میگویند نيمايوشيج به شاگردانش توصيه كرده بود كه هم از زبان آركائيك استفاده کنند و هم زبان آرگو را به کار ببندند؛ وی به تجربه دریافته بود کاربرد همزمان زبان باستاني با زبان كوچه و بازار افقهایی را به روی شاعر معاصر میگشاید. خود نیز بر همين نهج بارها از زبان، یعنی کلمات و اصطلاحات و نظام نحوي و حتی لهجۀ محلي و زبان قدیم در نوشتن شعر، استفاده ميكرد. زبانشناسان و كساني كه اهل تشخيص آرايهها هستند، به اين كار قاعدهكاهي و قاعدهافزايي ميگويند؛ زبان رسمی وقتی به زبان باستانی و محلی آراسته میشود جلب نظر مینماید، افقهایی را میگشاید و چه بسا زیبا میشود.
در دوران ما كه مردم طبعاً با زبان فارسي روزمره گفتگو ميكنند و حتي شاعران از همين زبان سود ميجویند، احضار زبان آركائيك باعث جلب توجه ميشود. واضح است كه اين جلب توجهات تمام آن چيزي نيست كه گرایش به زبان آركائيك براي شاعر ميآورد. در حقيقت، زبان آركائيك، از آنجا كه ما را به ياد گذشته میاندازد، با خود شكوهي به ارمغان میآورد. از همین رو، چنین رویکردی غالباً، به صورت بیان حماسي و شبه حماسی در شعر شاعران ايران و حتي خارج از ايران، كاربرد داشته است. بیرون از گسترۀ فارسی مثلاً هولدرين بدین شیوه شهره است. شکوه اگر چه عین زیبایی نیست، میتواند اسباب زیبایی شود؛ اما «شکوه زیبا»، تنها آوردۀ آرکائیسم نیست.
همانطور كه ميدانيد، امكانات زباني هر مردمي، امكانات زندگي آنها را فراهم ميكند، ولي تاريخ ِزبان بهرههای زيادي دارد كه در پرده و حجاب معاصرت پوشيده شده است. اگر ما فرهنگي مثل فرهنگ خودمان داشته باشيم، كه معتقديم در دوران زوال و فترت به سر میبرد، اين زوال و فترت و حجاب معاصرت، آن امكانات را پوشانده؛ به طوری که ديگر از آن كلمات استفاده نميكنيم و به تبع از آن امکانات محرومیم؛ لذا استفاده از زبان آركائيك، افقهايي را كه در تاريخ زبان مستور مانده است باز ميكند و امكانات تازهاي براي شعر مهيا میسازد. ولی اینکه کدام امکانات از زبان قدیم حاضر شوند و چه افقهایی در نتیجه گشوده گردند، تا حدی به شیوۀ بازیافت ما از آن زبان بسته است.
به گمانم، استفاده از زبان آركائيك در ايران، به دو صورت «بازگشت به گذشته» و «بازجُست گذشته» مطرح بوده است. بر همین اساس میتوانیم شاعران بازگشت را از شاعران بازجست جدا کنیم. این تمیز مهم است؛ زیرا هر کدام آبشخور خود را دارند و هر یک به بسط عالم متفاوتی میانجامند.
در شعر شاملو و اخوان بيشتر با يك نوع «بازگشت» به گذشته مواجه هستيم. ایشان كه تحتتأثير ماجراي باستانگرايي به زبان آركائيك روآوردند، از یک طرف با استفاده از زبان آرکائیک به گذشته بازگشتند و از طرف ديگر، با اشاره به امر سياسي و ملال زندگي روزمره (مخصوصاً اخوان که بیشتر ملال زندگی روزمره را به باد انتقاد میگرفت) سعي ميكردند، شعرشان را در قوارۀ سخن ِ روز نگاه دارند. به نزد شاملو و اخوان، ايدۀ بازگشت به گذشته توسط ايدۀ ناسيوناليستي بازگشت به پيش از اسلام، تدارک میشد. اما از آن بین شاعرانی سر برآوردند که در بازگشت خویش عالم دیگری را دنبال کردند و آفریدند.
شعر برای شاعر و مخاطب احوالی را محیا میکند، و شاعران ما در التفات به گذشته، دو حال گوناگون را رقم زدند. يكی حالی است، كه به نظر ميرسد با پديدارشناسي دقيق نوستالژيا، ميتوان آن را بررسید. و دیگری حالی است که «بازجست» عهد الست نام دارد. به گمان من، نوستالژيا، صورت سكولاري از ياد عهد الست است. اگر زندگي ما، صرفاً، بين تولد و مرگ يا آغاز و انجام تاريخ ِزميني مفروض باشد، آن وقت بازگشت به گذشته نوستالژیک خواهد بود. اما اگر ايامي كه در شعرمان ياد ميكنيم، ايامالله باشد، احتمالاً بازگشتمان، ياد عهد الست است. از نقطه نظر ادیان ابراهیمی گويا مهمترين كاري كه انسان در زمين دارد، بازگشت یا درست بگوییم بازجست است. این سر به دنبال ِگذشته داشتن به زبان دینی، رجعت نامیده شده که گفتهاند «انا لالله و انا اليه راجعون». حتي ميتوان گفت انسان عين رجعت است. یکی از مهمترین شاعران معاصر که استفاده از زبان آركائيك را وسیله از برای بازجست گذشته دانسته علی معلم دامغانی است.
ما پیش از مشروطه نشانههای ضعف و نقص را در خویش دیده بودیم و انگار مهمترین پیشنهادی که پروراندهایم، همان ايدۀ بازگشت به گذشته بوده و طی قرنی که رفت، پیوسته در هوای بازگشت زندگي کردهایم. نهضت مشروطه که با قیام برای تأسیس عدالتخانه آغاز شد، عملاً اشتیاق به احیای اسلام را نشان میداد. بعدها بسیاری ناکامی مشروطه را غیاب اسلامگرایی دانستند و سرانجام با پیروی همگانی از امام(ره) توافق اجمالی بر سر راهگشا بودن دینداری را اعلام کردند.
اگر معتقد باشيم كه بازجست گذشته، فقط در ساحت خيال ممكن است، احتمال دارد شاعرانی کاربست زبان آركائيك و استقرار در آن را پیش گیرند. شعر معلم دامغانی نیز، نشانههاي متنوع و زيادي از همین دست را اظهار میکند. وی جا به جا آيات را ترجمه كرده، بسيار از اسطورهها سود ميبرد و تلميح در شعر او فراوان است. به نظر همين ويژگيها كار او را به بازجست عهد الست تبديل كرده. او با ترجمۀ آیات و استفاده از کلمات قرآنی به سخن حضرت حق رجعت کرده و به یاد اسطورهها احوال قدیم را تداعی میکند و در نمک تلمیح رد پای داستان گویان و شاعران الهی را میکاود.
اما این همه وقتی مؤثر میافتد که سخن شاعر در گوشها بچرخد. شاعر، هر چند خلوت گزیده باشد نمیتواند روی به دیوار داشته باشد. گویا برخی با همین سخن درست میخواهند در آراکائیکگرایی معلم چون و چرا کنند. چون و چرا در کار شاعران بد نیست و اصلا مردمی که شعر را بر چشم میگذارند حق دارند پرسش از شاعر را جدی بگیرند. اما اگر شعر مهم باشد باید در انتقاد از آن جانب احتیاط را نگاه داشت. چند سال پیش که معلم در پخش سیما به شرح خاقانی مشغول بود به شوخی و کنایه میگفتد: آیا درست است از علی معلم بپرسیم، منظور خاقانی چیست؟ شاید راحتتر باشد از خاقانی بپرسیم منظور علی معلم دامغانی چیست! توضیحاتی که او در تلویزیون ایراد میکرد، ساده فهم نبود و همین امر دشواری اشعارش را تداعی میکرد. اما شعر خواندن برای خود آدابی دارد و بیش از هر چیز به انس با شعر نیازمند است.
هر کس با شعر سر و کاری داشته باشد میتواند بفهمد که انس با زبان قدما شرط بهره بردن یا بیشتر بهره بردن از شعر است. ما که ملتی شعرپرور بودیم خوب است توجه کنیم که شعر به راستی بخش عزیمی از میراث ماست و بی انس و الفت ماندن از آن محرومیت و خسران بزرگی به بار میآورد. ما شاعرانی چون سعدی و نظامی داشتیم که با زبانی ساده سخن میگفتند؛ اما راست این است که اگر کمر همت نبندیم از شعر فردوسی و سنایی و امثال ایشان برکنار میمانیم. پس چه بسا عیب در ما باشد. ما که در مقام اهل فرهنگ ثناگوی شاعرانیم چگونه روا میدانیم شاعران را به خاطر استخدام پاری کلمات استخفاف کنیم. میگویند بعضی از شعرا در مغلقگویی و جعل و عربیگویی افراط کردهاند. اما از ایشان چیز زیادی نمانده و تازه مگر نمیبینیم در مقابل، شعر فردوسی و امثال او در بوتۀ بیاعتنایی است. به واقع اگر قرار بود شاعران بزرگ با مقیاس خواست و خواهش ما بسرایند از تاریخ ادب چه باقی میماند؟
به گمانم انس با زبان قدما و شعر علی معلم دامغانی، مشکل را حل میکند. اتفاقاً علی معلم دامغانی از جمله کسانی است که با مسائل روز درگیر است. درست که از زبان آرکائیک و نشانههای قدیمی و تلمیح استفاده میکند، ولی درگیری وی با مسائل سیاسی و اجتماعی و نوشتن ترانه باعث میشود تقریباً مطمئن شویم چنین نیست که در زمانِ حاضر، حضور ندارد.
شاعرانی که از زبان آراکائیک استفاده کردهاند هر کدام راهی را برای روزآمدی به کار بستهاند. مثلا هولدرلین، شاعر آلمانی در جایی سروده: اِتِر اي پدر مقدس، ما را در آغوش گير (اِتِر مادهاي بوده كه دانشمندان عصر وی گمان ميكردند، همه جا هست و خلاء را پر میکند و...) او با استفاده از كلمۀ اِتِر، سعی کرده زبان حماسی خود را به روز كند. زیرا در دورۀ علمگرایی چنین کاری نزد نمايشنامهنويسها، رماننويسها وحتي فيلسوفان رواج داشت. معلم، هم با ابراز دلنگرانی از مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی شعر میگوید. او در رجعت به گذشته در پی رفع و رجوع حال ماست تا روی به آیندهای مطلوب داشته باشیم. پروای آینده داشتن حتی در رجعت به گذشته ما را در زمان حال مستقر کرده و هوشیار و گوش به زنگ میکند. او نه تنها آن آیندۀ درخشان را نزدیک میداند، بلکه همینجا به دنبال آن میگردد. اصلاً کسی که عالم را صاحب باطن بداند به صلای «ان مع العسر یسرا» با و در همین زندگی سردنبال گشودگی است. یک بار هم به دیدۀ قبول و با همدلی شعر معلم را بخوانیم، شاید یافتی در آن باشد که غفلت از آن نشاید. والسلام
علیرضا سمیعی