شهرستان ادب: جلسهی رونمایی رمان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله»، توسط ابراهیم اکبری دیزگاه، علیاصغر عزّتیپاک و حامد حرّی و با حضور نویسندهی اثر محمّدرضا شرفی خبوشان، در روز دوشنبه مورّخ 14تیر 1400 در کتابفروشی «گوشه» برگزار شد.
دربارهی کتاب:
رمان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» تازهترین اثر محمّدرضا شرفی خبوشان، که نوجوان را مخاطب خود قرار دادهاست، با محوریّت شخصیّت پسر نوجوانی بهنام داوود داله شکل میگیرد. پسر از این رو به این اسم نام گرفته که کارش جمعآوری داله یعنی دوشاخه (تیرکمان) درختانی است که به شکل 7 یا (د) است. شخصیّتهای کتاب بچّههایی هستند که در زمان جنگ برای خود تیر و کمانی از درختان درست میکردند.
این رمان 117 صفحهای در شمارگان 1500 نسخه توسط نشر «شهرستان ادب» در خردادماه 1400 منتشر شدهاست.
دربارهی نویسنده:
محمّدرضا شرفی خبوشان متولّد 1357، مدرّس و داستاننویس ایرانی است. از آثار داستانی او میتوان به مجموعهداستان «بالای سر آبها» و رمانهای «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر»، «بیکتابی» و «عاشقی به سبک ونگوگ» و رمانهای نوجوان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله»، «موهای تو خانهی ماهیهاست» و «یحیی و یاکریم» اشاره کرد. آثار داستانی وی جوایز معتبری از جمله «کتاب سال»، «جایزهی جلال آلاحمد» و «شهید غنیپور» را دریافت کردهاست.
مشروح جلسه:
محمّدرضا شرفی خبوشان: خیلی خوشحالم که جلسهی رونمایی این کتاب تقریباً همزمان شد با 12 تیرماه، سالروز اسقاط هواپیمای مسافربری ایرانی توسّط دو موشک امریکایی که در آن علاوه بر مسافران بزرگسال، 66 کودک هم جان خود را از دست دادند. این مسئلهای است که باید حوالت تاریخیاش را بهجای رسانه به رمان داد؛ چرا که در رسانهها - بهخصوص در رسانههای غربی- تأکید بر قدرت نظامی طرفی است که به این هواپیما حمله کرده تا به مظلومیّت مسافران هواپیمای مسافربری.
ملّتی که حوالت تاریخی خود را به رسانه دهند، خواه ناخواه مغبون قدرت تاریخی رسانه بر آن ماجرا خواهد شد، مگر اینکه یک رمان یا اثر ادبی نگاهی جدّی، عمیق و از سرِ حقیقتجویی به ماجرا داشتهباشد. باید متوقّع باشیم که دربارهی چنین واقعهی مهم تاریخی تا بهحال دهها کتاب –بهخصوص رمان نوجوان- نوشته شدهباشد، دهها فیلم سینمایی ساخته باشند و هنرمندان در تمام حوزههای هنری بهواسطهی دغدغههای انسانی به این واقعه توجّه کردهباشد. رمان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» بهاندازهی وسع خودش این نگاه را داشتهاست.
خوشحالی بعدی من بهدلیل حضور جناب آقای حامد حرّی در این جلسهی رونمایی است. زمانیکه نویسنده میداند قرار است فرهیختگانی مانند آقایان عزّتیپاک و اکبری دیزگاه دربارهی کتابش صحبت کنند، با دلگرمی بیشتری کتاب را مینویسد. از نشر «شهرستان ادب» و کتابفروشی «گوشه» در حوالی میدان تجریش با مدیریّت آقای بیگلری –که محیطی فراتر از یک کتابفروشی و یک مکان فرهنگی برای جمع شدن نویسندگان، منتقدان و اهالی کتاب فراهم آورده- برای برگزاری این جلسه نیز کمال تشکّر را دارم.
حامد حرّی: من از منظر خودم و تأمّلات انسان ایرانی به این کتاب پرداختم. این رمان پر از تصویر است؛ تصویرسازیها بیشتر حول امر نوستالژیک انسان ایرانی- که برای کشورهایی با تاریخ غنی وجود دارد- و مواردی مانند مقاومت هشت سالهی ایرانیها در جنگ ایران و عراق و رنج و سختیهای پیرامون آن است. میخواهم «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» را حول دالّ مرکزی وضعیّت یک نوجوان بررسی کنم. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «کودکان را به پنج دلیل دوست دارم: زیاد گریه میکنند، با خاک بازی میکنند، دعوا میکنند ولی کینهای از هم ندارند، چیزی برای فردا ذخیره نمیکنند و میسازند ولی دل نمیبندند.» بهنظرم داوود داله با شیطنتهای نوجوانانهاش این پنج خصلت را به تصویر میکشد: درگیری با دوستش امید، قهرها و آشتیهایشان، کینه به دل نگرفتن از یکدیگر و بهطورکلّی نگاه لطیف کودکانه به دنیا.
این نوجوانی با امر نوستالژیک همراه شدهاست؛ این امر نوستالژیک حسّ دوگانهای به ما میدهد: زمانیکه ما در مقابل حافظهی تاریخی خود قرار میگیریم هم لذّت میبریم، هم حسرت میخوریم و گریه میکنیم. شاعر میشویم وقتی مقابل چنین امری قرار میگیریم، امّا از طرف دیگر امر نوستالژیک رفتار ما را موزه میکند، یعنی آن قسمت از آن سنّت که خودش را در یک رفتار اجتماعی نشان میدهد دچار اضطراب و آسیب شده و دیگر میان ما نفس نمیکشد؛ دلیل شکلگیری نوستالژی همین است. مخاطبین دههی شصت با این نوجوانی پاک و بیآلایش یک فرد از طبقهی متوسط با پدر و مادری با شغلی عادی بیشتر همذاتپنداری میکنند: مانند تصویر پشتبامهایی که زیر آفتاب داغ، آسفالتشان نرم میشد و وقتی روی آن قدم میگذاشتی جای پایت میماند و آن بازیهای کودکانه با امکانات بسیار کم مثل توپ پلاستیکی، تیله و تیر کمان.
یکی دیگر از نکات قابل توجّه در این کتاب جنس آدمهای این کتاب است: از بس معمولی هستند، خاص میشوند. بهخصوص در این روزها که درگیر مسئلهی «یاریگری» هستیم، دیدن تصاویر این کتاب برای ما ارزشمند است، زیرا در دههی شصت مردم ما با یاریگری توانستند در یکی از بزرگترین بحرانهای تاریخ معاصر کشورمان (هشت سال جنگ تحمیلی) دوام بیاورند. در این دوران ما هیچ ابرقهرمانی نداریم؛ عادیترین آدمها جلوی تجاوز به خاک کشور را میگیرند. در این رمان هم –برخلاف بسیاری از بیوگرافیهای دوران جنگ- ما با هیچ ستاره و قهرمانی روبهرو نیستیم. داوود داله یک نوجوان عادی است با شرارتهای معمول این دوره، پدرش اخلاق تندی دارد و گاهی او را کتک میزند، نقّاش و بنا و... در یک حسینیّه (که نمادی است از دوران اسلامی این 1400 سال) کنار هم جمع میشوند.
در این رمان «داله»های مختلفی میبینیم؛ مرگ، لیلا، طلایی، یتیم و زیرمجموعههایش. دالهی مرگ را دالهی قدرت میبینیم؛ زندگی توسط دالهی مرگ از بین میرود و در نهایت عشق است که دالهی مرگ را نابود میکند.
علیاصغر عزّتیپاک: با اینکه پروسهی انتشار این کتاب کمی بیشتر از معمول طول کشید، معتقدم هر اتّفاقی باید در زمان معیّن خود بیافتد. امروز از حسن تصادف «روز قلم» است؛ بزرگداشت تمام کسانی که سعی میکنند «ما»ی هویّتی را بازنمایی کنند؛ منظور از این «ما» انسان ایرانی است که سالهاست مورد هجمهی فرهنگ غرب قرار گرفتهاست. پایهی اصلی این بازنمایی نویسندگان و روشنفکران جامعه هستند که ابزارشان «قلم» است. این اشارهی هویّتی در رمان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» در بخش پایانی رمان –سقوط هواپیمای ایرانی توسط موشکهای امریکایی- است.
طبقهبندی این رمان، رمان نوجوان است. تولید انبوه رمان نوجوان در سالهای اخیر کیفیّت و قابلیّت را تحت تأثیر قرار دادهاست. به نظر من امر نوجواننویسی توسط کسانی که حتّی نویسنده هم نیستند و تراز تفکّر خوبی ندارند، نوشتن برای نوجوان را به ابتذال کشانده. در این میان، از آثاری که برای نوجوانان نوشته شده و سالهاست خوانده میشوند میتوان به «شازده کوچولو» و «آدمک چوبی» اشاره کرد. این آثار عمیقترین مفاهیم را در قالب داستان به نوجوان ارائه کردهاند. نویسندگان این آثار فکر نکردهاند که نوجوان نمیتواند چنین مفاهیمی را درک کند؛ بلکه او را بهعنوان یک انسانِ در حال رشد در نظر گرفتهاند که میخواهد فلسفهی زیستن را بیشتر و عمیقتر بفهمد. لذا نگارش رمان نوجوان علاوه بر داشتن قصّه و حفظ جنبهی سرگرمی، باید جنبهی تعلیمی هم داشتهباشد؛ یعنی نوجوان باید با خواندن کتاب ارتقاء پیدا کند. البته کتاب همیشه باید یک پلّه برای ارتقای همهی مخاطبان باشد.
رمان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» هم نوجوان را یک مخاطب جدّی در نظر میگیرد و به او یاد میدهد که به مفاهیم زندگی فکر کند. کار، عشق و مرگ مفاهیم اصلی این کتاب هستند؛ مفاهیمی که بودند، هستند و خواهند بود. همهی انسانها باید این مفاهیم را بشناسند و تکلیف خود را با آنها مشخّص کنند. نویسندهی این رمان حکیمانه این مراحل را پیش میبرد. بهنظرم کتابی که در این سطح نباشد و مخاطبش را ارتقاء ندهد در حوزهی ادبیّات جدّی قرار نمیگیرد. دو سال پیش آقای حمیدرضا شاهآبادی رمانی برای نوجوانان منتشر کردند با عنوان «دروازهی مردگان» که کتاب بسیار خوبی بود. ایشان علاوه بر نگارش رمان نوجوان در زمینههای آموزش تئوری داستان برای کودک و نوجوان هم فعّالیّت میکند. کتاب آقای خبوشان هم مانند این کتاب دغدغهها و انگیزههای شخصیّت اصلی نوجوان را دنبال میکند و راهی میگشاید برای تفکّر مخاطبین نوجوان کتاب؛ درست شبیه به آثار کلاسیک مهم. «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» خواننده را وادار به تفکّر میکند؛ لذا با نویسندهای طرف هستیم که به امر مهمی میپردازد و مخاطبش را در درک آن شریک میکند.
بخشهای مهم این رمان کار، زندگی و عشق هستند: نویسنده بعد از به تصویر کشیدن شمایی کلّی از زندگی خانوادهی داوود به شغل پدر و مصائب آن میپردازد. در نهایت به عشق راوی به لیلا میرسد و چه ایهامهای خوشایندی در تصویرسازی این بخش است. دالهای که داوود به عشق لیلا میسازد او را به شهودِ ساختن دالهی مرگ میرساند. او برای این کار درختی را انتخاب میکند که از آبِ مرگ نوشیدهاست. نویسنده برای ساختن این لحظات، تصاویر ماندگار و زیبایی میسازد: مانند صحنهای که دایی داوود با اتوبوسی بدون صندلی از جنگ برگشتهاست. صحنهای که داوود وارد این اتوبوس میشود برای من بسیار درخشان و متأثّرکننده بود.
در زمان صلح، که نوجوانها از نزدیک جنگی را لمس نکردهاند، گفتن از جنگ سخت است. نویسندهی «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» جنگ را در نمادینترین و فردیترین شکل خودش به نمایش میگذارد. فقط با این روش است که میتواند فرآیند تبدیل شدن یک نوجوان معمولی را به یک مبارز و جنگجو بسازد؛ او آنقدر پرنده میکشد که برای پاک کردن خونشان به مشکل برمیخورد. نویسنده مفاهیم عمیقی را در روند رشد و فروپاشی این شخصیّت بهصورت گام به گام نشان میدهد: زمانیکه خوی کشتن را در این نوجوان قدرتمند میکند و بهنوعی او را تبدیل به یک اهریمن میکند. این حرکت نمادین در واقع پروراندن هویّت امریکایی در وجود داوود را به نمایش میگذارد.
چه بر ما رفته که نویسندگان ما اینقدر سهل، سطحی و بیسواد شدهاند که ماهیّت اصلی زندگی را نمیبینند و به مفاهیم اصلی آن نمیپردازند؟ در «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» این نوجوان معمولی با رفتارهای کوچک و بهظاهر بیاهمیّت، این خوی اهریمنی را در خود پرورش داد و تبدیل شد به کسی که میخواهد با تمام ابعاد هستی بجنگد: به چراغ، زنگ خانه و کاشی شلیک میکند؛ به هرچیزی که نشانهای باشد برای روشنایی و ارتباط میان آدمها. درست است که داوود در ابتدای داستان هم به پرندهها شلیک میکند، اما در پایان داستان همزمان با قضیهی هواپیما، همان آدم دیده میشود با شلیکهای بزرگتر و پختهتر.
حرّی: دو مفهوم متضاد زندگی و مرگ ماهیت عجیبی دارند: هم میتوان آنها را در قالب زندگی جمع کرد، هم در قالب مرگ. زندگی و مرگ وجوه مختلف یک حقیقت را رقم میزنند. بههمین خاطر است که میگویند: «فیلسوف با تفکّر کردن، مشقِ مرگ میکند.» این گزاره دربارهی شاعر، هنرمند و بهطور کلّی انسان هم صادق است. انسان هم با تفکّر مشق مرگ میکند. همهی ما بهعنوان انسانی که در منطقهی جغرافیایی خاورمیانه زندگی میکند – منطقهای که 200 سال است رنگ آرامش به خودش ندیده- با ترس خو گرفتهایم. رانهی مرگ همیشه برای زندگی ما دههی شصتیها قوی بودهاست: زمانیکه همهی خانواده وسط هال میخوابیدیم که در صورت شکستن شیشهها به ما آسیب وارد نشود. یا وقتی همراه اعضای خانواده با شنیدن صدای آژیر اخطار بمباران به زیرپلّهها پناه میبردیم.
نسبت برقرار کردن میان مرگ و خشونت برای من (بهعنوان یک نوجوان دههی شصتی) کار سادهتری است تا دختر نوجوانم، چون او این ترس را تجربه نکردهاست. وقتی منِ نوجوان دههی شصتی در بزرگسالی تبدیل میشوم به عضوی از اهل کتاب، این خشونت را بهشکلی حادتر، عمیقتر و وحشیانهتر میبینم. داوود زمانیکه لیلا را در قالب یک عشق افلاطونیِ نوجوانانه تصوّر میکند، هیجانزده میشود و به پرنده شلیک میکند. نوجوان خاورمیانهای باید بتواند به پرنده شلیک کند و خون بریزد؛ چون تاریخ او تاریخ خشونت و خونریزی است. هرچقدر در تاریخ به عقب بازمیگردیم با فاجعههایی روبهرو میشویم که در برابرشان ناتوان بودهایم؛ مسلّم است که در وجود ما خشمی شکل میگیرد. شاید این جمله روشنفکرگریزانه باشد، ولی برای مردم خاورمیانه واقعیّت است: «ملّت ما را از کشتن و خونریزی گریزی نیست.» در این مرحله چگونه کشتن، چهکسی را کشتن و چرا کشتن پرسشهایی هستند که باید بهدنبال آنها باشیم.
ابراهیم اکبری دیزگاه: نوجوانی عهدی است که در آن انسان از دورهی کودکی به بزرگسالی منتقل میشود؛ عالمی است مرزی و کوتاه. نوجوانی دوران بلوغ است و داستان «کارخانهی اسلحهسازی داوود داله» داستانِ تحوّل. بهطورکلّی در رمان، تحوّل یک تحوّل مضاعف است؛ چون روایت تحوّل در شخصیّتی در حال بلوغ و گذار است. داستانِ داوود، داستانِ کشفِ (باظرافت) اسلحه است. بهقول چخوف: «اگر در داستانی اسلحهای کشف شود، باید جایی منتظر شلیک آن باشیم.» همانطور که از عنوان این کتاب پیداست، ارادهی شخصیّت اصلی بر ساختن انواع اسلحه است و زمانیکه اسلحهای ساخته شد، باید بکشد و از بین ببرد. ماهیّت اسلحه ویرانی است و باید به هرچیزی غیر از «دیگری» بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم شلیک کند. بهنظر من روایت اصلی این رمان، داستانِ به بلوغ رسیدن انسان همراه با کشف اسلحه و استفاده از آن است.
داوود سه دوره را تجربه میکند: کشف، استفاده و عشق. زمانیکه انسان اسلحه را کشف میکند، باید از آن استفاده کند. در این میان تنها نیروی عشق و امید است که میتواند بهمدّت کوتاهی مانع این ارتباط شود. شخصیّت امید (که انتخاب این نام بسیار هوشمندانه است) همواره در داستان حضور دارد که نمادی است برای حضور دائمی امید در زندگی. ما رمان بزرگسال و نوجوان نداریم؛ تنها تفاوت آنها در انتخاب شخصیّت اصلی و زبان روایت است. نباید مخاطبین این کتاب را به گروه سنّی نوجوان محدود کرد. هرکسی که سواد خواندن و نوشتن دارد باید رمان بخواند و دربارهاش تأمّل کند.
متن اگر درست نوشتهشود، باید از خود نویسنده جلو بزند. امبرتو اکو میگوید: «متن اصیل از نویسندهاش باهوشتر است.» ماجرای داوود ماجرای انسانی در عهد انقلاب اسلامی است که جنگ را درک کرده، شلیک به پرنده را دیده و خودش هم به پرنده شلیک کردهاست. مهم نیست این پرنده، پرندهی دشمن باشد؛ چهبسا ما به پرندهی خودمان هم شلیک کنیم. این داستان باید همین امروز خواندهشود؛ موضوع آن کشف اسلحه و استفاده از آن توسط یک نفر در این دوران است. هدف شلیک اهمیّت ندارد: پرنده باشد یا چراغ یا زنگ خانه. در هرصورت این رمان باید توسط همهی اقشار و سنین خوانده شود؛ چه کسانیکه موافق انقلاب هستند چه مخالفینش، چه کسانی که مخالف شلیک به پرنده هستند و چه آنهاییکه توجیهی برای آن دارند.
درست است که رفتن لیلا و امید بههمراه خانوادههایشان داوود را متأثّر میکند، امّا در شرایط جنگ کسی که بیدلیل شهر و خانهی خود را ترک میکند باید این خطر را بپذیرد که ممکن است به او شلیک شود. این داستان، داستانِ چهل سال اخیر ماست: مهاجرت آدمها برای رسیدن به زندگی بهتر. اگر بحث آن نیروی خبیثی را که به هواپیمای مسافربری شلیک میکند کنار بگذاریم، بحثِ ترک وطن و خاک هم قابل ملاحظه است. چرا این آدمها تلاش میکنند سرزمین مادریشان را ترک کنند؟ شاید اگر این هواپیما در آسمان کشور سقوط نمیکرد در آسمان کشور مقصد ساقط میشد.
عزّتیپاک: همانطور که «آدمک چوبی یا پینوکیو»، «هاکلبری فین» و «شازده کوچولو» را بزرگسالها هم میخوانند، این رمان هم نباید به مخاطب نوجوان محدود شود. فکر میکنم بزرگسالان ارتباط عمیقتری با این رمان برقرار کنند چون مطالبی که در آن بیان شده، نیاز به تفکّر دارند. رمان مخصوص همه است ولی میتواند با نوجوان هم حرف بزند. هرکسی آن را بخواند، میتواند از روشهای مختلف آن را بررسی کند: بعضیها مانند آقای اکبری دیزگاه میتوانند آن را آینهی روزگارمان بدانند و برداشتی فرامتن از آن بکنند و بعضیها هم برداشتی نمادین و فلسفی داشته باشند و تعمیماش دهند به کلّ تاریخ.
نهاد اهریمنی قدرت و پرورش آن در قلب داوود از صفر تا صد با ملایمت در این رمان بیان شدهاست. لزومی ندارد نویسنده تجربهی زیستهی دنیای این نوجوان را درک کرده باشد. مهم این است که او این نهاد را میشناسد و آن را در نفسِ معصوم یک نوجوان میگنجاند تا جاییکه از بازی به کشتن میرسد. البته در پایان داستان شخصیّت اصلی به کمک نیروی عشق به بصیرتی میرسد که به او توانایی شکست دادن این نیروی اهریمنی را میدهد.
آقای شرفی خبوشان یک ویژگی خاص دارد که او را به نویسندهای برجسته تبدیل میکند: او علاوه بر پرداختن به مفاهیم عمیق هستی، خوانش وسیعی از اسطورهها دارد و در داستانهایش با آنها گفتوگو میکند. مثلاً در «بیکتابی» به ضحّاک اشاره کردهاست. بازآفرینی داوود بهعنوان شخصیّتی که از ابزار قدرت استفاده میکند، به داوود پیامبر اشاره میکند که با ابزار سر و کار دارد. در این رمان داوود بهروز شده است؛ جنگافزار میسازد ولی عشق برایش مهم است. ارتباط این داستان با داستانهای کهن در تمدّنهای مختلف بهشکلی دوسویه در قالب گفتوگو است، نه صرفاً کپیبرداری از آنها.
اکبری دیزگاه: البته داوود زره میساخته نه اسلحه. آقای خبوشان در این داستان تصرّف کرده و به این شکل آن را بیان کرده است. داوود اسلحه را زمین میگذارد ولی بهنظر من انسانی که اسلحه را کشف و درک کرده به این راحتی آن را زمین نمیگذارد. شاید بتوان گفت (امید) تا حدّی قدرت اسلحه را کم میکند ولی با شناختی که از ماهیت انسان داریم، بعید است که کاملاً آن را کنار بگذارد.
عزّتیپاک: بهنظر من بحث اصلی نهاد قدرت و استفادهی آن از اسلحه است. از طرف دیگر قرار نیست تکلیف جنگیدن و نجنگیدن در این داستان مشخّص شود؛ داوود داله شکلی از روایت کشف و استفاده از اسلحه است.
حرّی: آقای خبوشان در این رمان به کودکی خیره شدهاست؛ منظورم از کودکی بازهای وسیع است از کودکی تا نوجوانی و جوانی. حاصل این نوع نگاه یک رمان کوتاه است که میتوان این همه دربارهی آن صحبت کرد. نویسندهای مانند «کریستین بوبن» در کتاب «رفیق اعلی» نگاهی مسیحی به کودکی دارد که درست در مقابل نگاه پیامبر اسلام قرار میگیرد. به اعتقاد بوبن کودکی بخشی از عمر و زندگی محسوب نمیشود و سراسر بطالت است، در حالیکه نگاه اسلامی کودکی را معنای زندگی میداند و معتقد است برای درک مفهوم کلّی زندگی باید به کودکی نگاه کرد. در دوران رنسانس کودکی را نمیدیدند و ثبت نمیکردند؛ بههمین دلیل در نگارش بیوگرافی بزرگان فلسفه و هنر اثری از کودکی آنها نمیبینیم. نیچه هم چنین بحثی را در کتاب «چنین گفت زرتشت» دارد: «کودکان (نه)گویاناند.»
شرفی خبوشان: من دبیر هستم و با نوجوانان زیادی در سطح دبیرستان سر و کار دارم. قبل از انتشار این کتاب، آن را به نوجوانان مختلفی دادم که بخوانند. این نوجوانان از خواندن کتاب ذوقزده شدند. بعد از انتشار کتاب بازخوردهایی داشتم از مخاطبین بزرگسال که معتقد بودند چون شخصیّت اصلی این رمان یک نوجوان دههی شصتی است، نوجوان امروز نمیتواند بهخوبی با آن ارتباط برقرار کند. ما باید اوّل مسائل امروز نوجوان را تشخیص دهیم. اگر از من بپرسید میگویم: «مسئلهی نوجوان امروز زدودنِ غبار از آرمانها است و پیوند او با نوجوان گذشته و آینده برای رسیدن به نوجوان آرمانی.» وظیفهی ما بزرگسالان این است که نوجوان امروز را در معرض تجربههای نوجوانانهای از دورههای دیگر تاریخی قرار دهیم تا بتواند دورانی را که خودش تجربه نکردهاست، درک کند. سخن گفتن از این قهرمانان نوجوان با تواناهایی خاص برای نوجوان امروزی جذّاب است.
دوستان از مناظر مختلف به کتاب نگاه کردند و این نگاههای مختلف نشاندهندهی موضع داشتنِ نویسنده است. اساساً نویسنده باید موضع داشتهباشد، در غیر اینصورت از دل کتاب مفهوم، اسطوره، بحث سیاسی و نماد بیرون نمیآید. ما نویسندهی بیطرف نداریم. ما موظّف هستیم با موضع مشخّصی سراغ روایتِ پدیدهها و جزئیّات آنها برویم. اگر نویسندگانی داشتهباشیم که با پافشاری بر مواضع خود در آنها اعتمادبنفس پیدا میکنند، ادبیاتی تأویلپذیر خواهیمداشت.
در پایان باید تأکید کنم که سخنان دوستان اندیشمندم دربارهی این کتاب با توجّه به ماهیت جلسهی «رونمایی» بهگونهای بود که مخاطب را به خواندن کتاب ترغیب کند. قطعاً کتاب ایراداتی دارد و بررسیهای بیشتر و نقدهای عمیقتر در جلسهی نقد و بررسی انجام خواهدشد.
این اثر را از فروشگاه اینترنتی ادببوک تهیه نمایید.