«دانای مهربان» با موضوع «کتاب در آیینهی شعر» چاپ شده است. کتابی که از اشعاری با موضوع و محتوای کتاب گرد آمده است.
کامران شرفشاهی با گزینش عالمانهای که از آثار شاعران دیروز و امروز، ایرانی و غیر ایرانی انجام داده است، صاحب این قلم را بر آن داشت تا چند سطری راجع به این کتاب خواندنی و پر نشاط 208 صفحهای که توسط انتشارات «تجلی مهر» چاپ شده است، بنویسم.
کتاب با مقدمه دردمندانه و تقریبا آرام شرفشاهی آغاز میشود، پس از آن به جهت خواندن بعضی اشعار فاخر در کتاب، شادی در رگهای مخاطب میدود. سلیقه شرفشاهی در گزینش اشعار شاعران ستودنی است.
ذکر چند مورد درباره «دانای مهربان» ضروری است که در پی میآید؛
1) مؤلف کتاب خودش شاعر است و به ردههای سنی شاعران نیز توجه دارد؛ چنان که در کتاب مذکور مخاطب با اشعار شاعران کودک و نوجوان با موضوع کتاب آشنا میشوند. شاعران توانمند عرصه کودک و نوجوان مثل؛ جعفر ابراهیمی (شاهد)، حمید هنرجو، هدا حدادی، رودابه حمزهای و ...
در این جا شعری را از شاعر توانمند کودکان و نوجوانان -ناصر کشاورز- ذکر میکنیم که به خوبی راز کتاب را بیان کرده است؛
ای همیشه در سکوت
پر صداتر از درخت
با تو باز میشود
قفل هر سؤال سخت
ای درخت مهربان
ای معلم عزیز
جمله جمله برگ برگ
در نگاه من بریز
ای که برگهای تو
باز در نگاه ماست
چون هزار آینه
ساده و جهان نماست
ای درخت من بگو
با صدای کاغذی
چیست راز سبز این
برگهای کاغذی؟
(دانای مهربان ص 153)
2) آوردن شعر از شاعران جوانی که در مجموعههای شعریشان شاید کمتر این اشعار چاپ شده باشد؛ مثلا مؤلف، شعری با عنوان «در قفسههای کتابخانه» را از شاعر جوان همروزگار ما «علی محمد مؤدب» آورده است که نگارنده در هیچ کدام از مجموعه ها آن را رؤیت نکرده است و به زعم نگارنده این غزل با عنایت به واژههای طنز آمیز و وجود کلمات خوش تراش جای خوبی در این کتاب باز کرده است. اصلا یکی از دلایل نوشتن این یادداشت ذکر این نکته بود که بعضی از افراد شعرهای این چنینی را از شاعران جوان و موفقی مثل مؤدب ندیده اند.
غزل «در قفسههای کتابخانه» از شاعر «کهکشان چهرهها» را در پی میآوریم تا با زوایای نازک خیالیها و مضمون پردازیهای او بیشتر آشنا شویم:
نشستهاند هزاران کتاب در قفسه
زبون و ساکت و پر اضطراب در قفسه
یکی بزرگتر از دیگران، قدیمیتر
ملقبند به عالیجناب در قفسه
مراقبش دو سه گردن کلفت دور و برش
مگر تکان نخورد آب از آب در قفسه
سه چهار گنده که با چاپهای سنگی شان
شکستهاند دل صد کتاب در قفسه
خزانهدار عددهای دولتش شدهاند
کتابهای درشت حساب در قفسه
کتابهای مقدس، کتابهای ملول
خزیدهاند به کنج ثواب در قفسه
کتابهای اصول و فروع بیداری
نشستهاند همه گیج خواب در قفسه
نشستهاند دو زانو کتابهای دعا
هزار وعده نامستجاب در قفسه
کتاب فلسفه با ژست عاقلانه پوچ
نشسته محکم و حاضر جواب در قفسه
کتاب شعر دهن بسته است و توی دلش
نخوانده ماند غزلهای ناب در قفسه
کتابخانهی تاریک و پردههای عبوس
هوای مرده بیآفتاب در قفسه
کبوتر دل دفترچههای خاطره، خون
شکسته بال و غریب و خراب در قفسه
کپک زده دندان به نان خشک خیال
کپک دمیده به بطری آب در قفسه
غروب، سکته و سیگار روشن شاعر ...
و رقص شعله و دود کتاب در قفسه
(دانای مهربان صص 172 و 171)
البته به غیر شعر شاعر جوان و خوش ذوقی مثل علی محمد مودب به اسامی دیگری نیز بر میخوریم که باید به جهت توجه مولف کتاب به جوانان شاعر احسنت گفت؛ عباس علی سپاهی یونسی، امید مهدی نژاد، قاسم رفیعا، خلیل جوادی، پدرام پاک آیین از این دستهاند.
3) شاعر مولف کتاب سعی کرده است در کتاب مذکور تا آن جایی که مفهوم واژهی ارجمند کتاب اجازه میدهد از طنز و گاهی اوقات شوخی بهره جوید. نمونههای این طنز را میتوان در شعری که از کتاب «نوش داروی طرح ژنریک» دکتر سید حسن حسینی گزینش کرده است یافت؛
«شاعری بیل به دست
در ستیزی ابدی
با خودش میجنگید
زخم میخورد و به رسمِ فقرا خون میداد!
کند ذهنی که به تندی قلمش میچرخید
هرکتابی میساخت- بر سر چاپ نمیکرد درنگ-
تیز بیرون میداد!»
(دانای مهربان ص 88)
و یا نمونه دیگری از شعر طنز راجع به قطعهای کتاب را میتوان در شعر «قطع کتاب» ناصر فیض دید؛
«قطع جیبی:
ببین اندازهاش را یا حبیبی!
نباشد قطع آن چیز عجیبی
دقیق اندازهها را گوش کردی؟!
به این اندازه میگویند؛ جیبی
قطع خشتی:
شنیدم از حکیمی توی کشتی
نباشد قطع تا این حد به زشتی
یقین دارم که حق با آن حکیم است
که من هم شاکیم از قطع خشتی!
قطع وزیری:
کتابی خواست از شخصی، وزیری
کتاب بیبدیل و بینظیری
که تا آن روز قطعش بود بینام
پس از آن روز شد نامش وزیری!
قطع پالتویی:
کتاب دکمهها یا زیپ پالتو
مناسب هست با ترکیب پالتو
برای قطع حاضر نیست جیبی
برازنده به غیر از جیب پالتو
قطع رقعی:
به عرض کم و طول کمتر از سی
زمانی با گالینگور گاه هم، بی
کتابی با چنین ابعاد یعنی:
همان قطعی که میگویند: رقعی»
(دانای مهربان صص 146 - 145)
که البته جا داشت مولف کتاب به اشکالات ویرایشی برخی شعرها اشاره میکرد.
گاهی اوقات در کتاب مذکور شعرها مخاطب را به ماورای خوبیها و زلالیها و پروازها میبرد. به این شعر که سروده فریدون مشیری است توجه کنید؛
«کتاب را که باز میکنی
دو بال یک پرنده را گشودهای
پرندهای که از زمین
تو را به شهرهای دور
تو را به باغهای نور میبرد
ز هر کجا که بگذری
به ارمغانی از خرد
به خانه تو روشنی میآورد
گشوده بالهای مهر او
که جاودانه بر فراز میپرد»
(دانای مهربان ص 169)
4) آوردن شعر شاعران کشورهای دیگر با موضوع کتاب که میتوان به شعرهای چسلا و میلوش (ترجمه ضیاءالدین ترابی) لامارتین (ترجمه ناصر ایران دوست) لوکاس گونزالس (ترجمه ضحی عبدخدایی) تد کوسر (ترجمه سید احمد نادمی) میشائیل کروگر (ترجمه علی عبداللهی) و ... اشاره کرد. بیراه نیست در این قسمت از یادداشت به شعر «نزار قبانی» که به ترجمه «دکتر عبدالحسن فرزاد» در صفحه 147 نگاهی بیندازیم تا به گزینش زیبای شرفشاهی، مرحبا بگوییم؛
«محبوب من
تنها انتشار یک کتاب عاشقانه کافی است
که عربها
چوبه دار مرا
برپا کنند.»
خوب بود شرفشاهی کتاب را به چند قسمت تقسیم میکرد و یک بخش را به شاعران کودک و نوجوان و بخش دیگری را به شاعران بزرگسال و بخش دیگری را نیز به ترجمه اختصاص میداد. وقتی خوبتر بود که وی راجع به هر شاعری حداقل یک سطر توضیحی مختصر میداد.
در پایان با خواندن شعری از شاعر پیشکسوت انقلاب اسلامی «بهمن صلاحی» با عنوان «کتابخانه عمومی» این یادداشت را پایان میدهیم و برای گزینش کنندهی شعرهای خوب کتاب «دانای مهربان» روزهای پر تألیفی را آرزو میکنیم؛
«تاریخ کبیر رنجهایم را
بنشین و مرور تا نهایت کن
دنیا
ای دوست کتابخانهای هست بزرگ
در مخزن روزگار
بیرون ز شمار
چیده است کتاب غصههای بشری
بنشین و بخوان
و ز آن چه که خواندهای و می دانی
با کودک خویش هم حکایت
- هابیل که بود؟
خنجر به وسیلهی چه کس ساخته شد؟
غم از چه زمان به قلب من راه گشود؟
میلاد زمین چگونه شد آغاز؟
خورشید چرا
این کودک شور بخت را
در کوچهی کهکشان سر راه گذاشت؟
آدم ز چه از بهشت بیرون آمد؟
در سیب چه رازهای تلخی بود؟
بنشین و بخوان
بنشین و بخوان
غمنامه قرنهای عریان
افسانه غولهای دوران را
تاریخ ظهور آتش و آهن
تاریخ گرسنگی، جنایت، جنگ
تکوین سقوط عشق و ایمان را
اعلام پیمبران و سرداران
تکفیر سرود سبز آزادی
تبعید هزار سالهی شادی
آلودگی بنفشه و باران ...
بنشین و بخوان
بنشین و بخوان
این حجم عظیم درد انسان
و ز ابر دو دیده قطرهای بیفشان
بر شعر بلند حافظ شیراز
بر دست شریف خواجهی بیهق
بر سایهی سرو درهی شمیگان
و آن گاه
در جذبهی پیروزی حق بر شیطان
یک لحظه ببوس
اوراق کتاب «بینوایان» را
و ز یاد مبر
در دایرةالمعارف هستی
پیدا کردی اگر که آن «انسان» را با شیخ بزرگ ما روایت کن
برخیز
فرزند عزیز
زین باغ شگفت هر چه خواهی برچین
زین خرمن درد هر چه خواهی بردار
اما، هشدار نور چشم ها - هشدار!
در زیر سم ستور مست چنگیز
در لحظهی دردناک مرگ سهراب
در مستی شامگاه اسکندر
در فصل حریق روم
در صحنهی قتل عام نیشابور
در سایهی دار سربلند حلاج
در پای حصار نای
در صفحهی نوشیدن شوکران سقراط حکیم
در جلد هزارم سقوط انسان
افسوس مخور
فریاد مکش
بنشین و فقط بخوان، بخوان، اما
همواره
سکوت را
رعایت کن!