موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمدرضا معلمی

تازه‌تر از سبز l بررسی اشعاری متفاوت پیرامون بهار

29 اسفند 1401 10:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
تازه‌تر از سبز l بررسی اشعاری متفاوت پیرامون بهار
شهرستان ادب: محمّدرضا معلمی، شاعر و پژوهشگر جوان اهل مشهد، در یادداشت خود به مناسبت سال نو، نگاهی ویژه داشته است به بهاریه‌های متفاوت شاعران. ستون شعر سایت شهرستان ادب را با این یادداشت به‌روز می‌کنیم.

بهار مفهومی است که در شعر فارسی، بیش از هر معنای دیگری، برای دایرۀ معنایی تازگی، شادابی، طراوت، سرسبزی، خوشی و مفاهیمی مانند این‌ها که همگی در فصل بهار نیز متجلّی‌اند، استفاده شده است. بیشتر شاعران کلاسیک و معاصر فارسی، در اکثر مواردی که بهار را میهمان شعر خود کرده‌اند، پا را از این فراتر نگذاشته‌اند و در کمتر مواردی شاهدیم که شاعر، بهار را در معنایی جدید استخدام کرده باشد یا حدّاقل تلاش کرده باشد که از زاویه‌ای جدید به این کلمه نگاه کند. امّا در این میان، شعرها و شاعرانی نیز بوده‌اند که بهاری متفاوت داشته‌اند؛ چه این تفاوت در نوع نگاه آن‌ها به این کلمه یا معنای اخصّ آن که همان فصل بهار است بوده، چه در استفاده‌ای که از این کلمه برای توصیف موقعیت‌های عاطفی مختلف داشته‌اند. در این یادداشت، بیت‌ها و اشعاری را که نگاه و استخدامی متفاوت از بهار داشته‌اند با هم مرور و بررسی می‌کنیم. تا انتهای این یادداشت همراه ما باشید.
در این قسمت از یادداشت، می‌خواهیم چند مورد از شاعران و شعرهایی را که تلاش کرده‌اند نگاه یا استفاده‌ای متفاوت نسبت به بهار داشته‌ باشند، با هم بررسی کنیم. نکتۀ جالب توجّه آن است که این نوآوری در نگاه و استخدام، اغلب در میان شاعران یکی دو قرن اخیر دیده می‌شود و کمتر می‌توان چنین مواردی را در شعر کهن فارسی سراغ گرفت.
شاید بهتر باشد چنین بگوییم که شاعران کلاسیک شعر فارسی، اگر به عنوان مثال صد بار از بهار در شعر خود استفاده کرده باشند، کمتر از تعداد انگشتان یک دست، دست به نوآوری زده‌اند. این در حالی است که شاعران متأخّر، اگرچه کمتر سراغ بهار و مفاهیم مشابه آن رفته‌اند امّا در عوض، تلاش خود را کرده‌اند تا همین مقدار کم، خلّاقانه باشد.
وحشی بافقی، شاعر بزرگی که بیشتر اشعار او را می‌توان در دو مکتب وقوع و واسوخت دسته‎‌بندی کرد و ویژگی‌های سبک هندی نیز در شعر او دیده می‌شود، بهار را این‌گونه در شعر خود نشانده است:
«صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم»
بهار در اینجا موضوعیت ندارد، بلکه یکی از ویژگی‌های مشهور آن یعنی خوش‌آب‌و‌هوایی و تمایل مردم به رفت‌وآمد بیشتر مورد اشاره است. وحشی بافقی به این موضوع اشاره می‌کند و ارزش فصل بهار را آن‌قدر نمی‌داند که بخواهد به بهانۀ آن از خانه بیرون برود، در حالی که ممکن است همین بیرون زدن از خانه، فرصت دیدار معشوق را از او بگیرد.
بیدل، یکی از بزرگ‌ترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی، شاعری که تمامی ویژگی‌های سبک هندی را می‌شود در حدّ اعلا در شعر او یافت امّا به سختی می‌توان او را یک شاعر سبک هندی شمرد، شاعری که استاد بزرگ معاصر ادبیات فارسی یعنی محمّدرضا شفیعی کدکنی در وصف او می‌نویسد: «بیدل کشوری است که به دست آوردن ویزای مسافرت بدان، به آسانی حاصل نمی‌شود، به هرکس اجازۀ ورود نمی‌دهد و اگر کسی این ویزا را گرفت، تقاضای اقامت دائم خواهد کرد»، در یکی از صدها بیتش که بهار را در خود جای داده است، چنین می‌نویسد:
«باغ و بهار، بستۀ سیر تغافلی‌ست
مژگان به هم نِه و نظر دوربین گشا»
زودگذر بون بهار، مضمونی است که شاید باز هم در میان شاعران کهن فارسی مورد استفاده قرار گرفته باشد امّا به جرأت می‌توان گفت که هیچ یک، به زیبایی این بیت بیدل، مخاطب خود را نسبت به زودگذر بودن خوشی‌های بهار و اهمّیت دوراندیشی، آن هم با ساختن ترکیب «دوربین» توجّه نداده است.
دو-سه قرن بعد، ملک‌الشّعرای بهار، در دو بیت از قصیده‌ای که برای فصل بهار سروده است، چنین می‌گوید:
«تو از بهار فزونی بتا! به رنگ و به بوی
خود اینکه گفتم از من بسی شگفت مدار
بهار گیتی روزی دو بیش خرّم نیست
بهار روی تو را خرّمی بود هموار»
غالباً معنای بهار در اشعار شاعران کهن، معنایی بلند است و معمولاً در تشبیهات، نقش مشبّه‌به را به خود می‌گرفته است. به این معنا که شاعران، اغلب معشوق و محبوب و مقصود خود را به بهار تشبیه کرده‌اند و گامی از این فراتر نرفته‌اند. به عنوان مثال، حکیم فردوسی در شاهنامه بیش از 150 مرتبه از بهار و مشتقّات و ترکیبات مختلف آن مانند ابر بهار، خرّم‌بهار، نوبهار، بهاران و... استفاده کرده است امّا به زحمت می‌توان در میان آن‌ها کاری بدیع و تازه را سراغ گرفت. ملک‌الشّعرای بهار در این دو بیت، ابتدا محبوب خود را از بهار فزونی می‌دهد و این تفضیل را مایۀ شگفتی خود و مخاطب خود می‌پندارد و تلاش می‌کند که در بیت بعد، برای ادّعای خود، دلیل بیاورد. در بیت بعد، ملک‌الشّعرای بهار، دو روزه (کوتاه) بودن فصل بهار و جاوید بودن بهاران روی محبوب را حسن تعلیلی برای مدّعای خود قرار می‌دهد.
فروغ فرّخزاد، یکی از بزرگ‌ترین شاعران معاصر ما که غالباً به سرودن شعر نو شناخته می‌شود، در سرودن شعر در قالب‌ها و اوزان کلاسیک نیز توانمند و موفّق بوده است. فضای اشعار فروغ، در اکثر موارد تاریک، سرشار از ناامیدی و یأس و بن‌بست است. پس بعید نیست که بهار نیز در شعر او، در حالتی که غم بر آن غالب است، مورد استفاده قرار گرفته باشد. فروغ در شعری که اتّفاقاً در قالبی کهن سروده شده، چنین از بهار می‌نویسد:
«خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار؟
ای بس بهارها که بهاری نداشتم»
نگاه غم‌آلودۀ فروغ در این شعر، در این دو بیت، به اوج خود می‌رسد و بهار را که تا بوده، معنایی جز سرسبزی و خرّمی و شادی و شادابی نداشته است، به زیبایی هر چه تمام‌تر در حالتی یأس‌آمیز به تصویر می‌کشد. بهار اگرچه برای باغبان، در شکوفه کردن درختی که کاشته است، خلاصه می‌شود و او از بهار چیزی بیشتر از این نمی‌خواهد، برای دختر، چیزی فراتر از این‌هاست. او بهار را حالتی معنوی و درونی می‌داند و نمی‌خواهد این را بپذیرد که بهار، در ظواهر طبیعت خلاصه می‌شود.
حسین منزوی، یکی از بهترین غزل‌سرایان معاصر، یا به زعم بسیاری دیگر، بهترینِ آن‌ها، متعدّد از بهار در اشعار خود استفاده کرده است امّا شاید سه بیت از آن‌ها، از دیگر ابیات او فراتر و ارزشمندتر باشد و خواندن آن‌ها نیز دارای لطفی دیگر:
«تو آن جوانه خردی که با دمیدن خود
بهار را به درخت جوان می‌آموزی»
منزوی در این بیت، بهار را بهانه‌ای قرار داده تا عظمت محبوب خود را نشان دهد. او کسی است که حتّی اگر جوانه‌ای خرد باشد، از چنان مرتبه‌ای برخوردار است که درخت جوان، بهار و شکوفایی و تازگی و طراوت را از او می‌آموزد. حسین منزوی در بیت دیگری، بهار را چنین در شعر خود میهمان می‌کند:
«درخت خشک من از راز فصل بی‌خبر است
خزان هم از گل پژمرده‌ام بهارتر است»
بهار در این بیت و بیت قبل اگرچه همان معنای همیشگی را دارد، امّا به طرزی تازه در شعر حسین منزوی نشسته است. شاعر در این بیت، با قیاس بین وجود خود و فصل خزان، از آرایۀ اغراق استفاده می‌کند و می‌گوید فصل خزان، که خود می‌تواند نمادی از خشکی و در شعر دیگری از خود حسین منزوی نماد نامردی و دلسردی باشد، در مقایسه با درخت خشک (وجود) من، نشانه‌های بیشتری از بهار یا همان سرسبزی و طراوت و تازگی را داراست. در غزل درخشان دیگری، حسین منزوی از بهار، چنین در مطلع و مقطع شعر خود بهره می‌برد:
«قصد جان می‌کند این عید و بهارم بی تو
این چه ‌عیدی و بهاری‌ست‌ که دارم بی تو؟...
بی‌بهار است مرا شعر بهاری،‌ آری
نه ‌همین نقش گل و مرغ نیارم بی تو»
بهاری که همیشه در شعر فارسی و در ادبیات مردم کوچه و بازار و در کلام روزمرّۀ همگان، نشانی از سرسبزی است، می‌تواند بدون معشوق، آن‌چنان سخت بگذرد که شاعر در توصیف آن بگوید این فصل قصد جان مرا دارد. عید و بهار بدون او نمی‌ارزد و بیشتر از آن که مایۀ تازگی روح و جسم و جان شاعر باشد، او را در تنگنا قرار داده است.

اگر بخواهیم به شاعرانِ کمی معاصرتر بپردازیم، می‌توانیم سراغ میلاد عرفان‌پور برویم. میلاد عرفان‌پور در رباعی معروف خود که زمینه‌ساز شهرت او شد و هنوز که هنوز است، بسیاری این شاعر توانمند را با همین شعر می‌شناسند، شعری که آن را اوّلین بار در دیدار رهبری با شاعران خواند، نگاهی متفاوت به بهار داشته است:
«تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می‌فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است»
مصراع آخر این رباعی که بعدها نام یکی از مجموعه رباعی‌های میلاد عرفان‌پور را از آن خود کرد، دارای نگاهی متفاوت به فصل‌های بهار و پاییز است. مصراعی که خلّاقیت و نگاه جدید آن باعث شد که به سرعت بین مردم فراگیر شود. شاعر در این رباعی، بیت معروف سعدی که می‌گوید «گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد/ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم» را با بیانی و الفاظی دیگر به کار برده است.
و در آخر، محمّدمهدی سیّار، در کتاب خواندنی و ارزشمند خود یعنی «حقّ‌السّکوت» در غزلی بسیار زیبا که با ردیف «در بهار» سروده شده است، به این فصل و ویژگی‌های مختلف آن پرداخته است. امّا شاید دو بیت از این غزل را به نسبت سایر ابیات، متفاوت دانست. در بیت چهارم این غزل، شاعر چنین می‌گوید:
«بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحت‌آمیز در بهار»
همان‌گونه در بیت حسین منزوی و برخی دیگر از ابیاتی که در این یادداشت به آن‌ها اشاره شد، دیدیم و خواندیم، بهار در نگاه عاشق، که ممکن است شاعر باشد یا نباشد، لزوماً آنچه که از آن با نو شدن لباس‌ها و ورق خوردن تقویم‌ها و سرسبزی درختان و آب و هوای دلپذیر یاد می‌کنیم، نیست. بلکه بهار، حضور و دید و بازدید محبوب است. بدون او، بدون حضور او، بدون دیدار او، تبریک عید نیز دروغی مصلحت‌آمیز است.
بیت دیگری از این شعر که بسیار به نسبت سایر ابیات آن متفاوت است و نگاهی تازه نیز به فصل بهار دارد، بیت سوم آن است:
«امّا خدا نياورد آن روز را که... آه!
گيرد دلي بهانۀ پاييز در بهار»
بهار، اگرچه فصلی شاداب و دوست‌داشتنی است امّا هیچ‌گاه در میان عاشقان و شاعران، فصلی محبوب نبوده است. با این که شاعران برای توصیف محبوب خود یا برای توصیف موقعیتی دوست‌داشتنی که سرسبزی و طراوت بر آن حاکم است، از بهار استفاده می‌کنند امّا در نهایت پادشاه فصل‌ها و فصل عاشقانه‌ها پاییز است، اگرچه هم‌زمان، می‌تواند فصلی سرد و یأس‌آلود نیز باشد و نام خزان به خود بگیرد. شاعر در این بیت، پاییز را و عاشقانگی آن را مورد اشاره قرار داده است. بهار می‌تواند تبدیل به خزان شود، اگر دل، پاییز و زیبایی‌های عاشقانه آن را بهانه کند.
در پایان مقاله، می‌خواهم شما را به بیتی از کتاب «لحظه‌های بی‌ملاحظه» اثر مبین اردستانی مهمان کنم؛ بیتی که شاید اشارۀ مستقیمی به بهار و معانی مختلف آن نداشته باشد و صرفاً به زمان تقویمی بهار اشاره کرده باشد امّا در تمام زمانی که پای نوشتن این مقاله بوده‌ام، حتّی برای لحظه‌ای دست از سرم برنداشته است:
«قول دادی که سال آینده، با بهاری دوباره برگردی
سال آینده ما اگر باشیم، سال آینده‌ای اگر باشد»

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • تازه‌تر از سبز l بررسی اشعاری متفاوت پیرامون بهار
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.