یادداشتی از محمدرضا معلمی
دور افتادهام از همرهانم l گذری کوتاه بر شعر محمّدعلی بهمنی
27 فروردین 1402
20:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
1 با 1 رای
شهرستان ادب: به مناسبت زادروز محمّدعلی بهمنی، شاعر نامدار معاصر، محمّدرضا معلمی در یادداشت خود، نگاهی داشته است به کارنامۀ او. این یادداشت را با هم میخوانیم.
شاعران کمی را سراغ داریم که توانسته باشند با شعر خود به حافظۀ جمعی مردم زمانه خود نفوذ کنند؛ اتّفاقی که به ندرت میافتد و اگر بیفتد، نهایتاً برای یک شعر از آن شاعر است. از این گروه کمتر، شاعرانی هستند که بیش از یک شعر با چنین وصفی دارند. محمّدعلی بهمنی یکی از همین شاعران است؛ شاعری که چندین شعر ماندگار سروده و توانسته ابیات خود را بر لبان مردم به زمزمه بیندازد.
شعر محمّدعلی بهمنی دو ویژگی قابل توجّه دارد. قبل از اینکه سراغ اشعار ماندگار او برویم، بهتر است این ویژگیها را با هم مرور کنیم.
1- سادگی زبان
زبان سادۀ محمّدعلی بهمنی که کمتر ترکیبسازیها و استفاده از کلمات کهن و سخته را میتوان در آن مشاهده کرد، میتواند به نوعی هم نقطۀ قوّت و هم نقطۀ ضعف شعر او باشد. نقطۀ قوّت از آن جهت که ارتباطگیری با شعر او را راحت میکند، میتوان شعر او را به راحتی به خاطر سپرد و این برای نفوذ در دل و ذهن عموم مخاطبین شعر، یک مزیت بزرگ محسوب میشود. امّا همین مزیت بزرگ میتواند در مواردی تبدیل به پاشنۀ آشیل شعر شود؛ جایی که زبان ساده، بستر اتّفاقات، اندیشه، عاطفه، تصاویر و در نهایت اشعاری ساده است. به بیان دیگر، این زبان ساده، رو به سهل ممتنع بودن نمیرود و از سهل ممتنع بودن، تنها قسمت سهل را در بر میگیرد. بسیاری از اشعار و ابیات محمّدعلی بهمنی، به راحتی قابل دستیابیاند، به این معنا که شبکۀ بین کلمات، آنچنان که باید و شاید مستحکم شکل نگرفته است. این خود بدین معناست که در این ساختار نامستحکم، میتوان بسیاری از کلمات و یا حتّی عبارات را جایگزین دیگری کرد، بدون آنکه معنای بیت دستخوش تغییر شود و به آن آسیبی برسد. امّا همین که این زبان ساده، بستر عواطف سرشار و جاری شاعر میشوند، اشعاری بهیادماندنی را رقم میزند. بد نیست با هم چند مثال مختلف از این ویژگی شعر محمّدعلی بهمنی را مرور کنیم.
«ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را
که رقص شعلهات در پیچوتابش دود با خود داشت»
زبان، زبانی بسیار ساده و تصویر نیز همچنین است امّا آیا این بیت روایتگر چه اتّفاق عاطفی یا تصویری درخشان است؟ چه خرق عادتی در این بیت صورت گرفته است؟ از این قبیل ابیات در اشعار محمّدعلی بهمنی، به وفور میتوان یافت.
«میگویمش آنقدر تنهایم که بیتردید میدانم
حال مرا جز شاعری مانند من تنها نمیداند»
باز هم ساختار بیت در کمال سادگی و با استفاده از سادهترین تناسبات میان کلمات شکل گرفته است. کلماتی که در بیت هستند، به راحتی با کلمات دیگری قابل جایگزینی هستند و ما در بیت نه تنها شاهد آرایههای مختلف ادبی نیستیم، بلکه با معنایی بسیار ساده و خالی از شگفتی و نوآوری نیز مواجهیم. ابیاتی که بود و نبودشان، تأثیر خاصّی در ساختمان عمودی شعر نداشته و شاید حذفشان، باعث افزایش نمرۀ میانگین شعر شود.
«تماشایی است پیچوتاب آتشها... خوشا بر من
که پیچوتاب آتش را تماشا میکنم هر شب»
بیت دیگری که باز هم در کمال سادگی زبان سروده شده و ساختمان آن نیز به نسبت دو مثال قبلی، از استحکام بیشتری برخوردار است امّا باز در آن، شاهد سادگی تصویر و اندیشه هستیم. تصویری بسیار ساده که روایتگر پیچوتاب خوردن آتش است و شاعر تماشای این پیچوتاب را مایۀ خوشی خود میداند. همین و بس! نه در تصویر بیت شاهد شگفتی و اتّفاق هستیم و نه در اندیشۀ آن.
«یک بار هم ای عشق من! از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند این مسألهها را»
امّا در این بیت، شاهد ساختمانی محکم و عاطفهای سرشاریم: درخواستی دوستداشتنی از معشوق. ابیات خوب، مخصوصاً از آن جهت که از لحاظ زبان دچار نقایص و خلل نباشند، خود گویا و بیانگر کیفیت خویش هستند و نیاز به توضیحی بیشتر از این ندارند. از این قبیل، چند بیت دیگر بهمنی را با هم مرور میکنیم:
«دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام»
«راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم! نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم
دوستانی عمیق آمدهاند، چهرههایی که غرقشان شدهام
میوههای رسیدهای که هنوز من به باغ کمالشان کالم»
«گلهای نیست، من و فاصلهها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست»
«در این زمانه بی های و هوی لالپرست
«خوشا به حال کلاغان قیلوقالپرست
چگونه شرح دهم لحظهلحظۀ خود را
برای این همه ناباور خیالپرست؟»
2- عاطفۀ سرشار
نقطۀ قوّت شعر محمّدعلی بهمنی، عاطفۀ سرشار اوست. این نقطۀ قوّت هرگاه با زبان سادۀ او ترکیب میشود، اشعاری ماندگار را میآفریند. محمّدعلی بهمنی، بر خلاف اکثر شاعران همدورۀ خود، که یکی به زبانآوری و دیگری به تصویرسازی و دیگری به شعر سهل ممتنع و غیره و غیره شهرت دارند، شهرت خود را مدیون عاطفۀ سرشار و شاعرانۀ خود است. ارتباط عاطفی او با محبوب، با دوستان، با طبیعت و غیر از اینها، نمود کامل واژۀ «مهر» است. عاطفۀ او نه آنچنان است که مانند عشق سوزان و پرقدرت باشد، نه آنچنان که بتوانیم آن را بیتفاوت یا عادّی و معمولی بنامیم. مهر او چیزی میان این دو است؛ میانهای که مانند زندگی جاری است. نه مانند قلّههای پرشکوه و دستنیافتنی، و نه مانند درّهها و صحراهای بی آب و علف. شعر محمّدعلی بهمنی دشت و دمنی خوشآبوهواست که در آن هوا برای نوشتن و نفس کشیدن و تازه شدن بسیار است. قبل از اینکه به پایان این یادداشت برسیم، بد نیست که با هم یکی از عاطفیترین غزلیات محمّدعلی بهمنی را مرور کنیم:
«دریا شدهست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
میخواهم اعتراف کنم، هر غزل که ما
با هم سرودهایم، جهان کرده از برش
خواهر زمان، زمان برادرکشیست باز
شاید به گوشها نرسد بیت آخرش
با خود ببر مرا که نپوسد در این سکون
شعری که دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سکوت کرده و من حرف میزنم
حس میکنم که راه نبردم به باورش
دریا منم، هم او که به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش
هم او که دل زدهست به اعماق و کوسهها
خون میخورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست
خرچنگها مخواه بریسند پیکرش
دریا سکوت کرده و من بغض کردهام
بغض برادرانهای از قهر خواهرش»
- جمعبندی
محمّدعلی بهمنی را نه میتوان از شعر فارسی، مخصوصاً شعر معاصر فارسی، حذف کرد و نه میتوان او را بر صدر مجلس نشاند. او از یاران و همقطاران خود جدا مانده است. نه مانند برخی به تردستیهای زبانی مجهّز است و نه مانند برخی دیگر، به پنهان کردن حرف دلش در پس تصاویر خیالبرانگیز. او حرفش را، که حرفی سراسر مهر و دوستداشتن است، ساده میزند، همانطور که خودش اعتراف میکند: «ساده بگم، دهاتیام» امّا چنان عاطفهای و چنان مهری در سراسر شعر و دل او جاری است که باعث تأثّر مخاطب و ماندگاری نام و شعر او خواهد شد. مگر نه اینکه شعر، وسیلۀ همزبانی انسانها و بیانگر دردهای مشترکشان است؟ مگر نه اینکه عاطفه و احساسات، به مراتب راحتتر از پیچیدگیها و زیباییهای نهفته در ارتباطات ظاهری کلمات قابل ترجمه و انتقال به غیر همزبانانند؟ و مگر نه اینکه بسیاری از اشعار ماندگار تاریخ ادبیات، ماندگاری خود را مرهون عاطفه و مهر و احساسات خالص و سرشار خود هستند؟ و مگر نه اینکه تمام اینها را محمّدعلی بهمنی در شعر خود جای داده است؟
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.