از ویژگیهای انقلاب اسلامی مردم ایران، فراگیری آن در سطح جامعه و استقبال تودهها از آن است؛ به گونهای که بسیاری مردمی بودن را رکن اساسی این انقلاب نامیدهاند. انقلاب اسلامی ایران انقلابی است که افراد از هر صنفی، چه شهری و چه روستایی و از هر سنی، نوجوان تا پیر، در پیدایش و پیروزی آن سهیم بودهاند و حماسههای ماندگاری را در تاریخ کشور به یادگار گذاشتهاند.
«زندانی کوچک» روایت زندگی نوجوانی از روستای ارجینان – از توابع ارسنجان فارس - است که فکرهای بزرگی دارد؛ فکرهایی که از معلمش، در تنها مدرسۀ روستا، به او رسیده و زینالعابدین را به دانشآموزی فراتر از آنچه میشناسیم تبدیل کرده است. زینل شخصیت اول داستان است و قصه از آنجایی شروع میشود که در پی شعارنویسی بر دیوار یکی از خانههای روستا، ماموران به معلم مدرسه شک کرده و او را بازداشت میکنند. زینل به همراه چند تن دیگر از دوستان همکلاسیاش تصمیم میگیرند راه معلم خود را ادامه دهند و ماجرای مبارزات آنان، داستان «زندانی کوچک» است.
«سیدحسن حسینی ارسنجانی» این قصه را برای نوجوانان روایت میکند و در عین سادگی و صمیمیت جملات، نکات آموزشی فراوانی را در دل داستان گنجانده است. نویسنده، مبارزه برای دستیابی به انقلاب اسلامی را در یک روستا و در شخصیت نوجوانان آن بررسی میکند و در نگارش کتاب سعی کرده است نمادها و مشخصههای زندگی روستایی را به مخاطب بشناساند و اصطلاحات عامیانه و برگرفته از گویش محلی آن روستا را در گفتگوی شخصیتهای داستان به نمایش بگذارد. برای مثال نمونههای زیر را بخوانید:
«چرا انقده میپلکی ننه؟! اگه آسیابون امروز و فردا کرد زیر بار نریها!»
«ترکۀ اناری از سر چینه برداشت و به پالان الاغ کوبید. الاغ پرّهای داد و سرعت گرفت. مرغ و خروسها توی خاک و خلهای کف کوچه میپلکیدند...»
موسسۀ فرهنگیهنری شهرستان ادب در ادامۀ کتابهای داستان ما رمان نوجوان «زندانی کوچک» را منتشر کرده است. کتابی که برگزیدۀ اول جشنوارۀ داستان انقلاب شده و نویسنده آن را تقدیم به شهید تقی جوکار کرده است. «زندانی کوچک» 94 صفحه دارد و از دوازده فصل تشکیل شده است. قطع کتاب رقعی است و 2500 نسخه از آن در بهار سال 1391 با قیمت 2000 تومان برای گروه مخاطب نوجوان به بازار کتاب رسیده است.
در متن پشت جلد این کتاب میخوانیم:
«آفتاب پهن نشده بود که میدان پر از جمعیت شد. هر که از راه میرسید و چشمش به نوشتۀ روی دیوار میافتاد، کنجکاویاش گل میکرد؛ میایستاد و جریان را از این و آن جویا میشد. کسی ندیده بود که جنگلبان یا کس دیگری آن را نوشته باشد. شکّی نماند که نوشته کار نصف شب بوده و راز و رمزی در خود داشت که کنجکاوی همگان را برمیانگیخت.»
محمد غفاری