موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
دلنوشتۀ میرشمس‌الدین فلاح هاشمی برای اردوی رمان‌نویسی

سوران سردی که همۀ ما را گرم کرد

02 اسفند 1391 13:47 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.33 با 6 رای
سوران سردی که همۀ ما را گرم کرد

چه بگویم از آن شبی که نویسنده‌‌ای از لحظه‌های عاشقانه‌اش چنان سخن گفت که اختیار از کف همۀ ما رفت و من و بسیاری دیگر از قلم‌داران ملک سخن فقط گریستیم و با روح به وجد آمده‌مان، با زایشی مقدس نیرو گرفتیم تا صبح؛ تا همۀ صبح‌های نیامده‌مان که همیشه منتظرش هستیم. 
چقدر در آن لحظات رؤیایی با تمام وجودمان با «سوران سرد» عزیز عجین شده بودیم! 
آه جیران... جیران ... جیران تو چقدر مظلومانه کف سرد زمین، زیر باران شلاقی کردستان دراز کشیده بودی. آن شبِ جواد، شبی که صورت مهتابی‌ات ما را می‌برد تا اعماق تاریخ. تا اعماق رخنه‌ناپذیر عظمت مردمان سرزمینم. تو چه کردی با ما جیران؟! چقدر دست‌های کدخدا و جواد افهمی می‌لرزید وقتی آسمان آن شب سیاه و بارانی هم در برابرت تعظیم می‌کرد.
چقدر قلبم درد می‌گیرد وقتی می‌بینم روی دست کدخدا ساکت و آرام آرمیده‌ای. فریاد اقوامم را می‌شنوی؟ من به وضوح می‌شنوم. بلند شو و ببین. از پس تاریخ هوار می‌شود بر من. هوار می‌شود بر تمام وجود خواب‌زده‌ام. 
آه! چقدر این پودر شدن‌ها را دوست دارم. چقدر قیافۀ حسین در آمبولانسی که چیزی جز خاکستر در آن نیست زیباست! 
جواد جان... این را به صراحت می‌گویم. تو هیچ وقت در راه رفتن‌های درۀ فرحزادت تنها نبودی. گوش کن... از لابه‌لای زمزمه‌ها و حرف‌های کدخدا، جیران، سینا و همۀ آدم‌های سوران با تو بوده‌اند. این کلنجارها و نفس‌تنگی‌ها مرا نیز عذاب می‌داد وقتی پاسی از شب گذشته بود و تو دردمند و عاشق، دیوانه‌وار در کوچه پس کوچه‌های تهران راه می‌رفتی و بلند بلند با خودت حرف می‌زدی و راه خانه را گم کرده بودی...
یاد مارکز می‌افتم. در خلق سرهنگ، در مرگ سرهنگ... یاد زمانی که او در کشتن سرهنگ در رمان «دیگر کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» خودش را سرزنش می‌کند و تا ساعت‌ها های‌های گریه سر می‌دهد و افسوس می‌خورد... او به ناگاه دیده بود که سرهنگ داستانش مرده است... و انگار چاره‌ای نیست. باید تحمل کرد این درد جانکاه را در نویسندگانی که گویی شریکند در مرگ آدم‌هایی که گریزی نیست برایشان از مرگ.
اما تأثر جواد ما از جنس دیگری بود. در این حیرانی و تأثر؛ این عشق ایرانی بود که می‌توانستی با آن به قدمت یک تمدن همدم شوی. جیران گویی ناموس همۀ ما بود که پرپر شد. حسین رفیق همۀ ما بود، برادر همۀ ما بود که پودر شد و به هوا رفت. این سرزمین ذره ذره از خاک در همۀ ما جلوه گر است. من آن شب این را دیدم. این روشنی را در نگاه بغض‌کردۀ دوستانم دیدم.
بار دیگر می‌گویم. به تمام ذره ذرۀ سوران سردت، تمام قد احترام می‌گذارم و تعظیم می‌کنم. سوران سردی که همۀ ما را گرم کرد.

میرشمس‌الدین فلاح هاشمی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • سوران سردی که همۀ ما را گرم کرد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: