خواجه نصیر کیست؟
خواجه نصیرالدین طوسی که از او با نام استادالبشر نیز یاد میکنند یکی از تأثیرگذارترین افراد در جلوگیری از خشونتهای مغولان بوده است و بیشک بسیاری از دانشمندان آن زمان و به حتی قرون بعد وامدار این استاد بزرگ بودهاند. زندگی خواجه نصیر با فراز و نشیبهای بسیاری همراه بوده است. از جمله در حملۀ مغول خواجه از موطن خود، خراسان به اسماعیلیان (قلعۀ الموت) پناهنده میشود و پس از پایان یافتن حکومت اسماعیلیان توسط مغولان، مُقرّب درگاه هلاکوخان میگردد. در شیعۀ دوازده امامی بودن خواجه تردیدی نیست و به عقیدۀ بسیاری وی در براندازی حکومت خلیفۀ عباسی، المعتصم بالله نیز بیتاثیر نبوده است. خواجه نصیر طوسی سرانجام پس از 75 سال زندگی در سال 672 ه. ق. وفات یافت و بنا به وصیت خودش در کاظمین در جوار امام هفتم و نهم شیعیان به خاک سپرده شد. از خواجه تالیفات بسیاری به زبان عربی و فارسی، در علوم مختلف به جای مانده است که یکی از آنها معیارالاشعار نام دارد. در این نوشته قصد داریم نظر وی را در مورد شعر بر اساس این کتاب مرور و تا حد امکان تشریح کنیم. برای این کار فصل اول کتاب معیارالاشعار را مورد بررسی قرار دادهایم و از فصول بعدی کتاب، از آنجا که بحثی در باب عروض و قافیه است، در گذشتهایم.
تعریف خواجه از شعر
در این کتاب تعریفی که خواجه از شعر دارد از دو دیدگاه مطرح شده است: یکی از دیدگاه منطقیان و آن اینکه شعر در نزد آنها کلام مخیل موزون است و دیگری در نزد عامۀ مردم: کلام موزون و مقفی که در آن کلام «الفاظی باشد مولَّف از حروف که بر حسب وضع، بر معانی مقصود دالّ باشد» و خواجه توضیح میدهد که «الفاظ مهمل بیمعنی» حتی در صورت داشتن وزن و قافیه، دلالت بر شعر نمیکند. در ادامه هدف شعر گفتن را تخییل [=خیال انگیزی] میداند که «تاثیر سخن باشد در نفس بر وجهی از وجوه؛ مانند بسط و قبض» که در چنین صورتی «مبدأ صدور فعلی از او مانند اقدام بر کاری یا امتناع از آن، یا مبدأ حدوث هیئتی شود در او مانند رضا یا سخط یا نوعی از لذت که مطلوب باشد.»
وزن؛ از جملۀ اسباب تخییل
خواجه در این کتاب، وزن را نیز یکی از اسباب تخییل و متفاوت از آن برشمرده است؛ چه اینکه هر موزونی میتواند باعث برانگیختن خیال شود، ولی هر مخیلی موزون نیست و بنابراین وزن را یکی از فصول ذاتی شعر میداند و اوزان خسروانیها و لاسکَویها را استثناء میکند که اولی بنا بر نقل نسّاخ معیا الاشعار، لحنی مسجّع و غیر منظوم، مشتمل بر مدح و آفرین بوده است و دیگری نام جانوری کوچک و خوشآواز و به نوعی از شعر اطلاق میشده است. در اینجا برای درک بیشتر کلام خواجه نصیر شاهدی برای خسروانیها و شرح آن از کتاب «سبکشناسی» دکتر شمیسا آورده شده است:
فرخت بادا روش خُنیده گرشاسپ هوش
همی بُرست از جوش نوش کن می نوش
دوست بَدآگوش به آفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا بآفرین شاهی
فرخت یا فرخته: افروخته و روشن
روش: روشنایی از مصدر روشیدن به معنی درخشیدن
خنیده: مشهور
برست: پر است
نوش کن: انوش یا انوشه کن، انوشه زی، جاودانه زی
بدآگوش یا بذآگوش: به آغوش
آفرین: شعر مدحی و ستایش
بآفرین: سزاوار
قافیه؛ امر غیر ذاتی شعر
خواجه نصیر پس از تعریف قافیه و ارتباط آن با سجع، از کتابی به نام «یوبهنامه» مشتمل بر اشعار غیرمقفّی نام برده است که «حشوبی» آن را جمعآوری کرده است و بنابر آن بیان میدارد که قافیه از فصول ذاتی شعر نیست. البته تاکید کردهاند که بعضی از انواع شعر مانند قصیده و قطعه بنابر تعریفشان، قافیه از فصول ذاتی آنها به حساب میآید.
محمدحسین نجفی