موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
شعری که سعید بیابانکی به میرشکاک تقدیم کرد

باز هم، باز هم پلنگی کن

27 دی 1391 15:36 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.8 با 5 رای
باز هم، باز هم پلنگی کن

شعری که سعید بیابانکی به میرشکاک تقدیم کرد

مثل یک نعره، مثل یک فریاد
از تهِ دره تا کمرکشِ کوه
سربلند ایستاده بر تپه
مثل کوهی، پلنگِ سرکشِ کوه

پوستی خال‌خالی و یک‌دست
خزِ نرمی تنیده بر تن او
از همین‌جا نگاه کن: پیداست
جای زخمی کنار گردن او

یادِ آن‌روزها که با نامش
برمی‌آشفت خوابِ کفتاران
رعشه بر جان کوه می‌افتاد
لرزه بر قامت سپیداران

آسمان در تصرف نامش
دشت در سلطة صدایش بود
هیچ جنبنده‌ای نمی‌جنبید
هرکجا ردّ پنجه‌هایش بود

آفتابی نمی‌شد از بیمش
ماه بالای آشیانة او
سال‌ها مانده‌بود نیمه‌شبان
سرِ صحرا به روی شانة او

سایه‌اش را دولول‌ها با خشم
روز و شب داغ‌داغ بوسیدند
سرِ راهش چه دام‌ها، تله‌ها 
زیر باران و برف پوسیدند

در کنامت نمیر و با خونت
برف‌ها را شراب رنگی کن
ای غرورِ اصیلِ کوهستان!
باز هم، باز هم پلنگی کن

شعر از سعید بیابانکی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • باز هم، باز هم پلنگی کن
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.