شهرستان ادب: دورۀ نهم آفتابگردانها آخرین اردوی خود را نیز پشت سر گذاشت. در ادامه، گزارش روز پایانی این اردو را میخوانیم.
در آخرین روز اردوی سوم دورۀ نهم آفتابگردانها که به همّت شهرستان ادب برقرار شده است، ابتدا جلسۀ شعرخوانی «صبح صادق» برگزار شد که در آن، اعضای دورۀ آفتابگردانها، اشعار آیینی و سرودههای خود راجع به راهیان نور و شهدا را خواندند.
سپس و در کلاس پایانی این اردوی آفتابگردانها، علیرضا قزوۀ درباره شعر و شخصیت بیدل گفت: «بیدل یک شاعر دستنیافتنی است. خیلی از شاعرها در یکی دو وجه ممتاز هستند ولی بیدل در خیلی از جهات، شاعری ممتاز است و از کاملترین شاعرهاست و علاوه بر توان شاعری که دارد، شاعری است که مقیّد به آداب شریعت است. بیدل از همان کودکی، اهل راز و رمز بوده است که بخشی از آن، ثمرۀ زهد و بخشی از آن ثمرۀ فقر بوده است. بیدل شاعری بوده است که پدر و مادرش را خیلی زود از دست میدهد. البتّه همراهان خوبی از جمله دایی و عمو و دو برادرش داشته است.» وی افزود: «سلوک بیدل، سلوک خاصّی است. او بیشترین خلّاقیت و تولید را در حدود صدهزار بیت، از خود بر جای گذاشته است.»
قزوه در ادامه گفت: «خیلی از آداب قدیمی در ادبیات، منسوخ شده است. یکی از این آداب وجه «بابا» بودن است. خیلیها نمیدانند که چرا باباطاهر، بابا خطاب شده است ولی صائب بابا خطاب نشده است. باباها کسانی بودهاند که مثل پدرها خرج میکردند و دغدغۀ دیگران را داشتند. در شاعرهای امروز این وجه از بابا بودن در مرتضی امیری اسفندقه و علیمحمّد مؤدّب وجود دارد. بیدل هم به نوعی بابا محسوب میشد. بیدل همیشه خانهاش پر از آدم بود و تا دیروقت، شبنشینی داشت. برای بابا بودن، در کنار وجه دستگیری، مکتب داشتن و ادیب بودن هم مهم است. سلوک داشتن هم وجه دیگر بابایی است. کسی که اهل فسق و فجور است، نمیتواند بابا باشد.»
وی افزود: «پدر بیدل به خاطر ارادتش به عبدالقادر گیلانی، اسم عبدالقادر را برایش انتخاب کرده است. زندگینامۀ بیدل را «شاه وارد تهرانی» در کتاب «مرآت واردات» آورده است. این کتاب بسیار مهم است، زیرا برخی بیدل را به یک سری چیزها متّهم کردهاند. به عنوان مثال میگویند نسب بیدل افغانی و ازبک است امّا بیدل از طایفۀ برلاس و مغول است. این آدمی که ترک محسوب میشود، در صدهزار بیتش، یک بیت غیر از فارسی ندارد و ارادتش به فارسی تامّ و تمام است. بیدل بیش از یک سال در دهلی آواره بود و شش ماه تمام در خانۀ شاه وارد تهرانی زندگی کرد. در این کتاب، خود بیدل میگوید که نسب من به شاه منصور، پادشاه فارس میرسد. امیر تیمور بعد از فتح فارس، شاه منصور را میکشد و فرزندان او را به بخارا میبرد. بیدل سه چهار نسل بعد از شاه منصور بود که به هند رفت.»
وی در ادامه با تأکید بر اینکه بیدل خیالانگیزترین شاعر زبان فارسی است، گفت: «به جای آنکه میلیونها آدم بخواهند یک سطل آب بریزند تا اسرائیل را آب ببرد، اگر در خیال خود هم با اسرائیل بجنگند، اسرائیل از بین میرود، چون این خیالها منجر به اتّفاقات تازه و ایجاد شعرها و رمانهای مؤثّر میشود.» وی در ادامه گفت: «عالم خیال را از وهم و توهّم جدا بدانید. این خیالها گاهی اوقات خیالهای خدایی است و خوب است و گاهی شیطانی و پلید. خیالهای بیدل، خدایی و روحانی است.» وی سپس چند غزل برای حضّار خواند که یکی از آنها را در ادامه میخوانیم:
«بختت نه سپید است و نصيبت نه سیاهی
محکوم به مرگي، چه بخواهی، چه نخواهی
کو عشق که ما را برساند به رسیدن؟
کو تیغ که ما را برهاند ز تباهی؟
آبی به شهیدان عطشناک نداديم
مردند لب شطّ فرات آن همه ماهی
ای کشته ترحّم کن و ای تشنه تبسّم
ای ناله شهادت شو و ای گریه گواهی
سنگم بزن ای دوست، دلم میکدۀ اوست
ما را بشکن، آینۀ ماست الهی
آنسوتر از این غمکده دریای وصالیست
عاشق شو و فارغ شو و سالک شو و راهی
درویشی ما سلطنت ماست، اگرچه
دنیاست گدایی که رسیدهست به شاهی»
در ادامه و با پایان کلاس بیدلشناسی و همچنین پایان دورۀ نهم آفتابگردانها، لوح یادبودی به هر یک از شاعران دوره با حضور علیمحمّد مؤدّب، علیرضا قزوه، میلاد عرفانپور و علی داودی اهدا شد.
عرفانپور مدیر دفتر شعر مؤسّسۀ شهرستان ادب در سخنرانی اختتامیۀ خود یادآور شد که مؤسّسه بعد از دوره نیز هر کمکی از دستش بربیاید در راستای تعامل با شاعران عضو دوره، دریغ نخواهد کرد. همچنین از آفتابگردانها خواست تا مبلّغ این دورهها و هر یک نمایندهای شایسته برای شعر جوان انقلاب اسلامی در حدّ شهر و دیار خود باشند.