شهرستان ادب: «قفسۀ شعر و داستان» عنوان مجموعۀ یادداشتها، معرّفیها و نقدهایی است که بر کتابهای نشر شهرستان ادب نوشته شده است. سایت شهرستان ادب بنا دارد، در هر ماه، دو کتاب در حوزۀ شعر و دو کتاب در حوزۀ داستان را تحت این عنوان، به خوانندگان و علاقهمندان شعر و داستان، بیشتر بشناساند. امروز و در اوّلین مطلب از این سلسلهمطالب در حوزّۀ شعر، نگاهی خواهیم داشت به کتاب «مرتد» از مهدی جهاندار.
«مرتد» عنوان مجموعۀ غزلهایی است که به عنوان اثر دوم شاعر نامآشنای معاصر، مهدی جهاندار، به همّت نشر شهرستان ادب روانۀ بازار شده است. پیش از این نیز مجموعۀ غزلهای نخست او با عنوان «عشق سوزان است» از طریق همین انتشارات، به زیور طبع آراسته شده بود. سیوسه غزل در این کتاب گردآوری شده است و در صفحۀ نخست کتاب به عنوان شناسۀ آن، مجموعۀ مرتد «مجموعۀ غزلهای حماسی» معرّفی شده است. شاعر نیز اثر حاضر را به جمعی از شاعران محبوب خود تقدیم کرده است. در توضیح کوتاهی باید اشاره کرد که شاعر نام مجموعۀ شعر خود، مرتد را از آیۀ ۵۴ سورۀ مبارکۀ مائده وام گرفته است.
جهاندار شاعری پرکار و شناختهشده است امّا با این اوصاف، تا سال جاری، صرفاً دو مجموعۀ غزل از او منتشر شده است. کتاب مرتد، گزینش آثار او از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۷ را در بر میگیرد که نشان از حسّاسیت و وسواس شاعر در انتخاب و انتشار از میان آثار متعدّد خویش دارد.
نگاه و بینش جهاندار در آثار این مجموعه، اجتماعی و انتقادی است. امّا نکتۀ متمایز در شعر او کهنگرایی است. جهاندار صراحت بیانی را کنار گذاشته است تا به زبانی شاعرانهتر برسد. ادبیات میخانهای، خانقاهی و قلندرانه، چینش غالب واژگان او در سرایش غزلهاست. بیان این نکته ضروری مینماید که کهنگرایی او، کهنگی در بیان را در پی ندارد. او توانسته است که در عین استفاده از کهنالگوها، جلوههای عامیانۀ زبان امروز را هم حفظ کند. شاید در نگاهی تحلیلیتر بتوان به این نکته اشاره کرد که او با مطالعۀ کامل به این نتیجه رسیده که کهنگرایی را در واژگان به کار بگیرد و از کهنگرایی در نحو نگارش جملات دوری جسته است. کهنگرایی شاعر با ادبیات امروز نیز بیگانه نیست و مضامین کهن را با زبانی امروزی به نحوی نیکو بیان میکند. ابیات زیر نمونههایی در تأیید این گفتار است:
«تکلیف ما و کوچه و خورشید روشن است
وقتی که روی پنجره سیمان گرفتهاند» (غزل گرفتار، صفحۀ ۱۱)
«باغی که ما داریم دیوارش بلند است
مال تماشا نیست، شاید مال حاشاست» (غزل تکسوار، صفحۀ ۱۳)
«اسیر جزر و مدّم، گیرم اقیانوس هم باشم
همین ماهِ به ظاهر مهربان کردهست محدودم» (غزل کافر، صفحۀ ۲۱)
«سبوسبو شیشۀ خماری، قدحقدح جامهای کاری
تو چیزی از عشق کم نداری، بیا و دیوانهوار بشکن
نیاز ما را و ناز ما را و سوز ما را و ساز ما را
وضوی ما را، نماز ما را، به جامی، ای روزهدار! بشکن
قسم به نفرین بیگناهی که غیر آهی نمانده راهی
دلا! به وردی، به یک شگردی، طلسم این روزگار بشکن» (غزل بیگناه، صفحۀ ۱۷)
«تو لب بامی ولی قالیچهای در کار نیست
آبروی ماست میافتد از آنجا طشتطشت (غزل مرد، صفحۀ ۳۲)
«ما در این دشت به امّید تو انگور شدیم
ساقیا دست نگهدار و بمان تا برسم» (غزل رسوا، صفحۀ ۳۶)
«عاقلان! ما سنگهاتان را به چاه انداختیم
دست بردارید، ای دیوانهها! دیوانهایم» (غزل دیوانه، صفحۀ ۳۸)
«آسمان هر شب هلال تازهای بر من فزود
چارده شب منتظر ماندم که مهتابم کند
چل شبی در خمرۀ آن مهربان جوشیدهام
مست خواهم کرد عالم را اگر نابم کند» (غزل مست، صفحۀ ۳۹)
«قد قامت نماز من آن قدّ و قامت است
افسوس، شیخمان متقاعد نمیشود
مؤمن به کفر زلف تو را دین راسخیست
چون تا خدا خداست، موحّد نمیشود» (غزل زاهد، صفحۀ ۵۹)
«ای منتظر باده به سجّاده نشسته
این میکده را ساقی کج دار و مریزیست» (غزل منتظر، صفحۀ ۶۴)
البتّه ناگفته نماند که ارتباط برقرار کردن با شعر جهاندار به پیشینۀ مطالعه شعر نیازمند است. کسانی میتوانند از اثر او بهره ببرند که با شعر بیگانه نبودهاند. مخاطب اصلی شعر جهاندار، کسانی هستند که در خواندن آثار کهن، دستی بر آتش دارند. نکتۀ دیگری که در بررسی اجمالی کتاب مرتد و در خوانش نخست غزلهای جهاندار مشاهده میشود، این است که او از تلمیحهای متعدّدی بهره برده است. اکثر این تلمیحها در دایرۀ مذهب و مستخرج از آیات و روایات است که شاعر استفادههای بجایی از آنها کرده است. از این جملهاند:
«دلا! تو از کافری گذشتی، تو از سر سامری گذشتی
کنون که بر ساحران رسیدی، عصا بینداز و مار بشکن» (غزل بیگناه، صفحۀ ۱۷)
«به کشتی بیا عشق بیجفت مانده
که همراه پیغمبر قصّه باشی
دوباره کسی در رکوع است، ای دل!
کجایی که انگشتر قصّه باشی؟» (غزل بازیگر، صفحۀ ۲۴)
«تا بپیچد در جهان آوازهایت هایهای
گریههای بیصدای هر شب داوود باش» (غزل درویش، صفحۀ ۲۷)
«آتشم را سرد کردی، سینهام را گرم کن
بار دیگر باید اسماعیل را قربان کنم
من ته چاه و برادر گرگ و دنیا تاجرند
ریسمان خلق پوسیدهست، اطمینان کنم؟
آه، ای داوود! بس کن قصّۀ پیغمبری
نی بزن تا گلّهها را عاشق چوپان کنم» (غزل عاشق، صفحۀ ۳۳)
«عشق رسواست ولی کوچه و بازاری نیست
که به لیلا برسم یا به زلیخا برسم» (غزل رسوا، صفحۀ ۳۵)
«فرعونها زیاد شدند، ای فلک! چرا
موسای دیگری متولّد نمیشود؟» (غزل زاهد، صفحۀ ۵۹)
«مگر زلیخا بیاید و سکّههاش هموزن عشق باشد
که یوسفم را دگر به هر خسته کاروانی نمیفروشم» (غزل غریق، صفحۀ ۶۱)
«کم یوسف ما را به تمسخر بنشینید
وقتی که به دست همهتان چاقوی تیزیست
درماندگی حال من خسته که داند؟
یعقوب مرا یوسف گمکرده عزیزیست» (غزل منتظر، صفحۀ ۶۳)
«حر میشوم و مست به سوی تو میآیم
بگذارد اگر گندم ری، ساقی مجلس!» (غزل ساقی، صفحۀ ۷۶)
یکی دیگر از جلوههای غنای ادبی و ریشه در شعر کهن داشتنِ آثار جهاندار، تضمینهای اوست. زیبایی مضاعف این صنعت ادبی، اشارۀ غیرمستقیم شاعر به ابیات معروف از شاعران پیشین است. مانند:
«شیخ ما دنبال انسان رفت و دیگر برنگشت
یک مسلمان هم از این افسانه ناراحت نشد
مست، راه خانه را گم کرد و بدمستی نمود
محتسب از بستن میخانه ناراحت نشد» (غزل انسان، صفحۀ ۵۵)
که بیت نخست تداعیگر بیت معروفی از مولاناست و بیت دوم قرابت زیادی با اثری از پروین اعتصامی دارد.
«تو در میان جمع و دلت جای دیگر است
ای غایبِ مخاطبِ حاضر! مبارک است» (غزل شاعر، صفحۀ ۱۶)
بر اساس بیت معروفی از سعدی شیرازی.
«آن قومِ به حج رفته به منزل نرسیدند
ما قوم به کج رفته رسیدیم به منزل
رندان جهان تشنهلب از رود گذشتند
ای وای من، ای وای من، ای وای من، ای دل!» (غزل رند، صفحۀ ۱۹)
بیت نخست با توجّه به شعر معروف مولانا و بیت دوم وامی از حافظ شیرازی.
«تو هم بیهوده از ما انتظار عاشقی داری
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، معبودم!» (غزل کافر، صفحۀ ۲۲)
بهرهای از شعر مهدی اخوان ثالث.
«ما هنوز اندر خم این کوچهها جا ماندهایم
عشق، طوفان بود و از صحرا و صحراها گذشت» (غزل مرد، صفحۀ ۳۱)
«صبح فردا میروم تا قفل زندان بشکنم
چند اینجا خویش را سرگرم زندانبان کنم» (غزل عاشق، صفحۀ ۳۳)
هر دو بیت تضمینهایی از مولانا.
بیشک اثر حاضر از مهدی جهاندار، اثری خواندنی است؛ شاعری که پختگی و غنای ادبی آثار او با عیار دو کتاب منتشرشده توسّط انتشارات شهرستان ادب، «عشق سوزان است» و «مرتد»، قابل تشخیص است. انشاءالله در آیندهای نزدیک، شاهد انتشار آثار دیگری از این شاعر گرانمایه باشیم.