موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی به یاد«محمدسرور رجایی» به قلم «علی داودی»

«وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت!»

10 مرداد 1400 10:04 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 4 رای
«وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت!»

شهرستان ادب: پرونده‌پرترۀ سایت شهرستان ادب را با یادداشتی به یاد «محمدسرور رجایی» به قلم «علی‌داودی»،  به‌روز می‌کنیم:

سرور! چه نام خوبی!؟

دربارۀ همۀ در‌گذشتگان جملات و عباراتی کلیشه‌ای عمومیت دارد؛ خوب بود، مهربان بود. بسته با نوع شخصیت؛ با تقوا و با ادب.

درباره محمد‌سرور رجائی می‌توانم بگویم: بزرگی!
وقتی آن چهرۀ بی‌آلایش و ساده را به خاطر می‌آورم که معادلات روزمره علیرغم هجوم مداوم، کمتر تغییری در او پدید می‌آوردناخودآگاه این سطرها با حکمت شرقی از سهراب سپهری به ذهنم متبادر می‌شود که:
«وسیع باش و تنها
و سر به زیر و سخت!»

به‌راستی انگار این شعر توصیف اوست. همۀ آنچه بخواهم بگویم در همین چند کلمه گنجیده. بس که اهل مدارا بود و مگر تنها همین مدارا از عهدۀ نامهربانی روزگار برآید.

باری بزرگ بود و «تنها»
تنهایی صفت قهرمانان است و اغراقی نمی‌بینم که رجائی را قهرمان بخوانم. در روزگاری که بسیاری نه تیغ که سپر انداخته‌اند، او همچنان ایستاده و به تنهایی می‌جنگید و دیگران را به ایستادگی می‌خواند؛ انتشار مجله به تنهایی، برگزاری جلسه شعر به تنهایی، تدارک همایش به تنهایی، مهمانی و بزرگداشت و گرامیداشت و نکوداشت و نوشتن و خواندن و حضور در همه جا.

«و سر به زیر» ...
نسبت معناداری‌ست بین تواضع و کار فرهنگی. چرا که اگر به جلوه و نمایش و مانور کاری پیش می رفت، سازمان‌های متعدد فرهنگی بودند و نیازی به نیروی انسانی و انسانی چون رجائی حس نمی‌شد.
نمایش ذاتاً مشکلی ندارد و ای بسا ضروری‌ست اما آن خلوصی که لازمۀ تربیت نفوس است در دکور و تزئینات وجود ندارد. آمارهای دروغین حکایت یک کلاغ چهل کلاغی‌ست که هرگز به خانه‌اش نمی‌رسد.
کسی چه می‌داند محمدسرور رجائی که بود؟ شاعر؟ پژوهشگر؟ نویسنده؟ مدیر و فعال فرهنگی؟
از من بپرسند می‌گویم او انسان بود. انسان بودن بزرگترین رسالتی‌ست برای کسی که مبعوث می‌شود تا حال هم نوعان خود را اندکی تعالی بخشد. و مگر کمک به دیگری بدون همراهی ممکن ست؟
رجائی بهترین همراه و دوست و همدل بود. همین نمونه بس که عنوان یکی از همایشهای دوسالانۀ وی "روایت همدلی" است.

برگردم به شعر
وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت!
سخت!
سخت آری سخت راز همۀ این عبارتست. و نقطۀ اوج همۀ حرکت. سختی صفتی‌ست که دیگر امور و مفاهیم را با خود همراه و همرنگ می‌کند، او سخت بود که نرفت او که چون بسیاری هم وطنان خود بهانۀ بسیار برای رفتن داشت. رویای زندگی بهتر. آرامش و آسایش. اماچیزی او را به ماندن وا‌ می‌داشت تا کم نیاورد؛ سر سختی! راز بودن همین سختی‌ست مگر نه انسان در سختی خلق شده؟
باری زنده بودن جنم می‌خواهد جرات می‌خواهد جرأتی به وسعت همیشه بودن و هر دم زنده بودن و سرور رجائی هر دم زنده بود گواهش این‌همه کار. می‌دیدی در کیف روشانه اش نامه هایی برای برگزاری جشنواره یا در پی هماهنگی سالن و سخنران و جوایز و طراحی و دعوت و  زمان و مکان و هدایا و... یعنی کاری که امروزه در سازمان‌ها، دفتر و مرکز و واحد مربوطۀ خود را دارد.
او از معدود یادگاران نسلی بود که کار کردن برایشان تعریفی وسیع‌تر از محدودۀ ساعات اداری داشت. دریافته بود که تنها راه مقابله با روزمرگی همین کار است لذا تا بود، بود و بودها هرگز نابود نمی‌شوند.

هنوز و همیشه مبهوت خبرصبح روز عید غدیر هفتم مرداد خواهم ماند. همانطور که بعد از ده سال هنوز از رفتن امیرحسین فردی بهت زده‌ام. همانطور که بر رفتگان سال‌های سال پیش اشک ریخته‌ام و مگر نیست که بعد از قرنها و هزاره‌ها هنوز عاشوراست و مگر زمان چیست جز وهمی که بواسطۀ آن گذشتن را درک کنیم.
آیا مرگ را اینقدر نزدیک دیده‌ای که بیاید از کنار تو کسی را ببرد؟ و تو هنوز دنبال خودت بگردی و تو را راهی نباشد. به آنسو به آن رویای آرامش در قطعه 29


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت!»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.