موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از امیرحسین روح‌نیا

نویسندۀ رنج‌های مارپیچ بشری | سیری در آثار و اندیشۀ ساموئل بکت

24 فروردین 1401 08:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
نویسندۀ رنج‌های مارپیچ بشری | سیری در آثار و اندیشۀ ساموئل بکت

شهرستان ادب: به مناسبت زادروز ساموئل بکت، نویسنده و نمایشنامه‌نویس ایرلندی، یادداشتی می‌خوانیم از امیرحسین روح‌نیا که به بررسی آثار و اندیشۀ وی پرداخته است.

 

«همیشه منتظر رسیدن به آخر هستید ولی هیچ وقت نمی‌فهمید که در چه زمانی به آخر می‌رسید. اصلاً به هیچ کجا نخواهید رسید. در آخر همه چیز مثل همان ابتدا خواهد بود. همان‌طور که مدّت‌ها پیش بوده و مدّت‌ها بعد هم خواهد بود، درست مثل زمانی که هیچ‌چیز وجود نداشت: رنج بردن و ادامه دادن.»

جمله‌های بالا بخشی از رمان «نام‌ناپذیر» نوشتۀ ساموئل بکت است که تا حدّ زیادی بیانگر جهان‌بینی آثار اوست. بکت به شیوه‌ای کاملاً منحصربه‌فرد، دست به خلق آثاری زد که اضمحلال روحی انسانِ بعد از جنگ جهانی دوم را در اروپا به تصویر می‌کشید. او هیچ‌گاه در نمایشنامه‌هایش به‌طور مستقیم از صحنه‌های پس از جنگ استفاده نکرد امّا به وضوح، آثار ویرانی فیزیکی و روانی جامعۀ فرانسۀ پس از جنگ در آثارش هویداست.

ساموئل بارکلی بکت در سیزدهم آوریل سال 1906 در ایرلند، در شهر دوبلین به دنیا آمد. در همان شهر بزرگ شد و به کالج ترینیتی رفت و زبان و ادبیات فرانسه خواند. ساموئل جوان در سال 1927 با مدرک کارشناسی از دانشگاه بیرون آمد و سال بعد به قصد تدریس در «اکول نرمال سوپریور» به پاریس مهاجرت کرد. امّا در کار تدریس زیاد دوام نیاورد و به بهانۀ اینکه «چیزی را که خودم بلد نیستم، نمی‌توانم به دیگران یاد بدهم» از شغلش استعفا داد و به روزنامه‌نگاری و نوشتن مقاله روی آورد.

بکت در همان سال‌ها، در پاریس با جیمز جویس آشنا شد و بعد از مدّت کوتاهی بین ایشان رابطۀ مریدی و مرادی شکل گرفت. معاشرت بکت با جویس، تأثیر بسزایی در شکل‌گیری استعداد نویسندۀ جوان داشت. افسردگی، سخت‌گیری در امور زندگی و بخصوص سکوت‌های سنگین و طولانی، فصل مشترک ملاقات‌های ایشان بود. آن‌ها به رنج‌های بشر می‌اندیشیدند و دربارۀ معنای زندگی با هم گفتگو می‌کردند.

به درستی می‌توان ساموئل بکت را یکی از پیش‌رو‌ترین نویسندگان قرن بیستم نامید. او آثار خود را به دو زبان انگلیسی و فرانسوی می‌نوشت و در آن‌ها به دغدغه‌هایی می‌پرداخت که جانش را انباشته بود. مفاهیمی همچون «وجود» و نیز «عدم امکان برقراری ارتباط» دغدغه‌های اصلی او بودند. آثار او پر است از کنایه‌ها و اشاره‌های ادبی، فلسفی و خداشناختی.

اشارات خداشناختی آثار بکت، او را از دیگر نمایشنامه‌نویسان پوچ‌نما (ابزورد) متفاوت می‌سازد. واژۀ ابزورد را (که در فارسی به پوچ‌نما یا معناباخته ترجمه شده است) اوّلین بار منتقدی به نام «مارتین اسلین» برای تعدادی از آثار نمایشی دهۀ پنجاه میلادی در اروپا به کار برد. اسلین، ابزورد را این‌طور تعریف می‌کند که سبکی است که طرح داستانی مشخّصی ندارد و آغاز و پایانش معلوم نیست. اتّفاق‌ها در فضایی بی‌زمان و بی‌مکان رخ می‌دهند و شخصیت‌‌ها در رؤیاهای خودشان به سر می‌برند. رؤیاهایی که بیشتر شبیه کابوس‌اند. به همین دلیل مدام حرف می‌زنند امّا به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسند.

اسلین ریشۀ چنین سبکی را در مضامینی هم‌چون زندگی، مرگ، تنهایی و نبود ارتباطات انسانی می‌دانست و از آنجایی که بکت بالذّات منزوی و افسرده بود، در نتیجه نمایشنامه‌هایش بیش از آثار سایر همکارانش، معناباخته یا پوچ‌نما می‌نمود.

از دیگر ویژگی‌های نمایشنامه‌های بکت این است که او شخصیت‌های آثار خود را در شرایطی کاملاً رو به پایان (End stage) قرار می‌دهد و تماشاگران را به دیدن آخرین لحظه‌های حضور شخصیت‌ها در زندگی دعوت می‌کند. به عبارت دیگر، کارها و صحبت‌های شخصیت‌های نمایشنامه‌های بکت، در مرز بودن و نبودن نمود پیدا می‌کند، در لبۀ نازک و تیز هستی و نیستی. این ویژگی بخصوص باعث می‌شود مخاطبان نمایشنامه‌های ساموئل بکت، عصارۀ هستی آدمی و تجربه‌های عاطفی او را در آخرین لحظه‌های زندگی حس کنند و این، می‌تواند تجربۀ منحصربه‌فردی باشد.

بکت در سال 1952 نمایشنامۀ بحث‌برانگیز «در انتظار گودو» را منتشر کرد و در سال 1957 نمایشنامۀ «آخر بازی (دست آخر)» را. اوّلین نمایشنامه‌های او در تئاتر قرن بیستم، دوره‌ای انتقالی‌ای را رقم ‌زدند؛ انتقال از دوران مدرنیسم با همۀ شیفتگی‌اش در خودنمایی و ابراز وجود، به دوران پست مدرنیسم، با تأکیدش بر نقد خردگرایی مطلق و تکرار گفته‌های دیگران و تقلید طنزآمیز آثار ادبی پیش از خود و نیز تکّه‌تکّه کردن متون.

بکت در خلق نمایشنامه‌هایش، به جای پیروی از روش‌های سنّتی و اسطوره‌ای، دست به خلق ساختاری مدوّر زد که حتّی می‌توان آن ساختار را مارپیچی رو به نابودی نامید. نمایشنامه‌های او تصاویری از فرسایش جهان و آدم‌هایی ارائه می‌دهد که به آرامی زندگی می‌کنند امّا به‌ناچار رو به نابودی می‌روند. سقوطی مارپیچ رو به هدفی نهایی که البتّه در جهان‌بینی آثار ساموئل بکت هیچ هدفی پیدا نمی‌شود. شخصیت‌های نمایشنامه‌های بکت به تکرار و تکرار و باز هم تکرار پناه می‌برند. آن‌ها برای وقت‌گذرانی، کارها و گفتار خودشان و نیز کارها و گفتار دیگران را تکرار می‌کنند، در حالی‌ که هیچ هدفی را دنبال نمی‌کنند. گرچه در ظاهر، در جستجوی چیزی هستند امّا در واقع آن چیزی که می‌جویند، فاقد هستی است. امّا شخصیت‌های نمایش هم‌چنان آن ‌را می‌جویند و چون راهی به سعادت نمی‌یابند، در گرداب تکرار اسیر می‌شوند. بکت خیلی ظریف و زیرکانه در بعضی از صحنه‌ها، شخصیت‌های نمایشنامه‌اش را نسبت به گرفتاری در گرداب تکرار، آگاه نشان می‌دهد، امّا بلافاصله موضوع کم‌ارزشی را پیش می‌کشد و آدم‌های نمایشش را به آن مشغول می‌دارد.

به نظر من این می‌تواند نقدی ظریف و جدی بر امپریالیسم جهانی باشد که انسان را موجودی گرفتار در روزمرّگی و بندۀ خواسته‌های دنیایی می‌خواهد و هر بار که کسی دست از تکرار امور جاری برمی‌دارد و از پی اندیشه‌ای می‌رود، با پیش کشیدن موضوعی کم‌اهمّیت و برجسته کردن نیازی آنی و روزمرّه، انسان را از اندیشیدن و عدم تکرار باز می‌دارد که این خود می‌تواند شیوۀ نوینی از دیکتاتوری نظام‌مند باشد.

ساموئل بکت در سال‌های بعدی زندگی هنری خود به ترتیب نمایشنامه‌های همۀ افتادگان (1957)، آخرین نوار کراپ (1958)، روزهای خوش (1960)، بازی (1963)، دو چرک‌نویس برای یک نمایشنامه (1956)، من نه (1972)، فاجعه (1982) و چی کجا (1983) را به رشتۀ تحریر در آورد. او در این سال‌ها علاوه بر نمایشنامه، تعدادی رمان و مجموعۀ داستان نیز به چاپ رساند امّا اسمش همواره به عنوان نمایشنامه‌نویس در مجامع ادبی دنیا بر سر زبان بوده است.

استقبال عموم مردم و توجّه جامعۀ دانشگاهی و تحصیل‌کرده به آثار ساموئل بکت، او را به شهرتی جهانی رساند، تا آن حد که آدکادمی نوبل به خاطر مجموع آثارش در سال 1969 مدال ادبیات خود را به او اهدا کرد و از تلاش او به عنوان نویسنده‌ای نوگرا تقدیر کرد. آثار این ادیب و فیلسوف ایرلندی در دوره‌های عالی زبان و ادبیات انگلیسی تدریس می‌شود و نمایشنامه‌هایش در سالن‌های معتبر تئاتر سرتاسر دنیا، لبخندی هرچند تلخ بر چهرۀ تماشاگران می‌نشاند و هم‌زمان ذهن او را به عمیق‌ترین اندیشه‌های فلسفی سوق می‌دهد. به بیان دیگر، بکت زندگی را از زاویه‌ای دیگر به تماشاگران نمایش‌هایش نشان می‌دهد و سعی می‌کند آن ها را با دنیایی نو آشنا کند.

چند دهه پژوهش و نقد و تدریس آثار او، به خلق ادبیاتی عظیم و ثانویه منجر شده است که هدف آن شناخت بکت و ورود به عمق جهان و اندیشه اوست. این نیز از طعنه‌های روزگار است که صدها کتاب و مقاله دربارۀ کسی نوشته شود که تا آخر عمر، از تعریف و تفسیر آثار خودش گریزان بود.

سرانجام ساموئل بارکلی بکت در دسامبر سال 1989، در سنّ 83 سالگی در پاریس فوت کرد و در گورستان مون‌پارناس به خاک سپرده شد.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نویسندۀ رنج‌های مارپیچ بشری | سیری در آثار و اندیشۀ ساموئل بکت
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.