شهرستان ادب: یادداشتی بر رمان «ژرمینال» اثر «امیل زولا» به قلم «امیر مرادی»:
«آگاهیام از هر دو جهان وحشت داد
تا بال نداشتم، قفس تنگ نبود» (بیدل)
1
طبیعتگرایی
ناتورالیسم یا طبیعتگرایی اصطلاحی است که در بارهای اوّل شنیده شدن، در دسترس و قابل درک تلقی میشود امّا واقعیت تاریخی دربارۀ این مکتب به این سادگیها نیست. این اصطلاح در اصل بر سه پایۀ فلسفه، علم و هنرهای زیبا بنا شده است و دانستن ریشۀ هر یک از این موارد، شاید در مجموع، تصویری تازه از ناتورالیسم یا همان طبیعتگرایی در ذهن ما بسازد. از بعد فلسفی، طبیعتگرایی در فلسفۀ قدیم به معنایی نزدیک به مادّهگرایی، لذّتجویی و هرگونه دینگریزی به کار میرفته است و هنوز هم، به عنوان جنبشی هنری که بیشترین اهمّیت را به اشیای ملموس جهان مرئی میدهد، با این معنا بیارتباط نیست. از بعد علمی، اشتیاق رمانتیکها به طبیعت و طبیعی بودن و رشد حیرتانگیز علوم در اوایل قرن نوزدهم، طبیعتگرایی را با رویکرد تشویق انسان به مشاهده و تحلیل پدیدههای طبیعی، باری دیگر مورد بحث قرار داد (حرکت از سمت انسان متافیزیکی به سمت انسان فیزیولوژیکی بر پایۀ نظریۀ داروین) و از بار الحادی آن کاست. همچنین توجّه هنرهای زیبا و بویژه رویگردانی نقّاشان از موضوعات تاریخی و اساطیری و تمثیلی و توجّه به طبیعت و تقلید از اشکال آن نیز مختصّات جدیدی به اصطلاح طبیعت گرایی داد و سرانجام از همین هنرهای زیبا بود که اصطلاح ناتورالیسم وارد حوزۀ نقد ادبی شد.
بیشترین جلوۀ ادبی ناتورالیسم در رمان جلوهگر شده است و نویسندۀ ناتورالیسم کسی است که میکوشد انسانی متأثر از وراثت و تحت تأثیر اجتماع را با حداکثر عینیگرایی علمی به نمایش بگذارد.
2
امیل زولا
امیل زولا اوّلین کسی است که در سال ۱۸۶۷ اصطلاح ناتورالیسم را در پیشگفتار چاپ دوم کتاب «ترز راکن» به کار برد امّا معضلی که بنیاد آن را خود زولا بنا نهاد، ترادف اصطلاح ناتورالیسم با رئالیسم (واقعگرایی) است. این دو با هم قرابتهای فراوانی دارند که مهمترین آنها تلاش برای بازنمایی واقعیت خارجی است امّا در نگاهی کلّی، رئالیسم جامعتر و مبهمتر از ناتورالیسم است؛ به واقع، فرضیات زیستشناسانه و بنیادهای فلسفی ناتورالیسم، محکمتر از رئالیسم است. البتّه نکات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد ولی از آنجا که واکاوی این قیاس، چندان در حوصلۀ این نوشتار نیست، بازگردیم به امیل زولا.
نقش امیل زولا در جنبش ناتورالیسم با نقش هیچ رهبری در هیچ جنبش هنری دیگری قابل قیاس نیست؛ به نحوی که بسیاری ناتورالیسم را مترادف با امیل زولا میدانند. زولا در آثارش نشان میدهد که حقیقت مهمتر از هنرنمایی است و نوشته باید برشی از زیست و زندگی باشد، نه ترفند هنرمندانۀ ساخته و پرداختۀ نویسنده.
از امیل زولا آثار متعدّدی به چاپ رسیده و به زبانهای مختلف ترجمه شده است که یقیناً ژرمینال از نظر نشان دادن اصول ناتورالیسم و شیوۀ ویژۀ امیل زولا در نگارش، سرآمد تمامی این آثار است.
3
ژرمینال
ژرمینالِ امیل زولا را باید اثری برآمده از وضعیت جامعه در ربع دوم قرن نوزدهم میلادی و آثار انقلاب صنعتی دانست. این دوره سکّهای است که یک روی آن شور و شوق و تلاش انسان برای فتح جهان است و روی دیگرش، بینوایی تودههایی که زیر چرخهای صنعت، دست و پا میزدند. ژرمینال در یک نگاه کلّی، بدبختی کارگرانی است که در این دوران سرشار از تناقض، دست به شورش و اعتصاب میزنند. زولا برای نوشتن این رمان، مدتی مدید، دفترچه به دست در میان معادن، به سر برده است تا اثری که مینویسد، مشاهدۀ موشکافانۀ واقعیت -ولو واقعیتی تلخ- باشد.
مرسوم است که در فضای رسانهای یا در محاورات، هر بار قرار باشد سختی طاقتفرسای کاری را به مخاطب تفهیم کنند، آن کار را با کار در معدن مقایسه میکنند امّا حجم اطّلاعات اصحاب رسانه و مردم از کار در معدن چهقدر است؟
به جرأت میتوان گفت اگر کسی تا به حال معدنی را از نزدیک ندیده یا با معدنچیان مراودهای نداشته باشد، خواندن «ژرمینال» میتواند او را یک صبح سرد زمستانی از خواب بیدار کند و بی هیچ تهبندی درست و درمانی به برفابههای چرکآلود راه بکشاند و با چشمهایی نیمهباز و نیمهبسته به در معدن رهنمون شود. تازه مصیبت آغاز میشود؛ باید مقابل بخاریهایی عظیم، کمی به دمای بدنت سروسامان بدهی و با آسانسوری که جز سرنوشت، به چیز دیگری متّکی نیست، در فشار لهکنندة جمعیت، خود را به عمق چندصد متری زمین برسانی. در این عمق که نفس کشیدن چیزی است در حدود خفگی، در حالی که حتّی نمیتوانی برای کندن رگههای زغال، کمر راست کنی، کلنگ بزنی و آنقدر فشار کار غلبه کند که عریانِ عریان شوی و پس از میانوعدة بخور و نمیر نان و کره و قهوه، و با جسمی مرگآمیز، باز همان آسانسورهایی که از همه طرف آن، آب، رگباری به سر و گردنت میریزد، خود را به سطح زمین برسانی. به امید چهقدر دستمزد؟ در انتظار کدام غذا؟ چشمانتظار کدام استقبال و کدام خانه و خانواده؟
معدنچیان اثر بزرگ و تحسینبرانگیز زولا، زندگی نکبتبار خویش را در شهرکی مصبیبزده میگذرانند که آنقدر بدساخت است که همسایهها از خصوصیترین احوال هم باخبرند و هر عمل نامشروعی در این فضای عصیانآلود، مشروعیت تمام دارد. این شهرک فقط یک خطّ قرمز دارد: بقا. تنها چیزی که اعضای خانوادهها و اعضای این شهرک را گاهی گرد هم میآورد وعدههایی غذایی است (آن هم چه وعدههایی!) و جشنهایی که هیچ رنگ و لعابی جز مستی و بدمستی ندارد. در مقابل، رؤسای معدن در زیستی تمامعیار، هر روز پروارتر میشود و هرچند معضلات ویژة بهرهوران را دارند، امّا این معضلات هم در برابر نظام طبقاتی فقیر و غنی، آنچنان به چشم کسی و بویژه به چشم معدنچیان نمیآید.
«اتیین» به عنوان شخصیت اصلی داستان، آوارهای است که پس از بیابانگردی ممتدّ خویش، به معدن «مونسو» میرسد و به واسطة مطالعات و ارتباطات محدودی که دارد، برای این معدنچیانِ بیخبر از عالم و آدم، آگاهی به ارمغان میآورد؛ آگاهی از بهشت موعودی که کسی حتّی در باغ سبز آن را هم ندیده ولی تخیّل آن نیز برای چنین انسانهایی، جذّاب است. این تخیّل مصادف میشود با حقخوریهای رؤسا از حقوق اندک معدنچیان و از اینجاست که اعتصاب و شورش کارگران آغاز میشود و گره اصلی داستان، تا پایان، همین به نتیجه رسیدن یا نرسیدن اعتصاب است.
آیا آگاهیبخشی به اقشار ضعیف جامعه که بیخیال آنچه در جهان میگذرد به زندگی مردهوار خویش مشغولند، ذاتاً ارزشمند است؟ اگر این آگاهی نبود و ظلم ظالم و مذلّت مظلوم بر جا بود –که در آخر این داستان هم بر جا ماند- چه میشد؟ در کلیله و دمنه، داستانکی هست که در آن پرندهای بر آن است که گروهی بوزینه را از اینکه کرم شبتاب نمیتواند آنها را گرم کند، آگاه کند و وقتی بیش از حد به آنها نزدیک میشود، بوزینگان او را میگیرند و میکشند. حکایت اتیین و کارگران چیزی از این جنس نیست، چرا که نه او سرآخر تلف میشود و نه کارگران، بیعار میمانند ولی شاید فایدهبخشی آگاهی در این دو روایت، بیربط به هم نباشد، مگر آنکه حافظة جمعی کارگران بتواند خاطرة این قیام را به عنوان دستاویزی برای یک انقلاب حقیقی و کارآ در اختیار نوادگان معدنچیان فلکزده قرار دهد.
رمان زولا، داستانی است نمونهوار از آنچه در قرن نوزدهم و در جامعة فرانسه گذشته است و علاوه بر آنکه میتواند شرایط و چند و چون جوامعی از جنس جامعة کتاب «ژرمینال» را به خواننده بشناساند، به لحاظ قدرت نویسندگی، خصوصاً برای علاقهمندان به واقعگرایی و طبیعتگرایی، چنان در اوج است که بیشک تا مدّتها هر کتابی با مدّعای وابستگی به این مکاتب بخوانند، ناخودآگاه با ژرمینال مقایسه خواهند کرد و بیشکتر اینکه در اکثریت قریب به اتّفاق موارد، به برتری ژرمینال رأی خواهند داد؛ کاری که تاریخ ادبیات نیز تا به امروز انجام داده است.