چرا یادمان میرود شاهنگیانها از جمله شناسنامههای فرهنگی کشورند که دل و جانشان را ارزانی سرود انقلاب اسلامی کردهاند.باید از آنها مراقبت کنیم و چون هنرمندان دیگر به جامعه جوانتر معرفی شوند.
سال پنجم دبستان بودیم. گروه سرودی داشتیم و معلم پرورشی فعالی، که بچهها را به خط میکرد، تا همه این سرود را زمزمه کنیم: برخیزید ای کرده کز قطره میروید برخیزید.
ما با شور شیرین این سرود را فریاد میزدیم. هر بندش را که میخواندیم، انقلابیتر میشدیم و چهرههایمان شادابتر میگشت. ما می خواندیم و آموزگارمان پنهان از دیدههایمان میگریست. ما میخواندیم او دیگر آشکارا میگریست.
ما میخوانیدم:
برخیزید تا سازد تا گیرد باز آمد برخیزید...
هجده سال از آن زمان گذشته است. هجده سال پیش ما میخواندیم و مدیر مدرسه، معاون پرورشی، آموزگارمان همراهیمان میکردند. سالها رفته است. گروه سرودمان دیگر از هم پاشید! مدیر مدرسه و معاون پرورشی حتی یادشان نیست برای دهه فجر بر سر در مدرسه پرچمی یا نوشتهای به نشانه شادباش بیاویزند!
سالها گذشته است. معاونت پرورشی از آموزش و پرورش رخت بر بست؛ و ناخودآگاه پایههای سرود در آن نهاد سست شد. سالهاست که هنر انقلابی سرود به نفس نفس افتاده؛ اما همچنان خود را در ده ، پانزده سرود معروف به گوشمان میرساند که هر چند تکراری است، تکرارش هم خودش نوعی هنر است.
آموزش و پرورش، شاید مهمترین جایگاه رشد هنر سرود باشد؛ اما با آسودگی دستاناش را بالا برده و مسحور کارهای دیگرش شده است. در صدا و سیما نیز همین اوضاع حاکم است.
شبکههای رادیویی، تلویزیونی دکان سرود را تخته کردهاند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این هنر جمعی آنگونه که درخور است توجه ندارد. از نهادهای دیگر نیز دست یاری دراز نمیگردد.
در چنین اوضاع غبارآلودی، خانه سرود انقلاب اسلامی پاشنهاش را ور کشید؛ و بار عشق نهادهای دیگر را به دوش گذاشت. حضور جدی و بیریای جمع بچههای خانه سرود انقلاب اسلامی در شهرستانها و پیگیری مؤمنانه آنها در امور سرود، نوید دهنده آیندهای روشن و شفاف برای سرود است.
خانه سرود انقلاب اسلامی تمام تواناش را گرد آورده، تا درخت تناور سرود، شکوه پیشین خود را بازجوید:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش
اگر چنین شود، این هنر مظلوم به همراه هنرمندان محجوباش دوباره دیده خواهد شد. از سلسله این محجوبان، یکی از نامدارانش سید حمید شاهنگیان است. نام او را سالهاست که میشنویم؛ اما هم شاهنگیان را فراموش کردهایم؛ هم گروه سرودش را؛ هم سرود را! با وجود این، او هنوز گرههای سرودخوانییش را حفظ کرده است.
به هر روی، ذهن مردم هنرمند و هنردوست ایران اسلامی هرگز شاهنگیان و شاهنگیانها را که در این مرز و بوم کم نیستند، فراموش نمیکند. شوربختانه برخی مسئولان فرهنگی هستند که نمیدانند حفظ شاهنگیانها در ذهن فرهنگ ایرانی به بالندگی میانجامد. آیا به راستی نمیدانند بیتوجهی به هنر سرود، بر توجه به بیهنریهای ناپسند دامن میزند؟ به راستی چرا امروزه سرود جایگاهاش را از دست داده است؟! چرا دیگر حتی سرودهای ارزشمندی آفریده نمیشود؟ بارها این صحنه را دیدهام که دوستان اهل ادب چنان سرودهی شاعران را نقد کرده و با ژرفنگری بدان پرداختهاند، تا بتوانند آفرینشی اثرگذار پدید آورند! این همه فاصله برای چیست؟ چه کسی بدانها دامن زده است؟
هر چه بیشتر شاهنگیان را از یاد ببریم، منش هنری ایشان نیز فراموش میگردد.
اگر ایشان را جدی نگیریم و در صحنههای گوناگون هنری از ایشان یاری نجوییم، روشن نیست سالهای بعد چه بیهنریهایی در جامعه قد بکشد. چرا یادمان میرود شاهنگیانها بخشی از شناسنامه فرهنگی کشورند که دل و جانشان را ارزانی سرود انقلاب اسلامی کردهاند، باید با چنگ و دندان از این شناسنامه مراقبت کنیم. باید چون هنرمندان دیگر، به جامعه جوانتر معرفی شوند. گرامی داشته شوند و از کنار مردان این قبیله به سکوت نگذشت. به یاد شاهنگیان و به پاس تزریق نشاط مؤمنانه سرودهایش به جامعهمان برمیخیزیم و با خودش هم سرا میشویم:
عهدیست که بستهایم، برمیخیزیم با آن که شکستهایم، برمیخیزیم
هر وقت که نام عشق را میخوانند هر جا که نشستهایم، برمیخیزیم
بزرگداشت استاد شاهنگیان، آغاز خلاف آمد عادتی است که ارمغانهای بسیاری را در پی خواهد داشت از جمله: شناساندن خود استاد.
بزرگان دیگر را هم دریابیم.
نویسنده: حسین قرایی