آقایان احسان و ادریس عبدیپور؛ کارگردان و تهیهکنندۀ محترم فیلم «تنهای تنهای تنها»
پیش از هرچیز، ابراز امیدواری میکنم که از حرفهای من دلگیر نشوید و بیان این سخنان صریح، مانع ادامه دادن راهی که شما برای پیمودن در نظر گرفتهاید نشود. شما جوانید و هنوز راههای طینشده طولانیای در پیشرو دارید و انتقادها، هرچند صریح و خشن، نباید شما را دلسرد کند. ضمن اینکه اگر درست بنگرید، خواهید دید که نصیحتهای خیرخواهانه، میتواند همچون چراغی فروزان، راه پیشروی شما را برای شما روشنتر کند.
آقایان عبدیپور، بگذارید صریح بگویم که برای شما متأسفم. بیشینه تأسفم نیز برای شما از این بابت است که نمیدانید در سینمای ایران چگونه باید فیلم ساخت. برای شما متأسفم بخاطر سینمای ایران، و برای سینمای ایران متأسفم بخاطر شما.
روشنتر بگویم؛ شما فیلمی ساختهاید با حمایت صدا و سیمای بوشهر. اما متأسفم که از راه جلب حمایت تضمینی و دائمی صدا و سیما آگاهی ندارید. چرا راه دور برویم، آن هم راهی به دوری بوشهر. به همکاران موفقتان در پایتخت نگاه کنید. ببینید چقدر هنرمندانه و افتخارآفرینانه حمایتهای بیدریغ این سازمان و حتی دیگر سازمانها را به خود جلب میکنند. حالا یکبار هم به گنجینه تاریخ پرافتخار این مرز و بوم بنگرید. میبینید چه عرصههای مغفولماندهای در تاریخ این سرزمین هست که نهتنها شما، بلکه برخی از همکاران موفق شما نیز به آنها توجهی نشان نمیدهند. اما شما بهجای اینکه به سراغ تاریخ پرافتخار مرز و بوم بروید و حتی به قید قرعه یکی از برهههای درخشانش را انتخاب کنید و طرح یک سریال هزار قسمتی را بر اساس مشهورترین وقایع آن به مسئولین صدا و سیما ارائه بدهید ـ که بخش عمدهای از اتفاقاتش هم در یکی از کشورهای اروپایی یا حتی آمریکای جهانخوار اتفاق بیفتد ـ و آینده خود و خانوادهتان را تضمین کنید، به سراغ یک ماجرای امروزی رفتهاید؛ که هیچ معلوم نیست آیندگان آن را جزو افتخارات این سرزمین محسوب خواهند کرد یا خیر. به همین زادبوم خودتان دقت کردهاید، که سرشار از اتفاقات افتخاربرانگیز تاریخی است؟ ماجرای مقاومت تنگستانیها در برابر مهاجمان انگلیسی را که از یاد نبردهاید؟ لابد در کتابهای تاریخی خواندهاید که دلیران تنگستان در برابر سربازان انگلیسی که قصد تهاجم به خاک میهن را داشتند، چه جانفشانیها و رشادتها کردهاند. آنوقت این گذشته پرافتخار را رها میکنید و به حالِ بیافتخار میپردازید؟ آیا نباید به حال شما تأسف خورد که راه ترویج گذشته پرافتخار را که البته با حمایت سازمان صدا و سیما انجام میشود بلد نیستید و حمایتهای این سازمان را هدر میدهید، و نهتنها خودتان از آن استفاده شایسته نمیکنید، بلکه احتمالاً راه استفاده شایسته دیگران را نیز سد میکنید؟
آقایان عبدیپور؛
برای شما متأسفم که حتی نمیدانید درباره چه موضوعی باید فیلم بسازید. شما در انتخاب موضوع فیلم نهایت بیسلیقگی را به خرج دادهاید. انرژی هستهای؟ نیروگاه اتمی بوشهر؟ صلح و دوستی؟ کی به اینها میگوید موضوع؟ آیا به ذهنتان نرسید درباره بیرحمیِ حکم بیرحمانه قصاص، درباره تقابل حیرتافزای سنت و مدرنیته در زندگی انسان ایرانی، درباره رواج و شیوع فرهنگ استبدادی و پدرسالار حاکم بر جامعه ایرانی و درباره تأثیر تحریمهای اقتصادی بر قیمت اقلام مصرفی، که همگی از مشکلات اساسی جامعه امروز تهران (منظور ایران است) هستند، فیلم بسازید؟ آیا بهراستی از مشکلات حقیقی مردم آگاهی ندارید؟ اصلاً گیرم به موضوع انرژی هستهای علاقه شخصی دارید و شخصاً معتقدید که انرژی هستهای حق مسلم ماست. چرا قدری سلیقه سینمایی به خرج ندادید و برای این علاقه داستانی مفید و جذاب طراحی نکردید؟ آیا نمیتوانستید درباره یک دانشمند هستهای فیلم بسازید که تروریستهای خشن مزدور صهیونیست قصد ترورش را دارند و البته در پایان فیلم طرح این ترور توسط سربازان غیور و گمنام خنثی میشود و تروریستهای کثیف به سزای اعمال ننگینشان میرسند و در چنگال قانون گرفتار میآیند؟ از این گذشته، چطور توانستهاید مسأله انرژی هستهای را ـ که یک مسأله کاملاً سیاسی و حکومتی است ـ به مردم، و از آن بدتر به صلح و دوستی و رفاقت میان مردم و ملتها، پیوند بزنید؟ از این کرده شرم نکردید؟ برای شما بیاندازه متأسفم که این موضوع را موضوعی ملی و مردمی نشان دادید، حال آنکه همه میدانند این موضوع هیچ ربطی به زندگی روزمره مردم ندارد. در واقع این موضوع حتی به زندگی روزمره همان مردمی که این موضوع به زندگی روزمرهشان ربط دارد، نیز ربط ندارد!
باید گفت شما حتی از این موضوع نیز نتوانستید استفاده شایستهای کنید. شما از حمایتها و اعتمادها سوءاستفاده کردید و نتوانستید بودجه مناسبی برای این کار و حتی کارهای بعدیتان جذب و جلب کنید و موضوعی با این پتانسیل جذب بودجه را به دستاویزی برای نمایش دوستی میان دو کودک ایرانی و روسی قرار دادید و بهجای اینکه به این بهانه از خدمات دولت خدمتگذار تقدیر و تشکر کنید، هم و غم خود را به سرنوشت دو کودک متوهم اختصاص دادید که جدیجدی خیال میکنند بشقابپرنده وجود دارد. در نهایت نیز، از طرف آنها همه رئیسجمهورها را مورد خطاب قرار دادید و حرفهایی زدید که گفتنششان در این برهه زمانی و مکانی شایسته نبود. شما با اینکار به شکل نمادین و از زبان کودک فیلمتان مطالبات مردم را از رئیسجمهورها بازگو کردید. مگر نمیدانید رئیسجمهورهای ما با رئیسجمهورهای بقیه دنیا فرق دارند؟ مگر نمیدانید رئیسجمهورهای ما خودشان از بطن و متن مردم برخاستهاند و اصلاً خودشان مردمند؟ آیا شایسته بود که آنها را با رئیسجمهورهای بقیه دنیا یکی حساب کنید؟ و آنوقت با اینکار توقع دارید کسی از ساخت فیلم بعدیتان هم حمایت کند؟!
آقایان عبدیپور؛
باید بگویم همینکارها را کردید که فیلمتان شایسته رقابت با فیلمهای برجسته سینمای ایران تشخیص داده نشد. حضور در بخش مسابقه سینمای ایران قاعده دارد، حساب دارد، حتی کتاب دارد. به همین سادگی که نیست. برای کسب این افتخار، هم موضوع فیلم شما باید موضوع برجستهای باشد، هم موضع فیلمتان باید یا در تأیید و یا ردّ مواضع سیاسی مرسوم باشد، و هم فرم و ساخت فیلمتان باید برجستگیهای هنرمندانه روشنفکرانه داشته باشد. درباره موضوع سفارشی فیلمتان، و هدر رفتن پتانسیلهای جادویی آن، سخن گفتم. اما فرم فیلم شما نیز هیچ برجستگی خاصی نداشت. آیا شما در فیلمتان توانستهاید زمانهای گذشته، حال، آینده، مضارع استمراری و ماضی نقلی را در هم فرو کنید و روایتی فرامدرن بیافرینید که سرگیجه تحسینآمیز مخاطب را موجب شود؟ آیا شما توانستهاید بلاانقطاع و بهمدت شانزدهدقیقه تمام، بدون اینکه حتی یک دانه کات بدهید، فیلمبرداری کنید و مخاطب را چنان در داخل کف باقی بگذارید که مخاطب احسنتگویان و اوکیخوانان و بر او و فرمایان از سالن خارج شود؟ آیا شما توانستهاید تاورکرین و هلیشات را با هم طوری ترکیب کنید که دهان تماشاگر تکنیکپسند از فرط حیرت باز بماند؟ آیا توانستهاید همه اعضای خانواده خود را جلوی دوربین بیاورید تا ضمن معرفی خودشان، نیمچهنقشی هم بازی و نیمچهقصهای هم روایت کنند؟ پس آیا به کدامین هنر، توقع دارید فیلمتان در گردونه رقابت با فیلمهای مطرح سینمای ایران حضور به هم رساند؟ آیا لازم است باز هم ابراز تأسف کنم؟!
آقایان عبدیپور؛
شنیدهام در مصاحبه مطبوعاتیتان گفتهاید این فیلم را با صرف 220 میلیون تومان هزینه ساختهاید. واقعاً نمیدانم چه باید بگویم. آیا نمیدانید یک فیلمساز حرفهای برای مبلغ ناچیز 220 میلیون تومان، که پول خرید یک آپارتمان 50 متری در مرکز شهر تهران هم از تویش درنمیآید، زحمت یک رفت و برگشت تا بوشهر را هم به خود نمیدهد؟ آنوقت شما با این هزینه فیلم میسازید؟ حقیقتاً نمیدانم باید برای شما متأسف باشم یا برای سینمای ایران، که فیلمسازانی مثل شما، اینگونه تیشه به ریشهاش میزنند و سطح استانداردهایش را تا این اندازه پایین میآورند. آیا با خودتان نگفتید اگر بعضی از نهادهای فرهنگی تازهتأسیس، متوجه شوند با چنین بودجهای میشود فیلم ساخت، چه پروژهها تعطیل میشود و نان چه کارگردانها و تهیهکنندهها و مجریان طرح آجر میشود و چه چرخها که از حرکت میایستد؟ کار شما دیگر از تأسف گذشته است. باید شما را بازداشت کرد و از شما پرسید که برای این خرابکاریها از کجا مواجب میگیرید و از چوب گذاشتن لای چرخ سینمای ایران چه سودی میبرید؟
امیدوارم فیلم شما اکران نشود، یا دستکم در بدترین شرایط اکران شود، مثلا در دهه دوم ماه مبارک رمضان، در سئانس آخر دو سینما از گروه سینماهای کودک؛ تا تأثیرات نامطلوبی که مطرح شدن فیلم شما میتواند بر روند فیلمسازی در کشور بگذارد، هرچه کمتر و کمتر شود.
در پایان، سخنی هم با مسئولین فرهنگی کشور دارم:
میدانم شما هم مثل من از ساخته شدن چنین فیلمی در تعجبید. میدانم شما هم مثل من در شگفتید که چگونه زیر دست شما و در سینمای تحت مدیریت شما، فیلمی با این مشخصات ساخته شده است. اما تعجب سودی ندارد. گذشتهها هم گذشته است و باید به فکر آینده بود. لذا من از شما مسئولین خدوم فرهنگی عاجزانه خواستارم نگذارید بعد از این شاهد بروز چنین وقایعی در سینمای ایران باشیم. بخدا سینمای ایران آبرو دارد. با آبرویش بازی نکنید. فقط کافی است کمی بیشتر دقت کنید!
امید مهدینژاد