محمدسرور رجایی از شاعران افغانستانی است که چند سالی است در ایران زندگی میکند. او را میتوان از شاعران «حلقه مهاجرت» افغانستان در ایران دانست که دغدغهای جز بیان دردهای مردم کشورش ندارد.
وی معتقد است که مقاومت افغانها در برابر متجاوزان سند افتخار کشورش است، اما بر خلاف او و همقطارانش، شاعران جوان راهی دیگر را در پیش گرفتهاند و به مقاومت به عنوان یک یادگار ماندگار در حافظه تاریخ خود نگاه نمیکنند، نگاهی که ارمغان نیروهای غربی در خاک کشور همسایه است. با وی در خصوص شعر مقاومت امروز افغانستان به گفت وگو نشستهایم.
آقای رجایی شما سالها است که در حوزه ادبیات مقاومت فعالیت میکنید، بنا بر نظر برخی از کارشناسان، شعر مقاومت افغانستان از زمان بعد از حمله شوروی به خاک این کشور شروع شد. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا پیشینه شعر مقاومت در میان ملتی که سالها در برابر متجاوزان مقاومت کرده، محدود به همین چند سال است؟
اگر ما نگاهی به شعر مقاومت افغانستان بیندازیم، رگههای این نوع سرودهها را میتوانیم به اشعاری که در زمان حمله بریتانیا به خاک افغانستان بوده، پیدا کنیم. در آن زمان که افغانها از خاک خود در برابر هجوم نیروهای متجاوز دفاع میکردند، اشعاری در قالب شعر مقاومت سروده شد که به مجموعه «اکبرنامه» اشاره کرد که درباره رشادتهای وزیر محمد اکبرخان، فرمانده جنگ، سروده شده است، اما اشعاری که از آن زمان باقی مانده را نمیتوان به صورت کامل و دقیق جزء سرودههای مقاومت دانست؛ چراکه نتوانستهاند در ذهن و زبان مردم رسوخ پیدا کنند، چرا که آنها بیشتر نظم بودند تا شعر.
شعری که امروز ما براساس مؤلفههای شعر پایداری و مقاومت، میشناسیم، بیشتر یادگار دوران حمله روسها به خاک افغانستان است، زمانی که ارتش سرخ به خاک افغانستان حمله کرد و چند سالی حامی حاکمیت وقت بود. در آن سالها شاعرانی بودند که با شعر خود حماسهها آفریدند و در ذهن مردم باقی ماندند. اگر کمی به عقب برگردیم میتوان به شهید سیداسماعیل بلخی اشاره کرد که در دهه 30 و 40 دست به مبارزه زد و در همین ارتباط با جمعی از همفکران خود زندانی شد. وی در زندان استبدادی «دهمزنگ» کابل در زمان پادشاهی طاهرخان، اشعار مقاومتی و روشنگر خود را سرود. شهید بلخی به واسطه شعرهای خود خود مردم را با اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور آشنا میکرد. در حقیقت شهید بلخی را میتوان سرآمد شاعران مقاومت افغانستان نامید. برخی از اشعار وی مانند این غزل که از سرودههای معروف اوست، سالهای سال به عنوان شعار بر سر زبان مردم افغانستان بود:
«مستبد ای کهنهشاگرد فرنگ
با خبر باشی که ملت شد زرنگ
هم به عمر و هم به منصب هم به عیش
بیشتر از حق خود کردی درنگ
مشت دیموکراسیت هم باز شد
آن قدر هم نیست کس، غول و دَبَنگ
گاه رو سوی جنوب و گه شمال
آخر ای موشک خورد پوزَت به سنگ
غوطه خوردی در خُم امریکه هم
پیره روباه بازآوردی چه رنگ
بیجهت پیرایه میبندی به خویش
آنچه بودستی نمیگردی قشنگ...»
و یا این شعر که در مهر ماه سال 1336 در همان زندان سرود. همین یک شعر شهید بلخی شهادت میدهد که او دارای چه تفکر بلند و انقلابی بوده است:
«حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا
جهل را مسند و بر فقر مقام است اینجا
علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع
آنچه در شرع حلال است، حرام است اینجا
ریش زاهد قلم منشی و فرم افسر
حلقه جذب جوانان، همه دام است اینجا
مَیِ آزادی و وحدت نرسد از چه به ما
مستبد شیخصفت دشمن جام است اینجا
ما به سر منزل مقصود چسان راه بریم
راهزن رهبر و خسدزد، امام است اینجا
فکر مجموع در این قافله جز حیرت نیست
زانکه اندر کف یک فرد زمام است اینجا
بردگان سرخوش و آزاد به هر جا اما
ملتی بر در یک شخص، غلام است اینجا
دیگران را به فلک سبقت دانش به دوام
رفتن ما به عقب هم به دوام است اینجا
بلخیا نکبت و ادبار ز سستی پیداست
چاره این همه یکبار قیام است اینجا»
اشعار شهید بلخی در ادبیات مقاومت و بین مردم چنان تأثیری گذاشته است که هنوز هم بر سر زبانهای مردم هست. چون شاعر از نزدیک با مشکلات مردم روبرو بوده و آن را منعکس میکرد، به همین دلیل شعرش هنوز هم در میان مردم زنده است و مخاطب با آن احساس بیگانگی نمیکند.
با توجه به اینکه رسانه در افغانستان نقش کمرنگی دارد و میتوان از شعر، با وجود علاقه مردم به ادبیات منظوم، توانسته به عنوان یک رسانه در اطلاعرسانی و روشنگری به مردم کمک کند؟ آیا شعرهای شاعرانی مثل شهید بلخی در قالب سرود و ترانه هم اجرا شده است تا کاربرد بیشتری داشته باشد؟
شهید بلخی شاعر عصر استبداد بود که طرحی جدید در ادبیات افغانستان انداخت و به عنوان آغازگر شعر مقاومت افغانستان شناخته شده است. وی اولین شاعری روحانی بود که علیه رژیم حاکم به سخنرانی پرداخت و خواستار حق مردم شد. بسیاری در آن زمان راه و روش مبارزه را نمیدانستند. شهید بلخی با ایجاد حزبی تلاش کرد تا گامی در مسیر مبارزه سیاسی بردارد، اما متأسفانه بسیار زود مورد شناسایی قرار گرفت و با دوستان خود به زندان افتاد. وی در زندان هم از پای ننشست و با سرودن شعرهای مقاومت و وطنی خود در 14 سالی که در زندان «دهمزنگ» محبوس بود، گنجینهای را به یادگار گذاشت.
در گذشتهها در جامعه سنتی افغانستان، به سرود و ترانه نگاه مثبتی نمیشد و معمولاً آن را مذموم میدانستند. آهنگسازی و ترانهخوانی امری زشت و ناپسند بود. از سوی دیگر از نظر شرعی و عرفی نیز مشکلاتی داشت. شاید به این دلایل، شعر شاعرانی مانند بلخی هیچگاه به صورت سرود در نیامد، اما در میان دستههای عزاداری در ماه محرم کاربرد فراوان داشت و معمولاً در میان هیئتهای مذهبی خوانده میشد. پیوند شعرهای شهید بلخی با عاشورا و قیام امام حسین(ع) در ماههای محرم و صفر بسیار پرنگ بود. در گذشتهها در افغانستان روزهای جمعه مراسم جمعهخوانی شامل سخنرانی مذهبی و مداحی و مناقبخوانی برگزار میشد، هنوز هم مجالس مناقبخوانی برگزار میشود و در آن سرودههای شهید بلخی و سید کاظم معروف به «آقای بلبل» با سوز فراوان خوانده میشود.
حتی در دوران جهاد، بسیاری از مجاهدان شعر شاعرانی مانند شهید بلخی را در دفترچه خاطراتشان مینوشتند و به نوعی شعار آنها به شمار میآمد. هر وقت فرماندهان جهاد لازم میشد که بخواهند رزمندگان را به سمت مبارزه و جهاد سوق دهند، از شعر شاعران چون شهید بلخی کمک میگرفتند و با سخنرانیهای هیجانی، رزمندگان را به صفوف جنگ و جهاد فرا میخواندند.
شعر مقاومت ایران به خصوص بعد از انقلاب، پیوند عمیقی با فرهنگ عاشورا دارد، به طوری که ما کمترین شعری را میتوانیم در این حوزه ببینیم که اشارهای هر چند کوتاه به عاشورا و کربلا نکرده باشد؛ به عبارت دیگر فرهنگ عاشورا جزء هویت شعر مقاومت ایران است. شعر مقاومت افغانستان چقدر متأثر از این فرهنگ است؟
این رویکرد به صورت ویژه و بارز همانند شعر مقاومت ایران در سرودههای شاعران افغانستان هم دیده میشود. شعر مقاومت در افغانستان در مهاجرت به رشد و بالندگی خود رسید، آن هم به واسطه شعرایی بود که از افغانستان هجرت کردند. این هجرت بیشتر در دو کشور ایران و پاکستان بود. مرحوم استاد خلیلالله خلیلی از شاعران نامآشنای افغانستان و زبان فارسی محور شعر مقاومت در پاکستان بود.
شعر مقاومت افغانستان به یاد قیام کربلا نفس میکشد
حلقه شعر مهاجرت و مقاومت در ایران زمانی تشکیل شد که ایران نیز درگیر با جنگ عراق بود. علاوه بر این که زبان، فرهنگ و دین مردم دو ملت یکی بود، هر دو ملت با دشمن متجاوز خارجی هم درگیر بودند. در کنار همین اشتراکات، رفاقتهایی میان شاعران مهاجر با شاعران ایرانی ایجاد شد و همین رفاقتها، تعاملهای شاعرانه را نیز در پی داشت؛ رد و بدلهای شاعرانهای صورت گرفت که الهام گرفتن از فرهنگ عاشورا در شعرهایشان بسیار پر رنگ بود.
خطی که در ادبیات مقاومت ایران حضور داشت، بر ادبیات مقاومت افغاستان همتأثیر گذاشت و سبب شد تا شاعران با تأسی از جریان خونین کربلا، شعر پایداری بسرایند. ادبیات مقاومت به یاد آن روزها زنده است و نفس میکشد. شاعرانی مانند سیدفضل الله قدسی، محمدکاظم کاظمی، مرحوم سعادت ملوکتابش، استاد سیدابوطالب مظفری، قنبرعلی تابش و ... کسانی بودند که نسل اول ادبیات مقاومت را معرفی کردند و اگر شاعران امروز با افتخار از ادبیات مقاومت یاد میکنند، مرهون تلاش این عده هستند.
به ادبیات مقاومت دو دهه اخیر افغانستان بپردازیم. آیا همزمان با تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی، المانهای شعر مقاومت در افغانستان هم تغییر کرد؟ موضوع جدیدی که ذهن شاعر مقاومت امروز افغانستان را به خود مشغول کرد، چیست؟
بیان ادبیات مقاومت ما نسبت به گذشته تغییر کرده است. همانطور که شرایط مبارزات مردم افغانستان تغییر کرده، دیدگاههای ادبی مردم نیز متفاوت شده است. امروزه بر خلاف گذشته، مبارزه فرهنگی مهمترین دغدغه فرهنگیان و شاعران مقاومت امروز است. اعتقاد من این است که در شرایطی کنونی فارسی صحبت کردن در کشورم مقاومت است، چرا چون عرصه فرهنگی بر ما تنگتر شده است. امروزه تلاش نیروهای خارجی به این صورت نیست که همانند گذشته اقدام به جنگ نظامی کنند، بلکه درصدداند تا با صرف هزینههای سنگین در بخشهای فرهنگی و هنری بر ذائقه مردم ما تأثیر بگذارند و آن را به هر سمتی که خود میخواهند تغییر دهند.
میخواهند ذائقه فرهنگی مردم ما را تغییر دهند
کشورهای متجاوز در افغانستان بیشتر مسائل فرهنگی ما را نشانه رفتهاند. البته برخی از اهالی فرهنگ ما هم در این مسیر دچار سهلانگاریهای شدهاند.
اما هستند شاعرانی که با تفکر ارزشیشان هنوز هم در برابر سنگاندازیهای بیگانگان بیکار ننشستهاند و اینگونه شعر میگویند. به عنوان نمونه، به شعر کوتاه «محمد آصف رحمانی» توجه کنید:
«وقتی دودا دود آزادی
کیف ما را کوک نمیکند
پس
به هلمندیان بگویید
جای کوکنار
مرگ بر انگلیس کشت کنند»
بیان شاعران مقامت در این ایام هنرمندانهتر شده و از ساحت شعار به کنایه گرایش پیدا کرده است.
آیا نسل جوان شاعران افغانستان هم رویکرد مشابهی همچون شاعرام نسل اول دارند؟
متأسفانه این رویکرد را نمیتوانیم در شعر شاعران جوان افغانستان به خوبی ببینیم. مشکل اصلی جامعه ما این است که شاعران نسل جوان ما نسبت به دوران جهاد خود آشنایی خوبی ندارند. هنوز هم بعد از گذشت 23 سال از خروج شوروی از خاک افغانستان، 10 عنوان کتاب مفید که بیانگر مجاهدت مردم ما در برابر روسها باشد، نداریم. کتابی نداریم که بگوید که چه مجاهدتهایی شده تا روسها و خارجیها از خاک ما خارج شوند.
غربیها تلاش میکنند تا بر سالهای مقاومت گرد فراموشی پاشیده شود
جوانان ما نمیدانند که اولین قیامهای مردم افغانستان با شعار «الله اکبر» آغاز شد. آنها درک نکردهاند که در قیام سوم حوت کابل در سال 1358 هزاران نفر از مردم افغان در خیابانهای کابل شهید شدند.
این ناآگاهی سبب شده است تا جوانان ما نسبت به مقاومت افغانستان بیعلاقه باشند. در این میان مسئولان فرهنگی ما هم تلاش نکردهاند تا از طریق کارهای فرهنگی و هنری مانند عکس، فیلم و یا دیگر شاخههای هنری پیام مقاومت را به مردم خود نشان دهند. کمتوجهی و کمکاری سبب شده است تا ندانسته به هویت ملی و تاریخ پرافتخار خود بیتفاوت باشند و اصلاً به آن افتخار نکنند. البته القائات مسموم دشمنان ما در اینباره بیتأثیر نبوده است. در این سالها خارجیها تلاش کردهاند تا همه چیز را به نفع خود تعبیر کنند. تلاش کردهاند تا بر سالهای مقاومت ما گرد فراموشی پاشیده شود. با دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان و کودکان مردم ما را سرگرم میکنند و آنها را از داشتههای خود دور کنند.
شاعران پیشکسوت افغانستان در این راستا تمام تلاش خود را کرده و میکنند تا صدای فرهنگ و ادبیات مقاومت خاموش نشود و ذهنها به این سمت حرکت کند. آنها دارند تجربیات خود را بیان میکنند. البته یکی از اتفاقات مبارکی که چند سالی است در افغانستان در حال انجام است، جمعآوری تاریخ شفاهی و خاطرات مبارزان است. شاعران پیشکسوت در سالهای اخیر این تجربیات خود را در قالب خاطره، شعر و... مکتوب میکنند و در جمع جوانان میخوانند.
البته هنوز آن افتراقی که پیشبینی میشود میان شاعران جوان و پیشکسوت اتفاق نیفتاده است و ما همیشه شاهد تکریم شاعران باتجربه از سوی فرهگیان و شاعران جوان خود هستیم. همین احترام میتواند نقطه عطف و آغازی برای این حوزه باشد. در هر صورت ما نیازمند حضور شاعران جوان، به عنوان نیروهای جسور در عرصه شعر مقاومت هستیم.
با یک غفلت چندساله، داشتههای فرهنگیمان به مرز مرگ پیش میرود
در شرایط کنونی که زبان و فرهنگ ما مورد هجمه بیگانگان قرار گرفته است، نه تنها وظیفه شاعران که وظیفه همه مسئولان فرهنگی است. من به عنوان عضو کوچکی از این جمع بارها به دوستانم گفتهام که اگر یک غفلت ده ساله داشته باشیم، تمامی داشتههای تاریخی ما که امروز زنده هستند، به مرز کهولت و مرگ پیش خواهند رفت. پس بهتر است فرهنگیان ما به ضبط خاطرات مبارزین و مردم عادی بپردازند. افغانستان بیش از یک میلیون نفر شهید تقدیم ارزشهای اسلام کرد. حالا که فضا برای ثبت خاطرات فراهم شده است، باید اقدام به این کار کنیم. البته، خوشبختانه برنامهها و نشستهای ادبی در حوزههای مختلف رمان و شعر شکل گرفته است و تعدادی از نویسندگان هم دارند تلاش میکنند تا خاطرات مردم محله خود را ثبت کنند.
اگر خاطرات مبارزان و حتی مردم عادی از جنگ به ثبت برسد، سند واضحی خواهد بود بر جهاد و مبارزه که نه تنها برای مردم افغانستان که برای تمامی مردم جهان و به ویژه مردم کشورهای منطقه که درگیر جنگهای این چنینی هستند، مفید خواهد بود. انگلیسیها سه بار از مردم ما شکست خوردهاند، روسها با 80 هزار نیروی نظامی که گاهی به 120 هزار افزایش مییافت، شکست خوردند و مجبور به ترک خاک افغانستان شدند. از تبعات حضور شورویها مردم افغانستان طعم تلخ مهاجرت و جنگ را چشیدند و اینها همه هویت و سند افتخار این ملت است که باید حفظ و نگهداری شود. اگر امروز برای ثبت سند مقاومت مردم افغانستان تلاش نکنیم، فردا برای بیان آنها دیر خواهد شد.