شهرستان ادب: «ایرانشهر» رمانی است که در آن محمّدحسن شهسواری برههای خاص از تاریخ معاصر ایران، یعنی جنگ تحمیلی و بویژه وقایع خرّمشهر و آبادان را مورد بررسی قرار داده است. به مناسبت روز آزادسازی خرّمشهر، یادداشتی از آزاده جهاناحمدی میخوانیم که در آن، به سه جلد نخست این اثر پرداخته است.
در ابتدای بسیاری از رمانها و ادبیاتهای داستانی در ایران، بویژه زمانی که به یک موضوع تاریخی پرداخته باشند، با این جمله مواجه میشویم که «تمام حوادث و شخصیتهای این رمان داستان، خیالی بوده و هر گونه شباهت به فرد یا افراد اتّفاقی است». با خواندن این قبیل جملهها در ابتدای رمانها، این پرسشها مطرح میشوند: آیا روایت از وقایع (مانند جنگ) که در رمانها آورده میشود، تنها زادۀ تخیّل مؤلّف است و هیچ گونه ارتباطی با واقعیت ندارد؟ آیا رمانهایی که به موضوع جنگ پرداختهاند، دارای روایتهای متفاوتی با هم هستند؟ گزارشی که رمانها از واقعهای تاریخی مانند جنگ ارائه میدهند، چه نسبتی با واقعیت رخداده دارند و روایت آن چگونه است؟
به نظر پل ریکور «روایت داستانی از گزارش تاریخی برتر است، زیرا در هر گونه گزارش و روایت، «ارتباط کلامی» عنصر اصلی است و آشکارا ارتباط کلامی در روایت داستان کاملتر است، زیرا گزارش تاریخی صرفاً شرحی است از واقعهای امّا در گزارش داستانی، مناسبت با زبان اهمّیت مییابد و اینجاست که اندیشه در مورد طرح، گونهای کنش داوری خواهد بود. در رمانها دیگر به آنچه «به راستی» گذشته توجّه نداریم، بلکه مسئلۀ اصلی، آن چیزهایی خواهند بود که میتوانند رخ دهند.» (احمدی، 1386: 646) در واقع، از دیدگاه ریکور، قبل از آنکه واقعهای به گزارش و روایت (چه تاریخی، چه ادبی) بیان شود، ما در ساحت پیشاروایی قرار داریم. از دیدگاه او، مفهوم پیشاروایی با خود، مفاهیم هنوز دانستهنشده یا پیشاشناخت را مطرح میکند، گونهای طرح مبهم از آنچه باید بعدها پیش آید و بدینسان آنچه هوسرل، Eidos مینامید، اساس نظام، تولید میشود؛ گونهای حضور ذهنی جهان، پیشاشناخت که میان هنرمند و مخاطبهایش مشترک است امّا اثر هنری فراتر از آنان، راهی است به سوی شناخت. پس بازگشت یا دلالت اثر هنری لزوماً به «وضعیت موجود» نیست، بل به پیشاشناخت است (همان: 634).
در واقع رمان و ادبیات، تولیدکنندۀ شناختهایی از موضوعی هستند که نشاندهندۀ توانش آن موضوع به داشتن شناختهای مختلف است. از دیدگاه میخائیل باختین «رمان یگانه گونۀ ادبی در حال رشد است که ضمن شکوفایی، واقعیت را نیز به شیوۀ بنیادیتر، بایستهتر، ظریفتر و سریعتر منعکس میکند.» (باختین، ۱۳۸۷: 40)
تئودور آدورنو نیز معتقد است: «داستان شکل نوشتن تاریخ به شکل ناخودآگاه است و به ما نشان میدهد. انسان چگونه آنچه را در طول اعصار رخ داده، تجربه کرده و به واسطۀ آن شکل گرفته است.» (لوته، ۱۳۸۶: ۱۱)
جنگ هشت سالۀ ایران و عراق را پس از انقلاب ۱۳۵۷ میتوان مهمترین رویداد تاریخ معاصر ایران دانست. این جنگ نمونهای از «جنگ کامل» بود که به دلیل زمان طولانی آن و صنعتی شدن جنگ، بر تمام ابعاد زندگی ایرانیها تأثیر گذاشت. آنتونی گیدنز معتقد است: «صنعتی شدن جنگ، گذار از جنگ محدود به جنگ کامل را در بر داشت. پیش از قرن بیستم، حتّی هنگامی که نبردهای بزرگی صورت میگرفت، بخش بسیار کوچکی از جمعیت در آنها درگیر میشدند، سربازانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشتند (معمولاً درصد کوچکی از مردان بزرگسال جامعه) یا مردمی که در نواحی درگیر در جنگ زندگی میکردند» (گیدنز، ۱۳۷۸: ۳۷۰).
جنگ ایران و عراق، به بسیج کامل نیروهای نظامی و مردمی در جنگ و همچنین بهکارگیری تمام توان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دو کشور منجر شد و به شهادت بسیاری از هموطنانمان و مردم عراق انجامید. به همین سبب، جنگ در حین و بعد از اتمام آن، بر زیست جهان ما، چه از لحاظ ذهنی و چه از لحاظ عینی، تأثیر انکارناپذیری بر جای نهاد. هنگام جنگ و بعد از آن، این واقعۀ مهمّ تاریخی، به اشکال گوناگونی، توسّط راویان مختلفی، روایت شده است.
رمان، ادبیات داستانی و خاطرات، از جمله گفتارهای غیررسمی محسوب میشوند که به ابعادی از یک واقعه، در اینجا جنگ بین ایران و عراق میپردازند و میتوانند به وجوه مختلف از واقعیت جنگ و سایر تأثیراتی که جنگ بر جامعه و زندگیهای روزمرّۀ گوناگون بر جای نهاده است، اشاره کنند. رمانها بر خلاف تاریخ که در بستر ادبیات گفتمان حاکم شکل میگیرد، در فضایی تولید میشوند که به فضای گفتمان غیررسمی مرتبط هستند؛ فضایی که توسّط گفتمان حاکم نادیده گرفته شده است.
محمّدحسن شهسواری با محوریت جنگ ایران، خاصّه و متمرکز در خرمشهر، طرحی صعب درانداخته که امیدوارم از گردنههای آن به سلامت بگذرد. این یادداشت متکفّل بررسی فضای کلّی سه جلد ابتدایی رمان ایرانشهر است.
آنچه در اوّلین مواجهه با رمان خودنمایی میکند، نحوۀ قرار گرفتن فصول و جانمایی شخصیتها در آن پلات است. متن ایرانشهر از لحاظ چیدمان فصلها از منطق منسجمی پیروی میکند. حتّی برخی فصول، حدّاقل در جلد اوّل، به شدّت از وحدت زمان و مکان برخوردار هستند. همچنین رویدادها و اتّفاقهایی که رخ میدهند، دارای نظم گاهشمارانه و مشخّصی هستند.
انسان به شکل طبیعی، برخوردار از قوّۀ تکلّم است و با اتّکا بر همین قوّه، احساسات، ادراکات و اندیشههای خویش را بیان میکند امّا هر گاه این انسان بر اثر آسیب و صدمهای غیرعادّی، دچار اختلال در ذهن و جسم میشود، نظم و نسق معمول خویش را از دست میدهد. جنگ همان صدمه و آسیب غیرعادّی است که سبب از دست رفتن نظم گاهشمارانه میشود. امّا آنچه در ایرانشهر رخ نموده، خلاف این موضوع است. در این رمان، راوی در فاصلهای از بستر کلّی روایت نشسته است که بر همان اساس، نقطۀ کانونی و دالّ مرکزی رمان سامان یافته است. شهسواری در ایرانشهر با دو سه دالّ مرکزی و تعداد بیشماری دالّ شناور، در پی روایت تاریخ نیست، بلکه آنچه برای او در این رمان موضوعیت دارد، رمان و داستان است، ولو رمانی در بستر تاریخ.
بر این اساس، جنگ در این کتاب بازروایت میشود و جهانی نو با واقعیت جدیدی از جنگ ارائه میشود. در ایرانشهر واقعیتی از جنگ به نمایش گذاشته میشود که راوی آن، ذهنی آرام و نامشوّش است، ذهنی که محصول میدان جنگ نیست. مؤلّف، بنیان داستان خویش را بر انسان در بستر واقعه و رخداد التهابآفرین بنا نهاده است. در لحظات دهشتناک (تروماتیک)، مرز بین واقعیت و غیرواقعیت به هم میخورد. خونسردی راوی در روایت داستان و صحنههایی که از واقعیت و زیست عادّی امروزه ما به دور است، نشان میدهد که برداشتی دیگرگون از واقعیت در متن جاری است. جزئینگری در توصیف مکان و زمان از ابزارهای شناخت راوی همهچیزدان است، به طوری که توصیف گام به گام و دقیق صحنه به آرامی در آگاهی خواننده نفوذ میکند و از آنجا که مخاطب نمیتواند تمامی موارد توصیفشده را به یکباره به چنگ آورد، لذا راوی این توصیفات را به صورت جزئی در اختیار او قرار میدهد.
به قول لئونارد بیشاپ، اگر به نحو غیرمؤثّر و مصنوعی از جزئیات در توصیف استفاده کنیم، بین شخصیت و مکان جدایی میافتد، در حالی که جزئیات باید با اعمال شخصیت یکی شود. اگر جزئیات را جدای از شخصیت روی کاغذ بیاوریم یا در کار داستان اخلال وارد شده و حرکت آن را کند و یا ذهن ما را، نه به شخصیت، بلکه به چیز دیگری مشغول میکند. بر همین اساس است که جزئیاتی که راوی در خلال قصّه مطرح میکند، در خدمت فضای کلّی رمان قرار گرفته است.
از دیگر عناصری که در ادبیات داستانی به شناخت بهتر راوی همهچیزدان کمک میکند، شناسایی و تعریف ویژگیهای ظاهری و اخلاقی شخصیتها در داستان است. این امکان خاصّه در جلد اوّل ایرانشهر که معرّفی شخصیتها در آن جدّی دنبال شده، توسّط نویسنده به دو صورت آشکار با توصیف خصوصیات ظاهری، اخلاقی، و اجتماعی یا پوشیده (از طریق اعمال و حرکات شخصیتها) به کار گرفته شده است.
بارزترین صفت راوی همهچیزدان را میتوان نفوذ كردن به درون ذهن شخصیتها و بیان افكار و آرزوهای درونی آنها دانست. این راوی بر خلاف راوی مداخلهگر یا راوی غیر قابل اعتماد، میتواند به درون ذهن شخصیها برود و درونیات ذهن آنها را گزارش کند.
در مجموع، ایرانشهر رمانی است که به شدّت قابلیت گشودن دهها پنجره را از زوایای گوناگون دارد. این یادداشت مختصر، حاصل شگفتی نویسنده از مواجهه با راویی است که در کمال خونسردی و صراحت و صداقت، برای خواننده از قصّۀ ایرانشهر میگوید.
منابع
احمدی، بابک (1386)، ساختار و تأویل متن، تهران، مرکز.
باختین، میخائیل (1387)، تخیّل مکالمه، مترجم رؤیا آذرپور، تهران، نی.
گیدنز، آنتونی ( 1378)، جامعهشناسی، مترجم منوچهر صبوری، تهران، نی.
لوته، یاکوب (1381)، درآمدی بر روایت و ادبیات و سینما، مترجم امید نیکفرجام، ترهان، مینوی خرد.