شهرستان ادب: «خطبۀ اصغر» سرودۀ علیمحمّد مؤدّب، تازهترین اثر این شاعر اهل تربتجام است که به تازگی و توسّط انتشارات سورۀ مهر به چاپ رسیده است. یادداشت زیر، نوشتهای است برای شناخت بهتر و بیشتر این منظومۀ بلند عاشورایی.
قالب مثنوی از دیرباز بستری بوده است برای بیان اندیشههای ژرف و حکمتهای شگرفی که دیگر قوالب شعر فارسی، کشش و گنجایش آن را نداشتهاند. از شاهنامه اثر سترگ فردوسی تا داستانهای رنگارنگ و گونهگون نظامی و از سیرالعباد سنایی تا مثنوی معنوی مولوی، و این اواخر، از علی معلّم دامغانی تا محمّدکاظم کاظمی، مثنوی همواره توانسته است محملی باشد برای به ثمر نشاندن مقاصد شعرای صاحب فکر و قلم و اندیشه.
از طرفی، شعر مذهبی فارسی نیز مسیر پر از راز و ماز را طی کرده است و در این راه، دستخوش نوآوریها، مضمونسازیها و به طور کلّی فراز و نشیبی همهگیر و همهجانبه بوده است؛ به گونهای که گسترۀ سایۀ آن از ناصرخسرو تا محتشم کاشانی و تمامی شاعران معاصرانی را که همّ و غم آنان جز اهلبیت عصمت و طهارت نبوده، در بر میگیرد.
تلاقی مسیر قالب مثنوی و شعر مذهبی، برای مخاطبان جدّی ادبیات، یادآور خاطرات خوشی از جنس شاهکار عمّان سامانی است؛ مثنوی خوشساختی که سکانس به سکانس، حوادث کربلا را با دوربین عرفان به تماشا نشسته است و گوش و هوش شیفتگان اهلبیت را با گونۀ خاصّی از توجّه به یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ بشر –اگر نگوییم مهمترین رخداد تاریخ بشر- آشنا کرده است.
کتاب تازۀ علیمحمّد مؤدّب با عنوان «خطبۀ اصغر» نگاهی ویژه داشته است به یکی از مظلومانهترین و در عین حال، اثرگذارترین وقایع عاشورا، یعنی شهادت حضرت علیاصغر(ع)، طفل شیرخوارۀ حضرت اباعبدالله(ع). این منظومۀ بلند، از آن جهت که مثنوی است، وامدار مثنویهای ارجمند قدماست و از این منظر که مذهبی است، دنبالهروی آثار گرانقدر شعرای مذهبیسرا.
شاعر، پس از مقدّمهای محکم، سرایش منظومۀ خویش را مدیون شهودی در عالم خواب میداند:
«یک شب از بیداری آنسوتر شدم
رفتم و در مجلسی دیگر شدم
رفتم و گفتند از اصغر بخوان
خواندهاند امّا بخوان، از سر بخوان»
و تأمّلات ایّام محرم را سببساز پیگیری رؤیای خویش میخواند:
«تا محرّم آمد و محرم شدم
یک محرّم، محرم این غم شدم
اینک آن هنگامه میخواند مرا
سرخوشم آن چامه میخواند مرا
اینک ای دل، دفتر غم باز کن
شعر میخواند تو را، آغاز کن»
ابیات بالا، به نوعی ورودیهای است به یکی از بلندترین منظومههای معاصر که از قضا، به علیاصغر(ع) تقدیم شده است، شهیدی با کوتاهترین طول عمر در حادثۀ کربلا.
شاعر در این منظومه هرگز به مرثیهسرایی صرف نپرداخته است، چون مرثیه را در قفای اموات میخوانند امّا:
«نوگل این باغ کی پژمردنیست؟
هر که را کشتند او نامردنیست
زندهام زین پس که با او مردهام
از حیات جاودان بو بردهام
زندهام، با زندگانم گفتگوست
مردگان را گفتگویم آرزوست»
از منظر مؤدّب، نقّاش واقعۀ شهادت این شهید ششماهه، هرگز بیهوده دست به رنگ و قلم نبرده است و لحظهلحظۀ زندگانی او، از تولّد تا عروج به عرش، درسی است برای آنان که میاندیشند:
«کربلا یک داستان زنده است
این دبستان تا ابد بالنده است
بیهراس از هیبت گردابها
کشتی او میرود بر آبها
سرخوشان غرق اندوهیم ما
زندگان کشتی نوحیم ما»
همین نگاه و نگاههایی از این جنس که کربلا را نه یک جنگ نابرابر در سال 61 هجری قمری، بلکه جدالی همیشگی بین حقّ و باطل و زندگان و مردگان میداند، نیاز امروزین ادبیات آیینی ماست و ترویج آن، میتواند زمینهساز آگاهی شود از آنچه گذشته است و ایمان به آنچه خواهد آمد.