پر فتنه شد تمام جهان، وامحمدا
وز عدل و داد نيست نشان، وامحمدا
معروف گشت منکر و منکر رواج يافت
زين آخرالزمانه امان، وامحمدا
تحقير دين کنند و تمسخر به اهل شرع
شد چيره ناکسان به کسان، وامحمدا
ارباب پند و وعظ ز بيداد اهل جور
گويا به کام بسته زبان وامحمدا
رسم عبادتي به مساجد نمانده است
جز گاه گاه بانگ أذان وامحمدا
تا کي به راه مهدي موعود منتظر(عج)
تا چند او ز ماست نهان، وامحمدا
بر کشتگان ز آل تو در دشت کربلا
تا کي بنا کنيم فغان؟ وامحمدا
آيا به قتلگاه نديدي تو بر حسين(ع)
بر سينهاش که داشت مکان؟ وامحمدا
ز آن آتشي که سوخت خيام حسين(ع) از آن
آتش فتادهايم به جان وامحمدا
بر شد شرار و دود چو از آن حريم قدس
حيران شدند پردگيان وامحمدا
زان بوستان که داد همي آب جبرئيل
شد غنچهها به خار دوان وامحمدا
با زينبش چو خواست رود نامه تا به شام
«بلخي» ورا گرفت عنان وامحمدا
شعر از ابوالحسن شهید بن حسین جهودانکی بلخی، معروف به شهید بلخی