موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمدرضا حسین‌زاده بازرگانی

شعر از زبان نویسنده | دربارۀ کتاب «سلول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان

15 اردیبهشت 1401 08:54 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
شعر از زبان نویسنده | دربارۀ کتاب «سلول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان

شهرستان ادب: ستون شهر سایت شهرستان ادب را با یادداشتی تازه از سلسله‌یادداشت‌های قفسۀ شعر و داستان به‌روز می‌کنیم که این بار در آن، محمّدرضا حسین‌زاده بازرگانی، شاعر و پژوهشگر جوان کشورمان، به معرّفی و نقد کتاب «سلّول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان پرداخته است.

 

«سلّول آزادی» نامی تفکّربرانگیز برای مجموعه‌غزل هادی خورشاهیان است؛ کسی که پیش‌تر او را به عنوان نویسنده و منتقد ادبی می‌شناختیم و نامش را در حوزۀ داستان کودک و نوجوان به خاطر سپرده‌ایم. حتّی اوّلین همکاری او با نشر شهرستان ادب هم با رمان «برهنه در برهوت» بود که در سال 1397 به چاپ رسید. امّا اکنون و در این مجموعه، وجه دیگری از این هنرمند را می‌بینیم: مجموعه‌ای مشتمل بر 36 غزل که دو سال بعد از «برهنه در برهوت» توسّط نشر شهرستان ادب چاپ و منتشر شده است.

مفاهیم و زبان اشعار این مجموعه به گونه‌ای است که اگر هیچ ذهنیتی از شخصیت و سابقۀ هنری شاعر نداشته باشیم، به راحتی می‌توانیم پختگی فکر و باتجربه بودن مؤلّف را با خواندن آن‌ها دریابیم. شاعر در این مجموعه دنبال بازی‌های زبانی و مضمون‌پردازی یا بهتر بگویم مضمون‌سازی‌هایی که اخیراً بین شاعران جوان بسیار رایج شده، نیست. بلکه در پی این است که از بستر شعر برای انتقال مفهومی که از پیش در ذهن خود پرورش داده، استفاده کند. به عبارت ساده‌تر در شعر خورشاهیان «چه گفتن» مهم‌تر از «چگونه گفتن» است. شاعر نمی‌خواهد با چند کشف و تصویرسازی خاص، تحسین لحظه‌ای و عاطفی مخاطب را نصیب خود کند، بلکه تمام تلاشش را می‌کند تا بیتی بی آنکه بار معنا و مفهومی را به دوش بکشد، در شعرش نباشد. به همین دلیل به ندرت می‌توان بیتی را در غزل‌های سلّول آزادی پیدا کرد که فقط برای به رخ کشیدن تسلّط زبانی شاعر یا صرفاً برای ایجاد ارتباط طولی غزل سروده شده باشد.

چیزی که به این ویژگی مجموعه‌غزل خورشاهیان، کمک قابل توجّهی کرده است، سابقۀ مؤلّف در داستان‌نویسی است. رگه‌هایی از این سابقه در خلال مطالعۀ کتاب بسیار به چشم می‌خورد و حتّی می‌توان این ویژگی را بارزترین ویژگی غزل‌های هادی خورشاهیان دانست. گویا شاعر نخواسته در شعرش از شخصیت نویسندۀ خود فاصله بگیرد. او ابیات غزل را سطرهای داستان خود می‌داند و به همین جهت اجازه نمی‌دهد سطری نامتوازن و بی‌جهت باقی بماند. برای نمونه شاعر غالباً سیر روایی را در غزل‌های خود حفظ می‌کند و ارتباط طولی قدرتمندی بین ابیات غزل‌ها به چشم می‌خورد امّا شاعر بسیار ظریف و دقیق به پررنگ کردن روایت پرداخته و این موضوع مانع استقلال ابیات نشده است. چرا که شاعر می‌توانست به راحتی و فقط با موقوف‌المعانی کردن ابیات، یک غزل روایی بسراید امّا این کار را نکرده است. درست است که خورشاهیان بُعد نویسندگی خود را حفظ کرده ولی اجازه نداده غزلش تبدیل به داستان منظوم شود. برای مثال دو بیت زیر که از صفحۀ 9 کتاب انتخاب شده‌اند، در کنار هم یک مفهوم واحد را منتقل می‌کنند و بیت دوم به تکمیل معنای بیت اوّل کمک کرده است. در بیت اول آرزو می‌کند کاش هرگز مردی در بند نباشد و در بیت دوم داستان را ادامه می‌دهد و می‌گوید اگر هم آروزی بیت قبل برآورده نشد و مردی اسیر شد، باز هم مانند پروانه روزی از بند پیله رها خواهد شد. امّا با وجود چنین ارتباط روایی ظریفی بین این دو بیت، هر کدام به طور جداگانه هم مفهوم خود را منتقل می‌کنند و حذف یک بیت به استقلال معنایی بیت دیگر لطمه‌ای وارد نمی‌کند:

«هرگز مبادا دست مردی بسته از پشت

زندان نبیند در پس هر میله، مردی

پروانه خواهد شد اگر در بند باشد

حتّی اگر باشد درون پیله مردی»

مورد دیگری که می‌شود از آن به وفادار بودن شاعر به شخصیت نویسندگی‌اش پی برد، وجود فضاسازی‌های متعدّد در غزل‌های این مجموعه است. شاعر دوست دارد فضای ذهنی یا تجربی خود را برای مخاطبش بازسازی کند و با واژگانش، مخاطب را به آن دعوت کند تا کسی که شعر را می‌خواند بتواند خودش را در همان فضایی که شاعر می‌خواهد تصوّر کند. دقیقاً مانند یک رمان قوی که نویسنده تا فضاسازی‌اش را کامل نکند، داستان را روایت نمی‌کند. مثلاً در صفحۀ 34 کتاب، شاعر قصد دارد از تنهایی خود بسراید و برای این کار می‌خواهد بگوید که از قافله جا مانده‌ام. برای اینکه مخاطب کاملاً عمق تنهایی را احساس کند و با بال خیال به سرزمین تخیّل شاعر سفر کند، خیلی دقیق و با جزئیات، این فضای تنهایی را پیش چشم مخاطب ترسیم می‌کند و می‌گوید:

«سپهسالار بی‌زوبین و اسبم، مانده‌ام در راه

سپهسالار تنهایی که گم کرده سپاهش را»

یا در غزل «دعای دست من و سورۀ عبادت‌ها» در صفحۀ 45 با این دو بیت، فضای غربت خود را با تصاویری که مخاطب از پیش در ذهن دارد، گره می‌زند و فضایی ملموس می‌سازد:

«برسم مگر به چشمت، پسری سیاه و لاغر

نفروخت هیچ فالی، سر ظهر چارراهی

چه غریب در بیابان، چه سراب دل‌فریبی

نرسیده است ابری که شود کمی پناهی»

گاهی حتّی شاعر برای این فضاسازی‌ها از تلمیح استفاده می‌کند تا با اشاره به رمانی مشهور، ذهن مخاطب را به سمتی که می‌خواهد هدایت می‌کند. چنان که در دو بیت اوّل غزل «مثل مزاری دور از آبادی» در صفحۀ 41 این‌گونه می‌سراید:

«وارونه تعبیری از آزادی

غمگین‌ترین منظومۀ شادی

در جنگ سنگین، مثل دن‌کیشوت

با آسیاب خستۀ بادی»

البتّه در مواردی هم شاعر از اشارات غیرمستقیم فاصله می‌گیرد و به طور مستقیم، از اصطلاحات رایج داستان‌نویسی استفاده می‌کند و این‌گونه در بیت آخر غزل صفحۀ 68 می‌نویسد:

«من یک سیاهی‌لشکرم در داستان، باید

تو قهرمان مهربان داستان باشی»

امّا اگر از ویژگی‌های داستانی غزل‌های سلّول آزادی بگذریم، ویژگی مهمّ بعدی آن را می‌توان روایت غیرمستقیم دانست. شاعر تمایلی ندارد که موضوع اشعارش را خیلی مستقیم بیان کند و سعی می‌کند با اشارات و ارجاعات، مخاطب را از موضوع کلّی شعرش مطّلع کند. با این کار، دست مخاطب برای برداشت از شعر باز است و می‌تواند حتّی برداشت شخصی از غزل داشته باشد و این دقیقاً همان چیزی است که هدف شاعر است. برای نمونه در ابیات زیر که در صفحۀ 15 کتاب چاپ شده‌اند، می‌توان با توجّه به اشاراتی مثل عطش، آب و سوگ، دریافت که شعر در مدح سیّدالشهدا(ع) سروده شده است ولی چون از اشارۀ مستقیم خودداری کرده، مخاطب می‌تواند برداشت دیگری غیر از مدح امام حسین(ع) از غزل داشته باشد:

«در ارتفاع عطش هم به آسمان خسیس

از امتداد خودت چتر و سایبان دادی

قبول کن که از آن روز سرخ تا به ابد

به آب‌های جهان شرم بی‌کران دادی

از آن همه که در اندیشۀ زمان جاری‌ست

به ما و چشم خودت سوگ ناگهان دادی»

گاهی این ویژگی را به گونه‌ای دیگر در این کتاب می‌بینیم، به گونه‌ای که شاعر از اصطلاحات و عناصر مذهبی به عنوان موضوعی فرعی برای بیان منظور اصلی‌اش در شعر بهره می‌گیرد. به عبارتی دیگر، حضور اشاره‌ای مذهبی در شعر خورشاهیان، نشان‌دهندۀ آیینی بودن آن شعر نیست، بلکه امکان دارد فقط برای رساندن مفهوم کلّی شعر از آن استفاده کرده باشد، مانند دومین بیت غزل چهارم کتاب که شاعر در وصف تنهایی این‌گونه قلم می‌زند:

«نخوانده هیچ کس امشب دعا برای اجابت

دلش گرفته ضریحی که زائرش نرسیده»

این دقیقاً اثبات همان موردی است که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد که شاعر چه گفتن را بر چگونه گفتن ترجیح می‌دهد.

گرچه فضای کلّی غزل‌های این مجموعه، رسمی و جدّی است ولی خورشاهیان در مواردی به طنزهای ظریفی نیز در شعرش می‌پردازد، طنزهایی که لبخندی همراه با تفکّر بر لب خواننده می‌نشاند، مانند بیت سوم غزل صفحۀ 19:

«مؤذنی‌ست اذان‌گفته بر مناره ولی

دوباره آمده وقت نماز خوابیده‌ست»

و یا مطلع غزل صفحۀ 61:

«در آسمان دنبال قرص ماه افتادیم

افسوس امّا روز روشن راه افتادیم»

به طور کلّی، مطالعۀ «سلّول آزادی» نشان می‌دهد که روی آوردن هادی خورشاهیان به شعر، بین او و نویسندگی‌اش جدایی نینداخته است، بلکه خورشاهیانِ شاعر، همان قلمِ خورشاهیانِ نویسنده را در دست دارد و با همان قلم شعر می‌نویسد، آن هم به گونه‌ای که شعرش را شعر نگه می‌دارد. شعر را به داستان نزدیک می‌کند امّا با آن آمیخته‌اش نمی‌کند. می‌داند کدام عناصر داستانی به شاعرانگی کمک می‌کند و کدام یک از شاعرانگی می‌کاهد. شاید چاپ شدن مجموعه شعرهای دیگری از ایشان، ادّعای نویسندۀ این سطور را راحت‌تر اثبات کند. به امید خواندن اشعار بیشتری از این نویسنده و محقّق پرکار معاصر.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شعر از زبان نویسنده | دربارۀ کتاب «سلول آزادی» سرودۀ هادی خورشاهیان
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.