یادداشتی از محسن خیابانی
میراث مترجم l سیری در زندگی و ترجمههای نجف دریابندری
15 اردیبهشت 1402
08:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: نجفدریابندری از مؤثّرترین مترجمان و مؤلّفان است که کتابخوانان با آثار او، خاطرات خویش بسیاری دارند. به مناسبت سالمرگ این شخصیت نامدار، محسن خیابانی نگاهی داشته است به کارنامۀ کاری وی. ستون داستان شهرستان ادب را با این یادداشت، بهروز میکنیم.
نوشتن دربارۀ مترجمی که کارهایش را دوست داری، لذّتبخش و در عین حال، چالشبرانگیز است؛ مترجمی که با خیلی از ترجمههایش زندگی کردهای، مصاحبههای عجیب و غریبش را بارها خواندهای، هنوز در حسرت خریدن «کتاب مستطاب آشپزی» او هستی، پای نقدهای درست و نادرست دیگران دربارۀ کتابهایش و شخصیتش حرص خوردهای... . خلاصهاش کنم: طیّ این سالها «عمو نجف» و ترجمههایش، جزئی از زندگی من به عنوان یک فرد کتابخوار بودهاند.
1- آغازی عجیب
نجف دریابندری فرزند ناخدا «خلف دریابندری» به گفتۀ خودش در سال ۱۳۰9 در محلّۀ حمّام جرمنی آبادان به دنیا آمد امّا سال تولّدش را در شناسنامهاش ۱۳۰۸ نوشتهاند. او 22 سال داشت که آبادان را به قصد تهران ترک گفت امّا در همین سنّ کم، چند تا از بهترین ترجمههای ادبیات انگلیسیزبان را انجام داده بود.
جالب است که بدانید دریابندری در سال دوم دبیرستان در امتحان انگلیسی تجدید شد امّا همین تجدیدی باعث شد که او با عزمی جدّی به مطالعۀ این درس بپردازد و در همین حین، به زبان انگلیسی علاقهمند بشود. البتّه سینما رفتن او در علاقهاش به زبان انگلیسی و سرعت یادگیریاش بیتأثیر نبود. ترجمۀ او از «تاریخ سینما»ی آرتور نایت که بعدها در 1341 چاپ شد، مهمترین تجلّی علاقۀ او به سینما در نوشتههایش محسوب میشود.
اوّلین ترجمههای ادبی دریابندری، چند تا از داستانهای کوتاه «ویلیام فاکنر» بودند. در واقع او زمانی که نوجوانی هفده-هجده ساله بود، سراغ یکی از چالشبرانگیزترین نویسندگان آمریکا برای ترجمه رفت و برای همین، حسابی آبدیده شد امّا بعد احساس کرد که برای برگردان موفّق فارسی برخی داستانهای این نویسنده، آمادگی لازم را ندارد. نتیجهاش این شد که چند دهه بعد که احساس کرد در این چالش موفّق خواهد شد، چند اثر دیگر از فاکنر را ترجمه کرد و نتیجه شد مجموعۀ داستان «یک گل سرخ برای امیلی».
اوّلین رمانی که دریابندری ترجمه کرد، «وداع با اسلحه» شاهکار «ارنست همینگوی» بود. شرح چگونگی و چرایی رفتنش سراغ این اثر، بسیار خواندنی است: «در آن موقع، من در یک جایی به اسم ادارۀ انتشارات شرکت ملّی نفت در آبادان کار میکردم. گلستان(*) هم آنجا بود. یک روز متن انگلیسی «وداع با اسلحه» را به من داد که بخوانم. من به جای اینکه این کتاب را بخوانم، ترجمهاش کردم. یعنی بعد از آنکه مقداری از آن را خواندم، دیدم که باید ترجمهاش کنم و دست به کار شدم. چند دفتر کاغذ کاهی خریدم و شروع کردم.»(**)
ترجمۀ «وداع با اسلحه» در سال 1333 چاپ شد که هنوز یکی از بهترین کارهای نجف دریابندری محسوب میشود. امّا در همان سال دو واقعۀ ناگوار بر او حادث شد: او که در عنفوان جوانی، تودهای بود، به زندان افتاد و رفیق شفیق ادبی و همحزبیاش «مرتضی کیوان» اعدام شد. امّا خواندن ترجمۀ «محمّد قاضی» از شاهکار سروانتس (دن کیشوت) در زندان، به نقطۀ عطفی در زندگی او تبدیل شد: «با خواندن این ترجمه من نه تنها از زبان رسا و گویای قاضی لذّت بردم، بلکه فهمیدم که خیلی چیزها هست که من نمیدانم. فهمیدم که تکیه کردن به قریحۀ شخصی یا به اصطلاح استعداد ذاتی کافی نیست. باید خودم را بسازم، همانطور که میدیدم مترجم دن کیشوت خودش را ساخته است.»(***) بعد از آزادی از زندان، نجف دریابندری دور سیاست را خط کشید، به تهران رفت و فعّالیتش به عنوان مترجم را جدّیتر از قبل ادامه داد، هرچند تا مدّتها کمکار ماند.
2- دیدار با فلسفه
هفت سال بعد از وداع با اسلحه، دو اثر در یک سال با ترجمۀ نجف دریابندری به بازار عرضه شد: «بیگانهای در دهکده» اثر مارک توین و «تاریخ فلسفۀ غرب» اثر شاخص «برتراند راسل». در واقع عمو نجف تصمیم گرفته بود حیطۀ فلسفه را جدّیتر از قبل پیگیری کند و بعدها که سراغ چند اثر مهمّ دیگر راسل رفت، ترجمههایش به یکی از مهمترین منابع فارسیزبانان برای شناخت این فیلسوف بریتانیایی تبدیل شد. البتّه ترجمههای فلسفی او از همان آغاز محلّ مناقشه بودهاند، مخصوصاً از طرف افرادی که او را در عرصۀ ادبیات فرد مهمتر و موفّقتری میدانند.
همینجا خوب است که بگویم ترجمههای ادبی جناب دریابندری هم مخالفان خاصّ خودشان را دارند. بگذریم از ایراداتی که بر ترجمۀ چند کلمه، اصطلاح و جمله گرفتهاند. اغلب این افراد، با وجود اینکه نثر دریابندری را شیرین و دوستداشتنی میدانند، او را متّهم میکنند که چندان به متن اصلی وفادار نیست. او خود در جواب این افراد میگوید: «مترجم وقتی کارش قابل اعتناست که بتواند اثری را در زبان خودش از نو بیافریند. این آفرینش، ناچار، محتاج آزادی است. به همین دلیل بهترین ترجمهها آنهایی نیستند که مترجم با ترس و لرز، قلم را روی کاغذ گذاشته و زبان فارسی را با فشار و با عجز و التماس توی قالب تألیف کلام خارجی چپانده. این موارد به درد بحث ما نمیخورند. ضمناً برخلاف خیلیها من خیلی نگران اینجور ترجمهها نیستم. چون فکر میکنم اینها وارد ادبیات فارسی نمیشوند. اینها خیلی زود در ردیف کتابهای مرده و فراموششده قرار میگیرند.»(****)
3- دوران پرکاری
دریابندری در دهۀ چهل و پنجاه نسبتاً کمکار بود تا اینکه از اوایل دهۀ شصت تا اواخر دهۀ هفتاد، پرکارتر شد و اغلب کارهای مهمّش و برخی از محبوبترین ترجمههای زبان فارسی را طیّ این مدّت عرضه کرد: رگتایم (1361)، پیرمرد و دریا (1363)، متفکّران روس (1361)، سرگذشت هاکلبریفین (1366)، گور به گور (1371)، بازماندۀ روز (1375) و بیلی باتگیت (1377) از جملۀ این آثار هستند. یکی از مشخّصههای کارهای او طی این دوران، وجود مقدّمههای پر و پیمانی بود که برای هر یک از این کتابها تدارک میدید، از جمله مقدّمۀ حدوداً 90 صفحهای بر «پیرمرد و دریا». شاید بتوان ترجمۀ عمو نجف از این رمان شاخص ارنست همینگوی را مهمترین (و نه لزوماً بهترین) ترجمۀ او دانست. کتابی که عصارۀ آنچه را شیفتگان و مخالفان کارهای عمو نجف دربارهاش میگویند، در خود جا داده است. گور به گور که بسیاری آن را سادهترین رمان نویسندهاش (ویلیام فاکنر) میدانند، یکی از ترجمههای محبوب ولی مناقشهبرانگیز دریابندری محسوب میشود، چالشی که حتّی از معادل فارسی انتخابشده توسّط او برای عنوان اصلی اثر (As I Lay Dying) آغاز میشود.
4- دوران کمکاری و چاپ کتاب آشپزی!
از اواخر دهۀ هشتاد تا اواسط دهۀ نود، نجف دریابندری مجدّداً در زمینۀ ترجمه کمکار میشود و از طرفی به کتابهای تألیفی رو میآورد که مهمترینشان نیاز به معرّفی ندارد: «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» که البتّه این کتاب را در همکاری با همسرش فهیمه راستکار نوشته است. جامعیت این کتاب در پوشش انواع و اقسام خوراکیها، آن را به اثری بیرقیب بین کتابهای آشپزی ایرانی تبدیل کرده است. آخرین ترجمۀ عمو نجف «خانۀ برنارد آلبا» نمایشنامۀ شاخص «فدریکو گارسیا لورکا» است که در سال 1392 چاپ میشود. از آن پس، عود کردن بیماری باعث گوشهنشینی ایشان میشود.
5- مرد سرسخت مصاحبهها
یکی از ویژگیهای شاخص نجف دریابندری مصاحبههای جنجالی و پاسخهای غیرکلیشهایاش در آنها بود که حتّی عصبانیت و حرص خوردن مصاحبهکنندگان گاهی از متنشان بیرون میزند. مخصوصاً نظر منفی و صریح او دربارۀ «بوف کور» و «ملکوت» واکنشهای زیادی برانگیخت و البتّه دلایلی که برای ترجمۀ مجدّد برخی آثار با نقد همکارانش ذکر کرد، باعث برخی دلخوریها و بحث و جدلها شد. امّا بهترین گفتگوی موجود برای شناخت دیدگاههای عمو نجف، کتاب «یک گفتوگو: ناصر حریری با نجف دریابندری» است که دلیلش همانا جامعیت و روند جذاب و منطقی مصاحبه است.
6- آن روز شوم
15 اردیبهشت 1399 برای من و خیلی از علاقهمندان نجف دریابندری، روز شومی بود. برای ما که دوست داشتیم عمو نجف دوباره سالم و سرحال بشود، یک ترجمۀ دیگر رو کند و یکی دیگر از آن مصاحبههای جنجالیاش را ارائه بدهد و این بار شدیدتر و صریحتر از همیشه، پنبۀ آثاری مثل «بوف کور» را بزند! امّا آن روز به همۀ این امیدها پایان داد. دلگرمیای که باقی میمانَد، همین ترجمههای باقیمانده از اوست که همچون میراثی گرانبها برای ادبیات فارسی معاصر محسوب میشوند. و البتّه من هنوز دارم تلاش خودم را برای خریدن کتاب «مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» میکنم!
* ابراهیم گلستان
** یک گفتوگو / ناصر حریری با نجف دریابندری؛ نشر کارنامه؛ چاپ سوم 1398، صفحۀ 44
*** یک گفتوگو / ناصر حریری با نجف دریابندری؛ نشر کارنامه؛ چاپ سوم 1398، صفحۀ 31
**** یک گفتوگو / ناصر حریری با نجف دریابندری؛ نشر کارنامه؛ چاپ سوم 1398، صفحۀ 99
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.