دیروز سالگرد عروج عاشقانۀ شهید احمد زارعی بود و امروز سالروز تولد استاد محمدکاظم کاظمی، دوست صمیمی احمد زارعی. استاد کاظمی در کتاب «قصه سنگ و خشت» خود رباعیهایی را به دوست سفرکردۀ خود تقدیم کرده است که زمزمۀ دوبارۀ برخی از آنها را به مناسبت این ایام خالی از لطف ندانستیم. با آرزوی طول عمر باعزت برای استاد کاظمی و علو درجات برای شهید زارعی:
اول حمد خدای قهار کنم
دوم نعت احمد مختار کنم
سوم وصف حیدر کرار کنم
چهارم هجو مردم پروار کنم
این قول اگر از هر دو جهان رد باشد
گوینده به هفت قبله مرتد باشد
شادم که همین نظم پریشان روزی
برگی گل بر مزار احمد باشد
احمد! نه طلوع میشناسم نه غروب
از قحط شمال تا به طوفان جنوب
با مردم بینوای خود میگویم
افسانۀ یک خرمن و صد خرمنکوب
احمد! نه خدا بود و نه شیطان ما را
نی کفر بهانه شد، نه ایمان ما را
هر بار که این یقین به شک میغلتید
لبخند تو میکرد مسلمان ما را
واعظ گفت: «دوزخ مخلد سخت است»
تاجر گفت: «کسب کمدرآمد سخت است»
شاعر گفت: «مدح مردم بد سخت است»
دیدیم که یاد مرگ احمد سخت است
یارب! گل سرخ دیگری بخش به ما
احمد رفته است، حیدری بخش به ما
عرفان و جنون و شعر و افسون و خیال
اینها عَرَض است، جوهری بخش به ما
این خانه نه سقف و نه ستون میخواهد
این عرصه نه شعر و نه جنون میخواهد
تا سرختر از همیشهها جلوه کند
خون میخواهد بهار، خون میخواهد
باری! منم از طناب رد آویزان
از نیک رمیده و به بد آویزان
این دست که از گردنم آویخته شد
تا گردنم از کجا شود آویزان
آهنگ سکوت ما رساتر خوشتر
افسار شکموران رهاتر خوشتر
آری بگذار تا نکوتر بخورند
این چوب خداست، بیصداتر خوشتر
با بیم تمام از تمام تبعات
با پوزش سخت از عموم حضرات
افسانۀ رنج ما ندارد پایان
تقدیم به روح پاک احمد صلوات