهنگ نیز در جهان پیشرو است.

به‌هر حال باید یاد بگیریم که در جایگاه اصلی خود بایستیم و از جایگاه یک انسان ایرانی به این کاروانی که گرد و خاک کنان به جلو می‌تازد نگاه کنیم. به رد پاها بنگریم و درباره‌ی مقصد تأمل کنیم، بعد از آن تقلید کنیم و شتابان به دنبالش بدویم. برای مثال خود غرب، به این نتیجه رسیده که فضای مجازی آسیب هایی دارد. آنها خودشان اعلام کرده‌اند که دچار بحران شده‌اند. چرا ما نباید به این بحران توجه کنیم؟ در حالی‌که ما داریم با فاصله پشت سر آنها حرکت می‌کنیم و تمام اشتباهاتشان را هم تکرار می‌کنیم. چون جایگاه‌مان درست نیست و چشم‌انداز صحیحی از مسیر نداریم. ما منتظریم تکنولوژی جدیدی بیاید که خودش بتواند خودش را روایت کند، در حالی‌که چنین چیزی ممکن نیست. ما باید بتوانیم با شگردهای روایی خودمان به آن تکنولوژی نگاه کنیم؛ ما باید آن چیزی را که متناسب با ارزش‌های انسانی و اخلاقی است از آنها کسب کنیم و آگاهانه مضرات و معایب آن را کنار بگذاریم؛ کاری که در تمام این سال‌ها غرب در قبال شرق انجام داده است. اما در نهایت، آگاهانه چشم‌اندازی به ما نشان می‌دهد که دوست دارد ما ببینیم.

 

عزتی‌پاک: به‌نظر من آقای شرفی خبوشان به بازسازی فکر می‌کند و زمانی‌که به بازسازی فکر می‌کند، نوعی یأس نشان می‌دهد؛ نسبت به جماعتی که در این صد سال اخیر خودشان را پیشرو و مسلح به علم و هنر می‌دانستند. البته حاصل این یأس رجوع به مردم است. ما در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» کاملاً با مردم همراه می‌شویم. در «بی‌کتابی» هم مردم هستند، ولی انگار به شکل سایه‌اند، و دارند برای یافتن راه نجات خود را به آب و آتش می‌زنند. در «عاشقی به سبک ونگوگ» وقتی به گذشته‌ی شخصیت اصلی داستان سفر می‌کنیم، آن سایه‌ها را به شکلی واضح‌تر می‌بینیم و متوجه می‌شویم چه بلاهایی سرشان آمده است. اما در «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» خود این مردم امورات را به دست می‌گیرند و مسائل را پیش می‌برند. اتفاقاً کم‌خطا رفتار می‌کنند و پیروز هم هستند.

آقای شرفی خبوشان از مردم و برای مردم می‌گوید. حرف او این است که دنبال "هادی" باشید نه قهرمان. امام خمینی مردم را هدایت می‌کند، مردم خودشان را پیدا می‌کنند و نجات می‌یابند. آنها به این نتیجه می‌رسند که باید خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند. آقای شرفی خبوشان در آثارش آیینه‌ای به مخاطب می‌دهد که خودش را ببیند و عمیق‌تر خودش را بشناسد. این نویسنده تصاویر داستانی را در قاب مناسبشان قرار داده، اما تصاویر به‌گونه‌ای با قاب‌ها یکی شده‌اند که ما دیگر درباره‌ی شکل قاب یا خاتم‌کاری آن حرف نمی‌زنیم. فرم و محتوا یک تصویر کلی به ما داده‌اند. نوع نگاه او به توانایی‌ها و ضعف‌های خودش به جایگاهی از صداقت رسیده که بتواند چنین آثار درخشانی خلق کند. آثاری که به مثابه آینه برای مخاطب عمل می‌کنند. انسان ایرانی در آثار آقای شرفی خبوشان رو به جلو و رو به ترقی است و چشم‌انداز و رویای او برای مردم ایران، رویای یک نویسنده‌ی مسئول و متعهد.

 

سمیعی: در بیست سال گذشته ما یک درگیری نظری درباره‌ی هویت‌اندیشی داشته‌ایم. شخصیت‌هایی مانند آل‌احمد، فردید و بسیاری از شخصیت‌های شاخص فرهنگی دهه‌ی 40، 50 و 60 روی بازیابی میراث فرهنگی و سنت‌های ایرانی تمرکز کردند. نقدی که علیه اینها بیان شده، درباره‌ی هویت‌اندیشی است. این نقد می‌گوید: «ما هویتی داشته‌ایم که می‌خواهیم آن را دوباره به دست بیاوریم یا هویتی داریم که می‌خواهیم آن را نشان دهیم و برای آن رقیب هم می‌طلبیم.» در روایت شاعر و نویسنده این‌گونه نیست. از دیدگاه شاعر و نویسنده هویت چیزی است که در نهایت به دست می‌آورد. هویت ساختنی است. اگر این جمله را بپذیریم، حرف‌هایی که درباره‌ی هویت‌اندیشی می‌زنند و منجر به ساختارگرایی می‌شود معنا ندارد. به نظر من تجربه‌ی آقای شرفی خبوشان در این سه رمان، تجربه‌ی ساختن هویت است نه زنده کردن دوباره‌ی هویت گذشته. برای اینکه چیزی جلوی ما قرار بگیرد باید آن را بسازیم. ایرانی بودن به معنی نگه داشتن کتاب شاهنامه در قفسه‌ی کتابخانه نیست. باید آن را بخوانی، درک کنی و براساس آن داستان جدیدی بنویسی.

 

شرفی خبوشان: کاملاً موافقم. برای ساختن هویت، ابتدا باید تاریخ قبل از انقلاب را بدانیم که نخواهیم به گذشته برگردیم. شناختن این مسیر به ساختن هویت ما کمک می‌کند. ساختن هویت به واسطه‌ی شگرد روایی -برای کسی که گذشته را دیده و پذیرفته‌- کار آسانی خواهد بود. سرخوردگی و پشیمانی در صورتی به‌وجود می‌آید که با پیش‌فرض‌هایی که غرب برای ما آورده، به مسائل نگاه کنیم. یافتن شگردهای روایی به ما کمک می‌کند این مسیر را درست پیش برویم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
  • گفت‌وگو پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.