با همراهی میهمانانی از تبریز
چهارشنبههای شعر l گزارش جلسۀ ۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۳
28 بهمن 1403
00:28 |
0 نظر

|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: آنچه در ادامه میخوانید گزارش یکی دیگر از جلسات چهارشنبههای شعر شهرستان ادب است. در پایان نیز، تصاویر این جلسه در دسترس قرار دارد.
چهارشنبه، 24 بهمن 1403، جلسۀ دیگری از سلسه جلسات «چهارشنبههای شعر» شهرستان ادب به دبیری علی داوودی برگزار شد. در این هفته، جلسۀ ویژهای برای شاعران تبریز برگزار شد که از حضّار شاخص آن میتوان به حسین اسرافیلی، ناصر فیض، علیمحمد مؤدب، محمدمهدی سیار و مرتضی طوسی اشاره کرد.
در ابتدای جلسه مرتضی طوسی به خواندن قصیدهای از قطران تبریزی پرداخت:
«بود محال مرا داشتن امید محال
به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال...»
شروعکنندۀ شعرخوانیها حسین اسرافیلی بود. او قبل از شعرخوانی به تأثیرگذاری درونمایۀ شعر ترکی بر ادبیات فارسی اشاره کرد و یکی از سردمداران این موضوع را شهریار دانست و به تمجید از او پرداخت. سپس به خواندن غزل زیر پرداخت:
«چون نفس در سینه تا کی بیامان پرپر زدن؟
زشت میآید مرا بیآسمان پرپر زدن
یک نفس پرواز کن، دام اینقدر پاگیر نیست
حیف باشد بر هما در آشیان پرپر زدن
نیست اینجا منزلم، بوی قفس دارد زمین
بال شوقم میدود تا بینشان پرپر زدن
شعلهبالان را نشان انتخاب است این سخن
آشکارا پرگشودن، در نهان پرپر زدن
در عدم پیچیده شولای بقا، فرجام ماست
چون بهار رنگ با تیر خزان پرپر زدن»
دومین شاعر، ناصر فیض بود که به خواندن دو شعر ترکی پرداخت. سومین نفر ملاحت نادری بود که غزلی با مطلع زیر را خواند:
«بی تو من هستم و دیوانگی پنهانی
موی چتریشده و ریخته بر پیشانی»
در ادامه، سید علی لواسانی دو غزل تقدیم کرد که به خواندن یکی از آن ها میپردازیم:
«چشمهای در حوالی دل ماست
گریۀ ما، زلالی دل ماست
میشناسیمش از قدیم و ندیم
غم یکی از اهالی دل ماست
اشک -این نکتهنکته طبع روان-
طرح نازکخیالی دل ماست
اشک گاهی غم است و گاهی شوق
شرح حالی به حالی دل ماست
میدود بیهوا و میافتد
شاهد خردسالی دل ماست
اشک تحفهست، تحفۀ درویش
همت دست خالی دل ماست
اشک -این میهمان ناخوانده-
غزل ارتجالی دل ماست»
سجاد کریمی نیز غزلی با این مطلع خواند:
«آب و جارو زدم به کوچۀ دل تا که در شعر من قدم بزنی
در جهانی که بی تو هیچ نداشت، آمدی در دل عدم بزنی»
سپس مبین اردستانی به خواندن غزلی با مطلع زیر پرداخت:
«گلتباران شاخسار تواند
نغمههایی که یادگار تواند»
در ادامه، نوبت ابوالفضل حمامی بود تا غزلی تقدیم کند:
«همین که با غم خود زیستی خدا را شکر
دلیل آه کسی نیستی خدا را شکر»
سپس حامد فلاحیراد به خواندن یک چهارپاره پرداخت:
«گرگ شب پیش میش صبحدمان
بر زمین دم نشاند و پوزه کشید
بوق سگ تا که از صدا افتاد
سوز سگکش دوباره زوزه کشید...»
جواد شیخالاسلام به خواندن غزلهایی به زبان ترکی و فارسی پرداخت:
«گلی کوچک که در کنج خیابان سر برآورده
کنار مردم از غمهای آنان سر درآورده...»
سپس علیرضا نورعلیپور غزلی با مطلع زیر خواند:
«شاعری از ندانم کجایم، مثل اشعار خود قدبلندم
هر چه در زندگی سادهپندار، در غزلهام مشکل پسندم»
سیداحمد استوار به خواندن غزلی با مطلع زیر پرداخت:
«به کسی بد نکردهام اما طعمۀ خشم انتقام شدم
زخم خوردم، دوباره بخشیدم، زخم خوردم و التیام شدم»
سپس علیرضا میرزایی، عارفه دولتی، نعمتالله ناجی، فریده حیدری، سپیده ترابیفر و علیمحمد مؤدب به شعرخوانی پرداختند. مجتبی ابوطالبی یک مثنوی عاشقانه خواند:
«دزدکی عکس تو را از آلبوم برداشتم
سالها آن عکس را در کیف پولم داشتم...»
سپس امیرحسین دوستزاده غزلی با مطع زیر را خواند:
«چندی اگر به دوری تو خو گرفتهایم
در بندر خیال تو پهلو گرفتهایم»
صادق غریب، دیگر شاعری بود که به خواندن چند رباعی و یک غزل پرداخت. سپس معصومه جراحزاده غزلی با مطلع زیر را خواند:
«ای کاش با تو تا ته دنیا برقصم
هر شب کنار تو لب دریا برقصم»
در ادامه زینب خاکباز به خواندن غزلی پرداخت:
«پنجره وا شد جهان را باد برد
ابرها را آسمان را باد برد...»
سپس فاطمه اللهمرادی، سیدعلیرضا حسینی، مهدی منصورزاده، سبحان قایدحسینی و ریحانه طاهری به شعرخوانی پرداختند. محمدمهدی سیار دو غزل خواند که که مطلع یکی از آن دو به این صورت بود:
«چیست حال شاخۀ خشکی که با یک شعله سوخت
بانگ لال شاخۀ خشکی که با یک شعله سوخت»
سپس حمیدرضا مداح به خواندن چند رباعی پرداخت:
«گشتم دل را پیش تو پیدا کردم
تو شعر شدی همین که لب وا کردم
از قصۀ شاعر شدنم پرسیدی
لبخند زدم تو را تماشا کردم»
مرتضی طوسی غزلی با مطلع زیر را خواند:
«گفتم دلم گرفته و با آه بر لوح سینه یار کشیدم
پرسید دل نشستم و بر خاک با اشک خود انار کشیدم»
در انتهای جلسه نیز علی داوودی به خواندن غزلی با مطلع زیر پرداخت:
«همسایۀ ما آفتابی روستایی
جاماندهای از روزگار آشنایی»
عکاس: هادی مؤدب
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.