موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نقد مجید اسطیری بر رمان «شاه بی‌شین» محمدکاظم مزینانی

نگاهی به تضاد قدرت -ترس در شاه بي‌شين

08 دی 1391 19:29 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نگاهی به تضاد قدرت -ترس در شاه بي‌شين

«شاه بی‌شین»، رماني كه حول محور زندگي و سرنوشت محمدرضا پهلوي آخرين شاه ايران می‌گذرد، در نوع خود يك نمونۀ كم‌نظير از روايت مستندگونۀ سرگذشت يك پادشاه است.
اولين ويژگي اين رمان را می‌توان نزديك شدن بسيار زياد آن به زندگي محمدرضا پهلوي دانست. دوربين تيزبين نويسنده پنهان‌ترين كنج‌هاي زندگي شاه را می‌كاود و گاه در كادري بسيار بسته پشت لب عرق كردۀ يك دختر قاجاري را در نوجواني شاه به ما نشان می‌دهد و گاه در كادري بسيار وسيع تانك‌ها و نفربرهاي آواره در خيابان‌هاي تهران را از فراز هلي كوپتر، در آخرين روزهاي قدرت شاه.
روايت مستند شاه بی‌شین باعث شده تا مخاطبي كه براي اولين بار فرصت پيدا كرده است، در يك رمان اين اندازه به زندگي محمدرضا پهلوي نزديك شود، همزمان علاوه بر لذت خواندن رمان، لذت مرور برگ‌هاي مهمي از تاريخ ايران را نيز درك كند.
اين نزديكي به زندگي شاه به نتايجي مثبت در اثر منتج می‌شود كه می‌توان حداقل به سه نكتۀ زير اشاره كرد:
_ نشان دادن تضاد در شخصيت شاه:
يكي از مهم ترين نكاتي كه مخاطب رمان به كشف آن نائل می‌آيد، تضاد و دوگانگي در شخصيت شاه است كه رمان در نشان دادن آن موفق عمل كرده است. مخاطب در می‌يابد كه شاه اگرچه «شاه» است و مظهر قدرت، و زندگي او مملو از صحنه‌هاي نمايش قدرت در برابر مردم، اما وي در باطن خود از يك ضعف شخصيتي رنج می‌برد كه از او آدمي ترسو، دودل، بي تدبير و تسليم در برابر تقدير ساخته است. اين تضاد را می‌توان تضاد «قدرت _ ترس» ناميد كه حتي در سطرهايي از اثر مستقيما به آن اشاره شده است:
«جدا شدن از اين پيرمرد پريشان به مراتب برايت راحت تر است تا آن پادشاه لجوج و يك دندۀ قبلي. به آساني می‌تواني از زير سايه اش بيرون بيايي. با اين حال از آيندۀ بدون او می‌ترسي. از روزهايي كه در انتظار توست وحشت داري...»
يا
«هيچ وقت آن گونه نبودي كه می‌نمودي. در برابر مردمت خدايگان بودي و در خلوت خودت يك آدم معمولي با بهره هوشي متوسط...»
رمان با تصوير كردن اولين فرار شاه از كشور به همراه همسر دومش ثريا، ترس و ناتواني شاه را در اداره كشور و در كشاكش قدرت با مصدق نشان می‌دهد.
همچنين ترجيع بند «آه اي پدر تاجدار!» كه هر از چندي در ميانۀ روايت وارد می‌شود و هر بار يكي از درد دل‌هاي شاه با پدرش را مطرح می‌كند نيز نقش به سزايي در نزديك شدن مخاطب به شخصيت اصلي رمان داشته و تضاد در شخصيت شاه را هرچه بيشتر نمايان می‌كند.
_ نشان دادن اوج فساد دربار پهلوي و شخص شاه:
وقتي قرار است دوربين نويسنده بسيار نزديك به شخص شاه حركت كند و همواره روي همۀ حركات او تمرکز کند، ما خود به خود به خلوت شاه راه می‌يابيم و آن چه در اين خلوت می‌يابيم چيزي جز روابط شنيع با فواحش رنگارنگ نيست. در اين خلوت ما پادشاهي فاسد را می‌يابيم كه با دلالي وزير دربار خود اسدا. . . علم كه چون غلامي خانه زاد در خدمت مطامع شاه است هر روز را با معشوقه اي می‌گذراند.
_ نگاه كردن به انقلاب اسلامي از ديدگاه شاه:
امروز اگرچه نام محمدرضا شاه پهلوي ما را به ياد دوران قبل از «انقلاب اسلامي» می‌اندازد اما نبايد فراموش كرد كه مخاطب ايراني هيچ گاه فرصت اين را نداشته است كه از دريچه ديد  شاه مخلوع به انقلاب نگاه كند.
شاه بی‌شین اين فرصت را به مخاطب خود می‌دهد و آن چه مخاطب كشف می‌كند يك ديدگاه خاص است كه شايد در سال‌هاي پس از انقلاب و از زبان رسانه‌ها كمتر با آن برخورد داشته. مخاطب پادشاهي خلع شده و غافل از شرايط را می‌يابد كه هيچ گاه موفق نمی‌شود درك درستي از انقلاب داشته باشد و «نه پاي مردم، كه دست روباه پير و بنگاه سخن پراكني او بي بي سي را پشت شلوغي‌ها می‌بيند و باور دارد كه اين دولت فخيمۀ بريتانياي كبير است كه در حال انتقام گرفتن» از اوست.
او نه مردم كشورش را می‌شناسد و نه به آن‌ها فكر می‌كند. او درك صحيحي از چرايي حركت انقلابي مردم ايران ندارد و همچنين انگيزه‌هاي رهبر انقلاب را نمی‌شناسد.
رمان موفق می‌شود به مخاطب نشان دهد كه شاه حتي پس از فرار از كشور و در فرصتي كه بيماري براي وي فراهم كرده بود تا به گذشتۀ خود فكر كند موفق نمی‌شود پي به اشتباهاتش ببرد و حقايق انقلاب را كشف كند.
به هر روي شاه بی‌شین از آن جا كه رماني بر اساس زندگي يك شخصيت حقيقي تاريخي و البته بسيار ديده شده است، روي طناب نازكي بر فراز يك پرتگاه راه می‌رود. نويسنده ناچار است تعادل اثر خود را به گونه اي حفظ كند كه از هيچ طرف پرتاب نشود. او از يك سو در خطر سقوط به ورطۀ «زندگي نامه نويسي» است. و از سوي ديگر در خطر سقوط به ورطۀ «خيال پردازي كاذب» دربارۀ شخصيتي كه تاريخ او را به خوبي می‌شناسد.
به نظر می‌رسد نويسنده موفق شده است به سلامت از روي اين طناب بگذرد و رمانش را به سر انجام به رساند و حتي در اين راه به گونۀ جديدي از انواع ادبي نزديك شود كه می‌توان آن را «رمان – زندگينامه» ناميد.
تنها نكتۀ باقي مانده اين است كه نوع پيشرفت روايت و پيش آمد حوادث جديد در اثر با تعليق بسيار كمي همراه است. مخاطب در حين مطالعه اثر با سوال‌هاي بي‌پاسخ درمورد چگونگي وقايع كه او را به دنبال كردن رمان ترغيب كند برخورد نمی‌كند. اين مسئله باعث شده است تا اثر به سمت زندگينامه برود. علت كمرنگ بودن تعليق در سير روايت را می‌توان در كم بودن حجم اثر در برابر حوادث و رخدادهاي زندگي شخصيت اول دانست. چرا كه اگر نويسنده به همه حوادث داستان با ديدگاه ايجاد تعليق می‌پرداخت، مطمئنا حجم اثر بيش از اين‌ها مي‌شد. اين گونه است كه مخاطب در حين مطالعه اثر كمتر اين سوال را از خود می‌پرسد كه «بعد چه می‌شود؟».
و در پايان بايد به نثر وزين و دلنشين رمان اشاره كنيم كه يكي از نقاط قوت اثر محسوب می‌شود. نثري كه از واژه‌هاي اصيل و بومي بهره گرفته و گاه حتي از لحاظ موسيقايي به نثر مسجع تنه می‌زند:

تصوير پادشاهي لاغر و بيمار، گروگان‌هاي نگران و بي‌آزار و گروگان‌گيرهايي جوان و تب‌دار!

 

مجید اسطیری


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نگاهی به تضاد قدرت -ترس در شاه بي‌شين
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.