موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمّدکاظم کاظمی

اجتماع امور غریب l تأملی در شعر علی معلم دامغانی

11 آذر 1401 10:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
اجتماع امور غریب l تأملی در شعر علی معلم دامغانی
«من از نهایت ابهام جاده می‌آیم
هزار فرسخ سنگین پیاده می‌آیم»
این اوّلین بیت شعری بود که از علی معلّم شنیده بودم، آن زمان که هنوز کتاب «رجعت سرخ ستاره» را ندیده بودم و این کتاب در آن زمان سخت نایاب بود. اینترنت هم نبود که یک جستجو بکنی و انبوه شعرهای شاعر پیدا شوند. یا باید کتاب می‌داشتی یا هیچ. که بالأخره کتاب را سیّدعبدالله حسینی برایم هدیه کرد، از بس دید که مفتون شعر علی معلّم شده‌ام. و من بارها خواندم شعرهای علی معلّم در آن کتاب را و بارها... و آرزوی دیدن شاعرش را داشتم، که بالاخره میسّر شد در کنگرۀ شعر حوزه در مشهد، که مثنوی «کوچ» را خواند و شوری در محفل افکند. امّا کتاب من هم سرنوشت جالبی داشت. یک بار دیدم کتابم نیست. انگار دنیا را از من گرفته بودند. بعد از کلی پرس‌وجو از دوستان متوجّه شدم که در حوزۀ هنری مشهد جا گذاشته‌ام و آن‌ها هم آن را اشتباهی مهر کتابخانۀ حوزه زده‌اند و در قفسه گذاشته‌اند به حساب اینکه از کتاب‌های کتابخانه است. گفتم این کتاب خود من است. گفتند قاعده این است که کتابی که مهر کتابخانه بخورد، دیگر قابل برگشت نیست. و من گفتم خوب، باشد. بعد کتاب را به امانت گرفتم از کتابخانه و دیگر هیچ‌گاه برنگرداندم. و حالا نسخه‌ای از «رجعت سرخ ستاره» دارم که هم امضای سیّدعبدالله حسینی را دارد، هم مُهر کتابخانۀ حوزۀ هنری را.
بعد هم دیدم که شعر علی معلّم علاقه‌مندان بسیار دارد. همۀ این کتاب را زیراکس کردم. شعرهای علی معلّم، از جمله مثنوی «کوچ» را که در مطبوعات چاپ شده بود، به آن افزودم. برگه‌ها را مونتاژ کردم و یک مجموعه شعر دست‌ساز ساختم از علی معلّم با عنوان «رجعت سرخ ستاره و شعرهای تازه» و این مجموعۀ زیراکسی بسیار دست به دست چرخید و بارها دوستانی از روی آن کپی گرفتند. و به این صورت جامع‌ترین مجموعه شعر علی معلّم به صورت زیراکسی پدید آمد.
امّا چه چیزی این علاقه را در من و آدم‌های نسل من نسبت به شعر علّی معلم پدید آورده بود که نشریات مختلف، شماره‌های نایاب «جنگ سوره» و هر جایی را که می‌شد به دنبال شعری کمتر دیده شده از علی معلّم رفت، می‌رفتیم تا این‌ها را فراهم کنیم و حفظ کنیم و بارها بخوانیم؟ شاید بشود گفت چیزهایی به ظاهر متضاد که در شعر دیگران کمتر دیده شده بود. این مجموعۀ تضادها یا می‌شود گفت «اجتماع امور غریب» شعر علی معلّم را یگانه می‌ساخت.
یکی از این امور غریب، مثنوی سرودن در وزن کوتاه و تعداد بیت‌های کم بود. پیش از این ما هر چه مثنوی دیده بودیم، در وزن‌های کوتاه بود و با بیت‌های گاه بسیار، در حدّ منظومه یا یک کتاب. آنجا دیگر مثنوی یک شعر نبود، بلکه یک مسیر بود. شما بیایید یکی از شعرهای فردوسی از شاهنامه را نشان دهید. فقط می‌شود گفت پاره‌ای یا فرازی از شاهنامه. یک شعر مستقل با هویت خاص نیست که از پاره‌ای دیگر از شاهنامه قابل تفکیک باشد ولی مثنوی‌های علی معلّم انگار هر کدام یک غزل است، یک قصیده است. فقط قافیه‌هایش مثل مثنوی است. یک شعر با ساختار خاص است، با کارکرد ویژه.
این ساختار خیلی مهم است. هر مثنوی علی معلّم یک ساختمان صوری و معنایی دارد. از جایی شروع می‌شود، مسیری را می‌پیماید و به جایی می‌رسد. گاهی بیت‌هایی تکرار می‌شود. گاهی تغییر فضا رخ می‌دهد. گاهی شاعر به مبدأ اصلی نزدیک می‌شود و گاهی از آن دور می‌شود. مثل راه‌پیمایی در یک جادۀ کوهستانی که می‌بینی بله، پیشتر همین‌جا بودی ولی در آن پیچ قبلی که صد متر پایین‌تر است، و حالا جایی را که ده دقیقه قبل بودی، از بالا می‌بینی.
یک جنبۀ دیگر از این اجتماع امور غریب، چیزی است که ابوطالب مظفّری به درستی آن را «شور تازه و هنگامۀ قدیمی» نامیده است. این که در قالب و زبان متّکی بر سنّت شعری ما باشی ولی در عین حال شعرت رنگ و بوی تازه‌ای داشته باشد. «نهایت ابهام جاده» چیزی است که آن را بیشتر در شعر نو دیده‌ایم. «در هیاهوی شب این بانگ رها از کیست؟/ حنجره حنجرۀ ماست، صدا از کیست؟» دیگر نمی‌شود گفت یک اثر به به تمام معنی کلاسیک است. «آی در صبح مه‌آلود کمین کرده» را انتظار داری یک سطر شعر نیمایی باشد.
امّا بگذارید این «صبح مه‌آلود» را پی بگیریم. یک خاصیت دیگر شعر علی معلّم این سایه‌روشن‌هاست. چیزی که در شعر بیدل هم هست. گاهی فضا روشن است و همه چیزها ملموس. آن‌ها را دنبال می‌کنی و جلو می‌روی. بعد در یک فضای مه‌آلود گم می‌شوی. باز دوباره مه می‌شکند و می‌بینی در جایی دیگر هستی. مثنوی «کلیله» سراسر چنین است. در جایی چنین عینی و ملموس است:
«الا ز جنس شمایم‌، کلام من شنوید
کلیم نی‌، رمه‌پایم‌، پیام من شنوید
نه بنده‌زادۀ میرم‌، نه مول خان‌زاده‌
ز پشت برزگری زاده‌ام‌، شبان‌زاده»‌
ولی همین شبان‌زاده، گاهی در کسوت خاقانی شروانی جلوه می‌کند:
«هلا، به جَزع که جادوی والیان شماست‌
به سال‌های جلالی که سالیان شماست‌
به این کریچه که تنگ است با نشاط شما
به مهر و مَه که مرنگ است با رباط شما
به آسمان که بخیل است با کریمی‌تان‌
به شور تازه‌، به هنگامۀ قدیمی‌تان‌
که بر صفایح ضَرّاست آفتاب شما
چنان که خون رسد از خاک تا رکاب شما»
ولی باز به اینجا می‌رسد که:
«الا، شما که شمایید! قهرمان‌هایید!
نشان قهر خدا، قهر آسمان‌هایید!
رهیده از خودی و با خدا یگانه شوید
هلا روانه شوید، ای یلان‌! روانه شوید
به حقّ حق که خداوندی زمین با ماست‌
به شرق و غرب جهان، روم و زنگ و چین با ماست»‌
و باز اینجا یک وجه دیگر از شعر علی معلّم را دیدیم، چیزی که در آن زمان ما را سخت خوش می‌آمد: وجه حماسی شعر او. «به حقّ حق که خداوندی زمین با ماست» که در آن زمان برای ما سخت جذّاب بود و خیلی هم قابل دسترس.
و به این ترتیب، با این اجتماع امور غریب، ما با شاعری یگانه روبه‌روییم؛ کسی که نمی‌شود نظیر و شبیهی برایش یافت. و به همین دلیل از پیکرۀ شعر امروز و از بستۀ مطالعاتی یک شاعر جوان که می‌خواهد نمونه‌های مختلف شعر امروز را بخواند، غیر قابل حذف است. خیلی از شاعران دیگر را می‌شود به اعتبار کسانی که شبیه‌شان هستند حذف کرد. از بین دو-سه شاعر می‌شود یکی را نگه داشت و دو تای دیگر را نخواند ولی علی معلّم قرینه‌ای ندارد که بگوییم علی معلّم نخوانیم و فلانی را بخوانیم که همۀ این چیزها در شعر او هم هست.
و جالب این که شعرهای این شاعر هم هر کدام یک هویت مستقل دارند. نمی‌شود گفت مثنوی «کوچ» را اگر خواندیم، دیگر از مثنوی «کلیله» بی‌نیازیم. اگر مثنوی «شب‌پا» را خواندیم، از مثنوی «تاوان این خون» بی‌نیازیم. هر شعر برای خود یک هویت مستقل و کارکرد متفاوت دارد و مجموعۀ این‌ها، شاعری ساخته است مستقل و متفاوت.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • اجتماع امور غریب l تأملی در شعر علی معلم دامغانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.