حدود یک ماه از زمستان، به برکت هنر، بساط سرما و یخبندان برچیده میشود و خیل هنرمندان و علاقهمندان است که پایشان به گیشهها و سالنها باز میشود. تب و تاب فیلم و تئاتر، نویسندهها و بازیگران، «کدام را ببینیم بهتر است؟»، «تو خودت کدام را دیدهای؟»، «بازیها خوب بود اما متن نه» و هزار و یک گپ و گفت دیگر، که لابهلای همهمهها میشنوی. چه تئاتر شهر باشد، چه تالار استاد سمندریان و چه حتی همین سنگلج خودمان، یا استانهایی دور اما پرشور و حرارت.
فیلم در بیست سالن سینما، و تئاتر در پانزده سالن. اما همه چیز به همین جا ختم نمیشود. فیلمها و نمایشهای جشنواره، چندی بعد به صورت مستقل به اکران درمیآیند و آنچه ما نتوانستهایم در پیچ و تاب اجراها و لابهلای برنامههای روزانۀ خود ببینیم، در بستری آرامتر خواهیم دید.
چند روز دیگر هم که بساط فیلم و تئاتر برداشته میشود و شعر فجر، خودی نشان میدهد، باز هم سیل هنرمندان و باز هم تب و تاب و شور و حرارت.
اما ... قصه همینجا تمام میشود؛ قصهای که میتواند برای خودش قصهای باشد؛ قصهای که هنوز آغاز نشده است، پایان مییابد. آری... جای داستان فجر خالی است. جای قصههای مجید و کلیدر و دید و بازدید و خیلی چیزهای دیگر خالی است. داستان باز هم مثل همیشه تنها و بییار. داستانی که مادر فیلم و تئاتر است، اینک دیده نمیشود و ما باید فقط به فرزندانش دلگرم باشیم. داستان همیشه برای خودش داستانی دارد. به بهانۀ ماجرای داغ فجر، چندی پیش مقالهای به قلم خانم مریم شهبازی منتشر شده بود که خواندن بخشهایی از آن خالی از لطف نیست:
ورود مهماني تازهوارد در ميان فجريها
يكي از عادتهاي مشترك اهالي رسانه، آن هم بدون در نظر گرفتن جغرافياي خاصي، جستوجوي هر روزه ميان خبرهاي منتشرشده از سوي مراكز و آژانس هاي خبري مختلف است؛ كاري كه همچون روزهاي گذشته انجام داديم و به خبر خوبي در ادبيات رسيديم...
چندی پیش خبری از قول محمد حسني، مديرعامل بنياد ادبيات داستاني در رسانهها منتشر شده بود؛ خبري كه در آن از تولد جشنوارهاي ديگر در ميان جشنوارههاي فرهنگي ـ هنري فجر گفته شده و نويد تازهاي به اهالي قلم ميدهد.
برگزاري جشنوارۀ داستان فجر از سال ديگر
محمد حسنی میگوید: از همان ابتداي ورود، خلأ جايزۀ بينالمللي ادبي حس ميشد؛ جايزهاي دربارۀ حوزۀ کودک و نوجوان، داستان کوتاه، بلند، سفرنامه، زندگينامههاي داستاني و حتي در حوزۀ ترجمه و ... درحالحاضر هم مشغول بررسي جوانب مختلف چنين جشنوارهاي هستيم تا اگر قرار است استارت برگزاري آن زده شود با يک پيشبيني قوي پيش رويم تا حواشي و مسائل حاشيهاي کمتر شود و اقبال و اعتبار جشنواره هم افزايش يابد.
بايد منتظر نتيجه شد
هوشنگ مرادي كرماني درخصوص برگزاري چنين جشنوارهاي و اضافه شدن آن به ديگر فجريها ميگويد: داستان خودش يك داستان است. جشنواره داستاني هم همين طور است و از حالا نميتوان پايانش را حدس زد. شايد بد نباشد حكايتي در همين رابطه بگويم. ميگويند زني صاحب هشت فرزند بوده و فرزند ديگري را هم در راه داشته است. از ميان فرزندان او سه فرزند نابينا و سه فرزند ديگر هم ناشنوا بودهاند. از قضا دو فرزند ديگر او هم فلج به دنيا آمده بودند. مادر نگران حكايت ما از فرد ديگري مشورت ميخواهد كه آيا اين فرزند را نگه دارم يا بنشينم و ببينم مانند باقي خواهر و برادرهايش معلول متولد ميشود يا نه؟ فردي كه مشورت با او صورت گرفته بود به زن توصيه ميكند كه فرزندش را از قدم گذاشتن به اين دنيا محروم نسازد. به او ميگويد شايد قرار است كه «هلن كلر» ديگري قدم به عرصۀ گيتي گذارد و او با اين كار جهان را از وجود چنين فردي محروم سازد. بنابراين بايد بنشينيم و ببينيم افرادي كه اين طرح را در سر پروراندهاند به چه شكلي به آن جامۀ عمل خواهند پوشاند. البته جشنوارههايي كه تا به امروز در حوزۀ داستاننويسي برگزار شده، آن گونه كه بايد نبوده؛ اما بههرحال اين هم دليلي نميشود كه ما بگوييم چون تا به حال از اين قبيل جشنوارهها نتيجۀ چندان مطلوبي عايدمان نشده، پس نبايد اجازۀ ظهور جشنوارۀ ديگري را بدهيم.
فرصتي براي معرفي داستاننويسي كشورمان به جهانیان
محمود حكيمي، که يکي از نويسندگان و مترجمان پرکار كشورمان است، ميگويد: جاي خالي چنين جشنوارهاي در ميان جشنوارۀ فجر خودنمايي ميكند. از همين جهت به لزوم برگزاري چنين جشنوارهاي در حوزۀ ادبيات داستاني معتقد هستم. كمترين نتيجهاي كه از اين اقدام عايد ادبيات و اهالي قلم ما خواهد شد معرفي داشتههاي بخش داستان، رمان و حتي داستانهاي كوتاه نويسندگان كشورمان به جهانيان خواهد بود. حدود دو سال قبل در يكي از نمايشگاههايي كه در مسكو برگزار شده بود حاضر شدم. با افرادي روبهرو شدم كه شناختي از ادبيات داستاني ما نداشتند. متأسفانه در عرصههاي بينالمللي تنها با تعداد انگشتشماري از داستاننويسان كشورمان، همچون هدايت و چوبك، آشنايي دارند. آنها نميدانند كه بعد از انقلاب اسلامي چه استعدادهايي در داستاننويسي كشورمان پا به عرصۀ ظهور گذاشتهاند، درحاليكه ادبيات داستاني ما در بخشهاي مختلف پتانسيلهاي بسياري دارد. اگر اين جشنواره به شكل درستي برگزار شود، به طور قطع شاهد درخشش چهرههاي مختلفي از داستاننويسي كشورمان، بهويژه از ميان جوانان، در عرصههاي بينالمللي خواهيم بود.
محسن پرويز، نويسنده، منتقد و سخنگوي انجمن قلم ايــران، كه پيش از بهمن دري به عنوان معاون فرهنگــي وزارت ارشـاد مشـغول فعاليت بوده، ميگويد: البته طرح برگزاري اين جشنواره چندان تازه نيست. از مدتها قبل جاي خالي دو جشنواره در ميان جشنوارههاي فجر احساس ميشد: يكي جشنوارۀ شعر و ديگري جشنوارۀ داستاننويسي. حالا بعد از برگزاري جشنوارۀ شعر نوبت داستان رسيده و اگر اين اتفاق به درستي صورت پذيرد، ما شاهد وقوع تحولات خوبي در ادبياتمان خواهيم بود. البته نبايد فراموش كرد كه برگزاري اين جشنواره به تنهايي كاري از پيش نخواهد برد. متوليان برگزاركنندۀ آن بايد حواسشان باشد كه با برنامهريزي درستي پيش بروند. باز هم تأكيد ميكنم كه طرح خوبي است و اجرايي شدن صحيح آن منجر به شناخته شدن ادبيات داستاني ما در ميان ساير ادبدوستان جهان خواهد شد. اگر تمام حد و حدودها و نحوۀ برگزاري جشنواره قبل از نخستين دورۀ آن به وضوح مشخص شود، اتفاق خوبي در داستاننويسي ما رخ خواهد داد.*
* مریم شهبازی، «فجر داستان میگوید»، روزنامه ايران، ش 5277، 28/10/91، ص 24.
یادآوری:
پیش از این، پرویز در اختتامیۀ سومین جشنوارۀ شعر فجر، با بیان اینکه شعر پس از پیروزی انقلاب اسلامی، 27 سال فراموش شده بود، گفت: گاهی برای فرار از اصل مسئله سعی میکنیم صورت مسئله را پاک کنیم. یکی از دلایلی که حوزۀ شعر در این سالها فراموش شده بود و امروز هم ادبیات داستانی به این وضعیت مبتلا شده، پاک کردن اصل مسئله و توجه به حواشی بود. 27 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی هیچ برنامهای برای تجلیل از شاعران پیشکسوت، که سالها در حوزۀ شعر انقلاب زحمت کشیده بودند، وجود نداشت و این ظلمی بزرگ به شعر انقلاب اسلامی بود و این ظلم امروز در حوزۀ داستان هم وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: بنیاد ادبیات داستانی اولین وظیفهاش این است که برنامۀ مشابهی برای تجلیل از داستاننویسان انقلاب اسلامی تدارک ببیند...
شاید چند سال بعد باز هم پرویزها، در چنین نشستهایی سخنرانی کنند و این مادر پیر، روزبهروز پیرتر و مهجورتر. بزرگی میگفت: فراموششدگان، هیچگاه فراموشکنندگان را فراموش نخواهند کرد.
علی شاهعلی