سلسله نشستهاي «هنر متعهد» مجموعه جلساتي است كه با هدف بررسی هنر انقلاب اسلامی از منظر شهید آوینی، به همت سازمان هنري رسانهاي اوج و با سخنراني يوسفعلي ميرشكاك برگزار ميشود.
روز گذشته اولين جلسه از اين نشستها با سخنراني ميرشكاك برگزار شد تا او به ساحتهاي هنر و تجليات آن در تاريخ بپردازد.
متن كامل این سخنان را در ادامه ميخوانيد:
بسم الله الرحمن الرحيم. بحث هنر دینی چه از منظر شهید آوینی و از منظرهای دیگر با یکی دو جلسه حل نمیشود، زیرا اول باید ببینیم هنر چیست؟
هیچ موقع به تعریف جامع از هنر نمیرسیم؛ زیرا هنر امری است بدیهی، اما از منظر تأویل میشود به هنر پرداخت و نسبتمان با هنر را تعریف کرد. از جهت دیگر میتوان این امر را بیان کرد که هنر، هنرمند را به وجود میآورد یا هنرمند هنر را به وجود آورده است؟
یک مثال میزنم؛ یک خبر میشنوید که یک بقال مرد. اما شما نمیپرسید کدام بقال مُرد؟ یا مثلا در تصادف اتومبیلی 10 نفر مُردند. کدام یک از شما میپرسید این مسافران چه کسانی بودند؟ اما اگر بشنوید یک شاعر مُرد، بلافاصله میپرسید کدام شاعر مُرد؟
ما یک حضور داریم که حضور تقویمی است. شما در یک تقویم یک مطلب مینویسید که سال بعد به کار شما نمیآید. اما حافظ، سعدی و آوینی با شما معاصر هستند؛ زیرا آنها تاریخیاند.
هنرمند تقويمي است، اما با هنر تاريخي ميشود
هنرمند تقویمی است، اما با هنر تاریخی میشود. تقویمیها میمیرند، اما تاریخیها میمانند. مثلا در زمان سعدی افراد زیادی زندگی میکردند، اما از میان آنها سعدی بود که تاریخی شد.
یک چیز دیگری هم هست که از تاریخ بالاتر است و آن سرمد است. در همان زمان سعدی نیز یک نفر بوده که از او بالاتر باشد. او در میان ما شناخته شده نیست، اما در آسمانها او را بیش از سعدی میشناسند. تمدن همواره میان تقویم و سرمد است و از روزگار گذرای تقویمی آغاز میشود.
باطل تقویمی است و مانایی ندارد. از آنطرف سرمد ورای حضور و درک ما در تاریخ است. فردوسی کاری میکند که زبان فارسی در تاریخ بماند. پس با این کار به ما هویت میدهد.
زبان دوگونه است: یک نوع تصویری؛ مانند نقاشی. یک نوع هم مکتوب است. هر قومی که راه میان تقویم و سرمد را قویتر داشته باشد، مانایی بیشتری دارد. پس هنر اصلی را انبیاء کردهاند و کار اصلی با انبیاء بوده است. این کار از هر کسی ساخته نیست. هر کس نمیتواند فیالنفسه پیامبر شود.
پرسش ما از هنر و شهید آوینی چیست؟
نخست ببینیم بین تقویم و سرمد که تاریخ است و قلمرو هنرمندان است، با چه ساحاتی طرف است؟ تاریخ با سه ساحت ارتباط و نسبت دارد: دین هنر و علم. انسان در این سه نسبت موقعیت خود را در زمین مشخص میکند.
هنر نسبت خود را با دین مشخص میکند. گاهی خادم است. گاهی مخدوم این سه ساحت. به اندازه همۀ نفوس بشر وسعت دارد. ممکن است یک پیرزن در یک روستا تاقچهای بسازد. هنر از این حد شروع میشود تا به مسجد شیخ لطفالله میرسد. همۀ این ساحات را ما معماری میدانیم.
امروز هر سفالی که از خاک بیرون بیاورند، آن را در موزه میگذارند. اما کوزهگری که آن را ساخته چنین چیزی مد نظر نداشته است. این کوزه به موزهها سپرده میشود. به این دلیل که این کارها ابداع بوده است. هنر اگر از قلمرو تاریخ به قلمرو تقویم برود، فن و صنعت میشود. همه میتوانند این کارها را انجام دهند. مثلا یک زمانی، آشپزی هنر بوده است؛ اما در حال حاضر تبدیل به فن و تکنیک شده است. این ساختمانی که در آن نشستهایم، شمایلی از هنر است. اما هنر نیست. تنها سعی کردهاند با نقش و نگارها به آن روح بدهند. اما در هر حال هنر نیست.
جوهرۀ هنر به همه اعطا شده است؛ مهم شكوفايي آن است
همه مردم یک یا دوبیت با وزن یا بیوزن سرودهاند؛ اما این شروع هنر است. اگر این فرد استادی پیدا کند و هنر خود را شکوفا کند، تبدیل به شاعر میشود. به همۀ انسانها جوهرۀ هنر برابر اعطا شده است. اما خیلیها پیگیر نیستند و فرو میمیرد. اما برخی پیگیر هستند و سر برمیآورند. برخی هنرها هستند که الهام میشوند. در برخی هنرها مانند نویسندگی وجه اکتسابی بودنشان بیشتر است.
اسلام هیچ هنر ویژهای نداشته و ندارد. اینکه میشنویم هنر اسلامی، از سر شرقشناسان است. آن چیزی را که هنر اسلامی مینامیدند، هنر مسلمانان بوده است. از طرفی دیگر معماری اسلامی نداریم. مثلا در مساجد چیزهایی میبینیم که میگویند هنر اسلامی. در حالی که هنر اسلامی نیست. اینها هنر ایرانیاند. هنر ریشهاش مستقیم در نفس انسان است. فلسفه و علم بین نفس و عقل است. دین از ورای نفس یعنی از عالم روح میآید. این است که این دو گاهی در کنار هماند و گاهی در مقابل هم قرار میگیرند. دین نمیگوید این هنر باشد یا آن هنر نباشد، میگوید همۀ هنرها باشد؛ به شرطی که حرمت دین را نشکند.
اینکه میگویند مثلا معماری اسلامی داریم، مستلزم این است که مسجدی که پیامبر ساخته را دیده باشیم. در حالی که اصلاً چنین چیزهایی نداریم.
اگر پرسش داشته باشيم ميتوانيم عالم را تكان بدهيم
هنر ایرانی به گونهای است که میتواند مدرن و پستمدرن را هم مصادره کند. این از پرسش برمیآید. آدمهای بزرگ مثل هایدگر که غرب را تکان دادند، پرسش داشتند. ما اگر پرسش داشته باشیم میتوانیم عالم را تکان دهیم.
اگر از میان نسل بعد از ما یک نفر باشد که راهی برای هنر معاصر بسازد، مثلا به هنر معماری به وجه خوب و درست آن بپردازد، همه چیز را تکان میدهد. یونانیها به هنر تکنیک میگفتند. یعنی مجسمه از منظر یونانیها هنر است. ساختمانهای آن دوره نیز هنر است. این قوطی کبریتهایی که الان ساخته میشود و اسم ساختمان روی آن میگذارند نیز هنر است.
هنر و تفکر مثل دین به شکل مدام مهاجرند. اسلام اساسش در مکه و مدینه ظهور کرد. اما در این دو شهر الان وهابیت است. عرفان اسلامی کجا شکفته میشود؟ در ایران و حلب. بزرگترین عارف اسلامی در آندلوس ظهور میکند که ابنعربی است. خود ما که فارابی و فلاسفۀ دیگر را داشتهایم، نمیتوانیم با آن فلسفه تمدن بسازیم. اما همین فسلفه از طریق ابن رشد به اروپا میرسد و تمدن میسازد.
هنر حیطهای سیال دارد. اگر شیوع پیداکرد، میشود فن و تکنیک. مثل مجسمهسازی مدرن. در حال حاضر سینما نیز یک هنر است که اساسش تکنیک میشود. اصل بیان این است که ما نمیدانیم هنر چه ابداعات دیگری دارد؟ عصر ما عصری است که به تعبیر پیامبر (ص)، مؤمن صبح از خواب بیدار میشود، شب کافر میشود یا برعکس. ما نمیتوانیم به علت سختی از این امتحان فرارکنیم. ما اغلب صدمهای که میبینیم در حوزۀ فرهنگ است. آنهم به علت جهان سومی بودن ماست. جهان سوم، جهان تفرق هاست.
چرا آويني از سينماي داستاني رويگردان بود؟
سینما یک هنر است، ولی هنری تکنیکی است. برای همین شهید آوینی از سینمای داستانی رویگردان بود. ضرری که در سینما هست، در شعر نداریم. زیرا اگر یک شاعر بلغزد، هیچ اتفاقی نمیافتد. اما اگر یک سینماگر بلغزد، جماعتی را با خود میکشد. ما یک هنر داریم که میگویند هنر سنتی. این هنر سنتی در بسیاری از شئون تصرف ندارد. مثلا کاشی مربوط به هنر اسلامی است. کاشی و معرق و ... ازعالم خود خارج شده، دعوتکننده به ورای خود نیستند. الان همه حافظ دارند. اما اگر حالت حافظ عوض شود به چه درد ما میخورد؟ هنر به مثابه درآمد شده است!
من به شما یک توصیه میکنم و خواهش میکنم این توصیه را عمل کنید. در نسبت به عالم هنر به افراط و تفریط نروید. زیرا اول از همه، شما را زمین میزند؛ زیرا شما را به ایدئولوژی میکشاند.
یکی از راههای غلبۀ اهریمنی، ایدئولوژیزدگی است. سیاستزدگی یکی از نتایج ایدئولوژیزدگی است. بنابراین همانطور که قبلا گفتم، بنای هنر و تکنیک دو تا نیست. هنر شیوع که پیدا کرد میشود تکنیک، این اطلاع میشود. کسی که نتواند آن هنر را بشناسد، نیاز روانی پیدا میکند. این نیاز روانشناسانه در جهان سوم غالب است. مردم این نیاز را با خرید یا مصرف ارضا میکنند. این را بدانید که باید به مقامی دست یابید که متزلزل نباشید و ایدئولوژیهای گوناگون نتوانند شما را به سمت خود بکشانند.
رخنه در تكنيك و رخنه در هنر، مگر با رسيدن به مقام ولايت، ناممكن است
چگونه میتوان به جوهر هنر رخنه کرد؟ رخنه در تکنیک و رخنه در هنر جزو کارهایی است که در دوران ما محال است. مگر کسی به ولایت برسد. اما برخی هنرها الهامی هستند. یعنی از همان اول کودکی، احساس میکنند که میتوانند شعر بگویند.
یک نسبت جمعی با هنر داریم که میگوییم هنر انقلابی یا هنر انقلاب. صورت هنر انقلاب را میتوان تعلیم داد، یا حتی سفارش داد. همانگونه که در حال حاضر نیز زیاد، است. اما «آن» در این هنرها کجاست؟
سینما هنر فرد منتشر است. هنر در گذشته قائم به فرد بود. یعنی یک نفر خودش مینشست و شعر میگفت. اما الان افراد گوناگون باید جمع شوند تا یک فیلم ساخته شود.
یک مثال بیاورم: در ورزشگاه که مثلاً بازی استقلال و پیروزی 50 هزار نفر قرمز هستند و 50 هزار نفر آبی. اما در این ورزشگاه چند نفر حضور دارند؟ تنها دو نفر! تمام این جمع یک فرد منتشر است. هنر مدرن نیز قائل به فرد منتشر است. به همین دلیل است که سینما بیش از دیگر هنرها درمیان مردم جای میگیرد.
فعلاً بحث در همین هنر منتشر بماند؛ جلسه آینده این مبحث را ادامه خواهیم داد...
لازم به ذکر است کلاسهای هنر متعهد با حضور یوسفعلی میرشکاک هر هفته سهشنبه ساعت16 در سازمان هنری رسانه ای اوج برگزار میشود. حضور عموم علاقمندان در این نشست ها که در سازمان اوج به نشانی خیابان آیت الله طالقانی، روبروی سینما فلسطین، خیابان برادران مظفر شمالی، پلاک ۹۸ برگزار می شود، آزاد است.