شهرستان ادب: «قفسۀ شعر و داستان» عنوان مجموعۀ یادداشتها، معرّفیها و نقدهایی است که بر کتابهای نشر شهرستان ادب نوشته شده است. سایت شهرستان ادب بنا دارد، در هر ماه، دو کتاب در حوزۀ شعر و دو کتاب در حوزۀ داستان را تحت این عنوان، به خوانندگان و علاقهمندان شعر و داستان، بیشتر بشناساند. این بار و در معرّفی فروردین ماه، محمّدرضا حسینزاده بازرگانی به بررسی کتاب «1375» از محمّدرضا معلّمی پرداخته است.
در زمستان 1400 و همزمان با برگزاری دومین نمایشگاه مجازی کتاب تهران، اوّلین مجموعهشعر محمّدرضا معلّمی، از شاعران اهل مشهد، با عنوان 1375 توسّط نشر شهرستان ادب راهی بازار کتاب شد.
این مجموعه دربردارندۀ 27 غزل و 37 رباعی است که اگر اشعار را به ترتیب چاپ، مطالعه کنیم در ابتدا گمان خواهیم کرد که با مجموعهای عاشقانه روبهرو هستیم امّا وقتی به نیمۀ دوم کتاب میرسیم، متوجّه میشویم که شاعر در موضوعات دیگر مانند موضوعات آیینی و اجتماعی هم طبعآزمایی کرده و حتّی برای برخی از حوادث سیاسی هم سرودههایی دارد. این تنوّع موضوعی را در بخش رباعیات بیشتر مشاهد میکنیم.
معلّمی در واژهگزینی اشعارش به تعادل قابل تقدیری بین استفاده از کلمات ساده و فخیم رسیده و در این مورد چنان بر لبۀ تیغ راه رفته که گاهی مخاطب را به تعجّب وامیدارد. برای نمونه، شاعر در غزل شمارۀ 10، بیت زیر را به این سادگی و نزدیک به گفتگوی روزانه میسراید:
«کیست؟» گفتم: «همان همیشگیام
آشنایت، منم، محمّد تو»
ولی در غزل شمارۀ 21، بیت زیر را با نحوی فخیم به رشتۀ گفتار درمیآورد:
«مرا جواب سلامی کفایت است از تو
بگو که جان بسپارم تو را به شکرانه»
این ویژگی نشاندهندۀ این است که شاعر اگرچه در بعضی اشعار به انتخاب دمدستیترین واژهها روی آورده است امّا این به دلیل سهلگاری شاعر در انتخاب کلمات نیست بلکه شاعر با این کار، قصد ایجاد صمیمت در شعر را دارد، چنان که دیدیم در اشعار دیگرش با انتخابهای دقیق، غنی بودن گنجینۀ لغات خود را به رخ میکشد. این ویژگی نه تنها در اشعار مختلف، بلکه گاهی حتّی در یک غزل هم به چشم میخورد. مانند غزل شمارۀ 24 که در بیت دوم آن شاعر به واژگانی که روزانه استفاده میشود، اکتفا نکرده و با انتخاب واژگانی که شاید مختصّ کتابها و محافل ادبی باشد، زبانی بسیار رسمی در شعر خود ایجاد کرده است:
«نمانده نام و نشانی و خانه و خوانی
زمین به تلّی از آوار استحاله شده»
امّا بلافاصله در بیت بعد با واژگان سادهای که به طور روزمرّه از آنها استفاده میکنیم، مانند اصطلاح «حواله شدن بلا» سادگی را به شعر برمیگرداند:
«چگونه غم نخورم من؟ که هر بلایی بود
از آسمان نرسیده، به ما حواله شده»
گویی شاعر حواسش به مخاطب شعر هست و نمیگذارد با شعرش احساس غریبگی کند. بدون شک رسیدن به این گنجینۀ غنی از واژگان در گرو مطالعه فراوان شاعر در حوزههای شعر و نثر است.
معلّمی در عاشقانههایش هم دوگانگی جالبی دارد و مخاطب را در تعلیق میگذارد. به طور مثال، غزل شمارۀ 6 مجموعه را با این بیت آغاز میکند:
«و چید شاخه گلی را، گلی که بود لطیف
تمامزیبایی، دختری متین و شریف»
که مخاطب به راحتی معشوقی زمینی را در تصوّر خود میآورد و به خوانش شعر ادامه میدهد امّا در ادامۀ غزل به چنین بیتی برمیخورد:
«اگر اراده کند، شعرها سروده شوند
که در تلاطم وصفش قوافیاند ردیف»
که در توصیف معشوق چنان اغراق شده که مخاطب تنها میتواند معشوقی آسمانی را در خیال خود مجسّم کند. این تعلیق باعث به هیجان آمدن مخاطب میشود و لذّت مطالعۀ مجموعۀ 1375 را برایش دو برابر میکند.
نکتۀ دیگری که باید دربارۀ اشعار این مجموعه به آن توجّه کرد، به شعر درآوردن اتّفاقهای معمولی است؛ اتّفاقهایی که همیشه و هر روز اطراف ما رخ میدهند. معلّمی برای سرودن شعرهایش به همین اتّفاقها نگاه کرده و همینها را به نظم کشیده است. ابیات زیر شاهدمثالهایی بر این ادّعایند:
«ببخش اگر که نبودم، که نیستم گاهی
غم معاش از این بیشتر نداده مجال» (غزل 11، صفحۀ 31)
«میبرد خستگی کارم را
لحن خوشحالت خوشآمد تو» (غزل 10، صفحۀ 29)
«به من اجازه بده لحظهای برابر نور
برای راحت چشم تو سایبان باشم» (غزل 8، صفحۀ 25)
«برای دلخوشیات سرپناه میخواهی؟
چهارخانۀ آرام و سبز پیرهنم» (غزل 9، صفحۀ 27)
«گذشته بین من و تو هزار سال انگار
تو ای غریبه! همانی که دوستم داری؟» (غزل 4، صفحۀ 17)
عاشقانههای محمّدرضا معلّمی غالباً فضای روشنی دارد و کمتر وارد فضاهای سیاه مثل جفا و ترشرویی معشوق میشود که این خود در میانۀ هنر امروز که به طور معمول گرایش به فضای تاریک و روایت تلخ دارد، نکتۀ مثبتی محسوب میشود. البتّه این ویژگی بیشتر در رباعیات مجموعهشعر 1375 به چشم میخورد. شاعر در رباعیاتش به حدّی به مثبتاندیشی توجّه میکند که حتّی در مواقعی که میخواهد از فراق بگوید، با عینک خوشبینی به آن نگاه میکند و با دیدی فلسفی لذّت موجود در تلخی فراق را اینگونه به تصویر میکشد:
«لذّت به نچیدن است گاهی اوقات
دیدن به ندیدن است گاهی اوقات
همراهی خطهای موازی زیباست
مقصد، نرسیدن است گاهی اوقات» (صفحۀ 77)
البتّه بخش رباعیات 1375 به طور کلّی فضای عرفانیتری نسبت به غزلهای آن دارد و شاعر در این بخش با پرداختن بیشتر به عرفان و فلسفه، تسلّط خود به زوایای دیگر جهان شعر را نشان داده و مخاطب را متوجّه این موضوع کرده که میتواند در کنار فضای تغزّلی، نگاه فلسفی نیز به مقولۀ عشق داشته باشد. با خواندن رباعیات این مجموعه به راحتی میتوان نتیجه گرفت که شاعر نسبت به ادبیات عرفانی و کهن فارسی بیگانه نیست و حتّی بعضی از رباعیات نشان میدهند که شاعر با فلسفه و منطق نیز مأنوس است، مانند رباعی زیر:
«خاموش مکن چراغ خاموشی را
باری بپذیر شوکراننوشی را
با این همه درد، شادمانی که هنوز
از یاد نبردهای فراموشی را» (صفحۀ 78)
این دیدگاه فلسفی را در اکثر رباعیهای مجوعۀ 1375 میبینیم، حتّی وقتی شاعر میخواهد به موضوع مرگ بپردازد، باز نگاه فلسفی خود را کنار نمیگذارد و از مرگ چنین میگوید:
«از آمدنم اینکه پشیمانم را
از رفتن خود اینکه هراسانم را
ای کاش که با مرگ فراموش کنم
این خاطرۀ تلخ که انسانم را» (صفحۀ 84)
در مجموع میتوان گفت محمّدرضا معلّمی در نخستین مجموعه شعر خود موفّق جلوه کرده و نشان داده است که میتواند کلمات را هنرمندانه در اختیار بگیرد. خواندن مجموعهشعر 1375 مخاطب را وامیدارد تا مشتاقانه منتظر آثار بعدی محمّدرضا معلّمی باشد.