شهرستان ادب: به مناسبت چهاردهم تیر که روز قلم نامگذاری شده است، گفتگویی داشتهایم با علیمحمّد مؤدّب، مدیرعامل مؤسّسۀ شهرستان ادب و از شاعران تأثیرگذار معاصر. در ادامه، مشروح این گفتگو را با هم میخوانیم.
■ صحبت را از اینجا آغاز کنیم که بزرگترین و ماندگارترین معجزۀ الهی، قرآن کریم بوده است که معجزهای است از جنس کلام و کلمه. در همین قرآن هم به خود «قلم» و آنچه مینویسد، سوگند یاد شده است. به عنوان آغاز بحث بفرمایید که نسبت ما و زبان چیست؟
□ در سخن تمامی بزرگان ادب و فرهنگ فارسی، به وفور میبینیم که بر این نکته که «وجود ما این تن خاکی ما نیست» تأکید شده است. وجود ما و ارزش وجودی ما به سخنان و کلمات ماست. به واقع، انسان موجودی است در مکالمۀ دائم با کلام الهی که این کلام الهی به دو شکل محقّق شده است: یکی به شکل وحی –در قرآن کریم- و دیگری به شکل آیاتی که جابهجا در گسترۀ هستی قابل مشاهده و تأمّل است. به تعبیر سلمان هراتی: «جهان قرآن مصّور است/ و آیهها در آن/ به جای آنکه بنشینند، ایستادهاند». این نگاه درست و اصولی سلمان و همۀ گذشتگان ارجمند این مرز و بوم بوده است. همۀ عالم، محصول کلمه است و شأن کلمات در انتقال جهانبینی و شناخت، غیر قابل انکار است.
■ با این رویکرد، بیشک شاعران و نویسندگان و تمامی کسانی که به نوعی با کلمات عجیناند، باری خطیر بر دوش دارند. وظیفۀ اهل قلم را در این رابطه چه میبینید؟
□ اهل قلم باید تا جایی که یارا دارند، تلاش کنند که کلامشان در راستای کلام الهی قرار بگیرد و رنگ و بوی خدایی بیابد. این امر ممکن نیست، مگر با اصلاح خود. اصلاح خود نیز تنها زمانی معنا پیدا میکند که نخست شاعر یا نویسنده، آن صدایی را که در خلوتش، در خلوت خلوتهایش میشنود، پیدا کند. شاعر و نویسنده ابتدا باید گوش باشد و خاموش باشد تا با این درست شنیدن، درست شدن هم اتّفاق بیفتد. در این هنگام است که آن هنگامهای که اهل قلم از خود انتظار دارند، بر پا میشود و صدای حق به گوش اهل حق میرسد و تغییرات و تحوّلات از پی میآیند.
■ با درجۀ تأثیرگذاری و اهمّیتی که فرمودید سخن در دیدگاه الهی و در دیدگاه بزرگان ما داشته است، چه اتّفاقی افتاد که ما در عصر حاضر، تا این میزان به کلمات بیتوجّه شدیم؟ چیزی که نمودش را در تمام ساحات زندگی امروز میتوان مشاهده کرد و هیچ کس نمیتواند آن را کتمان کند.
□ به نظر من، ریشۀ مشکلاتی که ما در حوزۀ زبان و ادبیات فارسی داریم به جایی برمیگردد که صداهای ما و پردههای موسیقایی ما را از ما گرفتند و نواهایی غیر از آنچه گوش ما بدان عادت داشت، جایگزین صداهای اصیل ما شد. در آشنایی با غرب و جهان غرب، ما کم آوردیم و خودمان را گم کردیم. در خیل هجمههایی که به ما شد، خرد شدیم و خورده شدیم و نتوانستیم آنگونه که باید و شاید، از تبار و اصالت خود دفاع کنیم. این بدین معنی نیست که من معتقد باشم تمام آنچه محصول غرب است، مشکل دارد. نه! بالأخره غرب هم تجربۀ زیستۀ انسانی خاصّ خود را دارد و از این رهگذر، به چیزهایی رسیده است که ممکن است ارزشمند باشند. زخم جایی سر باز کرد که ما خود را باختیم و شدیم خودباختگانی که در برابر هر سخن جدیدی، احساس عجز کردیم و بازی نکرده، نتیجه را واگذار کردیم. احساس کردیم هر گروهی نیزههای بلندتر و مستحکمتری دارد، لزوماً سخنان ارزندهتری نیز دارد. به لحاظ کلان، تغییر رویکرد آموزش سنّتی و مکتبخانهای به آموزش مدرن، از نمونههای بارز قبول شکست بود.
اگر بنا بود پیوندی هم رخ بگیرد، پیوند وقتی جوابگوست که ریشهای هم در کار باشد. وقتی چون خارهای سرگردان بیابانی، از ریشۀ خود جدا افتاده باشی، هر گردباد بازیگوشی تو را به سمت و سویی میبرد و هیچ جا آرام و قرار نخواهی داشت و این برای ما که زمانی برای جهان و جهانیان حرف داشتیم و هنوز هم داریم –اگر بدانیم و به کار ببندیم- فاجعهای بزرگ محسوب میشود.
■ در شرایط حاضر و با پشتوانۀ سیاسی و اقتصادی غرب، به نظر میرسد هر روز هم این کفۀ ترازو به سمت طرف مقابل سنگینتر میشود. آیا راه بازگشتی هست؟
راه نخست و اصولی، ترمیم آموزش و پرورش است امّا متأسّفانه به نظر میرسد عزم آنچنانی به تغییر و ایمان به امکان تغییر، وجود ندارد. پس تنها پناهگاهی که برای ما باقی میماند، ادبیات است. ادبیات ملجأ ماست که در هنگام زلزلههای مهیب جهان مدرن میتوانیم به آن پناه ببریم. راه دیگری که میتواند به آموزش ما هم کمک کند، توجّه به اصول و ریشههایی است که مغفول واقع شدهاند. ادبیات معاصر ما نباید فقط توصیفگر سرگشتگی انسان باشد. در همین ادبیات معاصر، اشخاصی مثل اقبال لاهوری بودهاند که با درک موقعیت حسّاس زبان فارسی، پناهگاههایی برای تأمین امنیت زبان فارسی و کلمات ایجاد کردهاند. ما باید برگردیم به دورانی که انسانهای باسواد و اهالی کلمه، اعتبار خود را از کلام حق میگرفتند. امروزه و در جهان مدرن، ادبیات در التذاذ خلاصه شده است که هرچند لازم است امّا به کار انسانسازی نمیآید. زبان و ادبیات فارسی باید به حرمت زمانۀ جریانساز خویش بازگردد.