موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
تحلیل یوسفعلی میرشکاک از وضع تاریخی قوم ایرانی در عصر مدرنیته

نسبت ما و تجدد

20 اسفند 1391 22:50 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.67 با 3 رای
نسبت ما و تجدد

انسان شرقی همواره در کشاکش نبردی بین تجدد و دین بوده است. هرچند که دین با نوگرایی در تضاد نیست اما ورود تجدد به فرهنگ یک سنت گرای شرقی، مواردی را با خود دارد که تغییر برخی از معیارهای جامعه او را اجتناب ناپذیر می کند. در نوشتار پیش رو با هم بشخی از مقاله "نسبت ما و تجدد" یوسفعلی میرشکاک را می خوانیم که به بررسی ارتباط ما و تجدد پرداخته و کم و کیف نسبی این روابط در آن شرح داده می شود.
هرچند که نیاز به معرفی نیست اما به سنت همیشگی مقدمه نویسان، باید گفت : استاد یوسفعلی میرشکاک زادهٔ ۱۳۳۸ در شوش دانیال، شاعر، نویسنده، طنزپرداز و منتقد سیاسی می باشند. کتب و مقالات بسیاری نیز تالیف نموده اند که از جمله آنها می توان به ستيز با خويشتن و جهان ،غفلت و رسانه‌هاي فراگير، اجمال و تفصيل و  توسعه و اباحه اشاره نمود.
***
ما ايرانيان هنگامي به قافلۀ تجدد پيوستيم كه اين قافله به عزم تسخير ظاهر و باطن شرق، به آسيا رسيده بود. البته ظاهراً قصد تسخير نداشت اما آنچه به همراه آورده بود، از قماشي نبودند كه بتوان در انتخاب و اختيار كردن آنها از خود استقلال رأي نشان داد. همه چيز اين قافله انگ دانش و ترقي و آزادي و آباداني و پيشرفت داشت و اين بار يكي دو كالا نياورده بود تا ما هم يكي دو كالا به وي عرضه كنيم و معامله تمام شود؛ سياهۀ كالاهاي قافلۀ تجدد تمام‌نشدني بود و امروز كه تقريباً صد سال از بار انداختن اين قافله در مشرق زمين مي‌گذرد و شرق تقريباً همه چيز خود را از دست داده، هنوز سياهة كالاهاي قافلة تجد‌ّد تمام نشده‌است. چه كسي ضمانت مي‌دهد كه «اينترنت» آخرين كالاي اين قافله باشد؟ يا فمينيسم واپسين كيش و آيين خودبنياد آن؟ براي اينكه به سيطرة تجدد و تكنيك پي ببريد بسنده است از سر تأمل و با دقت به پيرامون خود بنگريد و آنچه را مي‌بينيد فهرست كنيد تا معلوم شود به اصطلاح چند درصد اشياء پيرامون شما رهآورد تجدد است؟ اگر از سر جدّيت به اين فهرست‌برداري بپردازيد خواهيد ديد از نود الي صد در صد اشياء پيرامون شما كه خردهابزار هستند زاييدۀ تجد‌ّد يا به عبارت دقيق‌تر «تمدن تكنولوژيك»اند. آيا حوصلة آن را داريد كه به كلان‌ابزارها نيز بپردازيد و آنها را فهرست كنيد؟ اكنون قدري فراتر مي‌رويم و بنا را بر آن مي‌گذاريم كه شما از قاشق و چنگال گرفته تا اتوبوس و ترن و هواپيما را احصاء كرده‌ايد و حتي به اين دقايق پرداخته‌ايد كه قاشق و چنگال محل مخصوص به خود را ـ كه ارزان‌ترين نوع آن پلاستيكي است ـ به شما تحميل كرده‌اند و اتوبوس‌ها، گاراژ و تعميرگاه ويژة خود را به فضاي شهر تحميل كرده‌اند، ترنها و ترامواها ايستگاهها و خطوط ويژة خود را، هواپيماها فرودگاه‌هاي ويژه و... اكنون به شبكة عصبي تمدن‌ِ تكنولوژيك بينديشيد. به نيروگاه‌هاي برق، مراكز ارتباطات تلفني، مراكز آب‌رساني، مراكز شبكة گاز، فرستنده‌‌ها و گيرنده‌‌هاي ديداري، چاپخانه‌‌هاي بزرگ و... بار ديگر به پيرامون خود دقت بفرماييد، از همين صفحه كه پيش روي شماست تا راديو، تلويزيون، تلفن، دستشويي، اجاق گاز، يخچال، جاروبرقي، ماشين لباسشويي و كامپيوتر و... همه چيز در تصرف شبكة عصبي تمدن تكنولوژيك است، حتي لباسي كه به تن داريد بافتة زنان خانواده نيست، توليد كارخانه‌‌هاي عظيم پارچه‌بافي است. اين مثال را براي آن زدم تا يادآور شوم كه از كمترين خردهابزارـ كه چندان توجه و تأملي برنمي‌انگيزندـ تا شبكه‌هاي هيولايي برق و كارخانه‌هاي ماشين‌سازي، تمام وجوه تمدن تكنولوژيك حاصل كار شبانه‌روزي دستگاه‌هايي غول‌آسا هستند كه يك آن توقف بر نمي‌تابند و همان گونه كه مواد خام را به كالا تبديل مي‌كنند، از انسان «مصرف‌كننده» مي‌سازند.
مشرقزمين و لاجرم ما ايرانيان صد سال است كه در طريق مصرف رهسپاريم و هر جا كه توانسته‌ايم در توليد برخي اشياء تكنيكي موفق شويم يا كلاً در تاريخ تجدد و تكنيك سهيم شده و به اروپا و آمريكا بپيونديم، هويت خود را از دست داده‌ايم. برخي از اهل تفكر مي‌نالند كه چرا ما ايرانيان نتوانسته‌ايم در تاريخ تجدد و تكنيك سهيم شده و در كنار كشورهاي قدرتمند و پيشرفته قرار بگيريم و من خدا را سپاس مي‌گويم كه تا كنون به چنين مصيبتي دچار نشده‌ايم و احتمال مي‌دهم كه دچار نشويم. آنچه قدرت و پيشرفت ناميده مي‌شود در منظر من چيزي جز «حب الد‌نيا» نيست و ما ايرانيان اگرچه در صد سال اخير مدام از «نقول» تمدن تكنولوژيك خورده و «عقول» رهروان اصلي اين تمدن يعني آمريكا و اروپا را ستوده‌ايم و به ظاهر خود را برانگيخته‌ايم كه به آن‌ها برسيم، در باطن استعداد پرستش دنيا نداشته‌ايم و به همين سبب تجددزده و تكنيك‌زده شده‌ايم اما به جهان متجدد نپيوسته و در تمدن تكنولوژيك مستغرق نشده‌ايم. درست است كه ميان گذشته و حال متردديم و در برزخ ميان سنت و مدرنيته به سر مي‌بريم، اما، از طرف ديگر منحل در تكنولوژي نيستيم تا نگران آيندة خود باشيم. ما حتي اگر بازي را يكسره ببازيم زيان نكرده‌ايم، زيرا قصد شركت در اين بازي (تمدن و تكنيك) نداشته‌ايم. من اميدوارم كه همين «باري به هر جهت» كلنجار رفتن ما با تمدن تكنولوژيك، روزنه‌اي و رخنه‌اي باشد كه بتوانيم با تأمل در آن، راهي در پيش بگيريم كه ماية نجات از بحران‌هاي حال و آينده باشد. بشر غربي به دنبال ايجاد بهشت در زمين و تأسيس اتوپيا بود و نمي‌دانست كه سر از دوزخ بيرون خواهد آورد و آن گاه كه متوجه خبط و خطاي خود شد چون سرشت دوزخي داشت جهد كرد كه ديگران را نيز با خود به دوزخ بكشاند و موفق هم شد. امروز تقريباً اغلب كشورهاي جهان خود را موظف و مكلف مي‌بينند كه در مسير غرب طي طريق كنند. ما هم ظاهراً همان شعارها را مي‌دهيم اما معلوم نيست چرا هر چه پيش مي‌رويم، خود را بر لبة پرتگاه دوزخ تمدن تكنولوژيك مي‌بينيم و در آن سرنگون نمي‌شويم؟ آيا به اين دليل است كه سرشت ما دوزخي نيست و متعلق به قلمرو «ايمان» هستيم؟ ايران زودتر از كشورهاي خاور دور به لزوم توسعة تكنولوژيك و تأسيس كارخانه‌هاي مختلف و ايجاد سد و نيروگاه لبيك گفت و بودجه‌هاي لازم را هزينه كرد و... پس چرا پيش نرفته پس افتاد؟ ما ايرانيان مَنِشي پيچيده داريم كه شايد خود نيز از آن سر در نمي‌آوريم. هنگامي كه در ساحت جمع و جمعيت قرار داريم با شعارهاي «نفس جمعي» و «اهواء جمع» موافقت مي‌كنيم اما به محض تنها شدن و بازگشت به «ساحت فرد» فراموش مي‌كنيم كه چه گفته يا چه خواسته‌ايم. به عبارت دقيق‌تر از حيث جمعي ،پيش مي‌رويم و از حيث فردي به عقب برمي‌گرديم. اين ويژگي عامل اصلي به جد نگرفتن توسعة تكنولوژي است و هر چند در ظاهر نكوهيده مي‌نمايد در باطن قابل ستايش است. به عبارت ديگر ما ايرانيان سال‌هاست كه درساحت نفس امارة جمعي موافقت مي‌كنيم كه همه با هم به دوزخ برويم اما عملاً در ساحت نفس امارة‌فردي پا پس مي‌كشيم و هر بار مي‌بينيم كه هيچ يك در كام اژدها نيفتاده‌ايم. مي‌توان گفت كه هر يك از ما مجموعه‌اي شگرف از ميراث تصو‌ّف و قلندري هستيم و به همين سبب اين همه نهانروشن و آب زير كاه با تمدن تكنولوژيك مواجه مي‌شويم و... اما حقيقت اين است كه تعلق ما به قلمرو ايمان باعث شده‌است كه تفكر دنيوي و رويكرد شش دانگ به دنيا، در خرد و روان ما دچار فرو بستگي شود. ما ايرانيان ممكن است هيچ راهي به نور و گشايش معنوي نداشته باشيم اما هرگز تسليم ظلمت نخواهيم شد و از گشايش دنيوي جز در سطح معاش استقبال نخواهيم كرد. سرشت و طينتي كهن در كار است كه ما را همواره منتظر «گشايش اخروي» نگه مي‌دارد و باعث مي‌شود كه با «فروبستگي دنيوي» كجدار و مريز رفتار كنيم و يكسره به دوزخ روي نياوريم.

خودباختگان در برابر تاريخ دوزخي تجدد مي‌گويند كه ما ايرانيان استعداد علمي و تكنيكي نداريم و از طرف ديگر حضور اين يا آن دانشمند و محقق و پزشك ايراني را در مجامع علمي و فني و طبّي اروپا و آمريكا گوشزد مي‌كنند و عملاً دعوي خود را منكر مي‌شوند. اما بايد ديد حقيقت مطلب از چه قرار است؟ هر قومي نسبتي با دنيا و عقبي دارد و استعدادهاي مختلف خود را در ملتقاي دنيا و آخرت بروز مي‌دهد، رويكرد به دنيا موجب بروز استعدادهاي علمي و فني و رويكرد به عقبي موجب ظهور استعدادهاي عرفاني و هنري مي‌شود و قوم ايراني نشان داده كه در هر دو عرصه داراي قابليت است. اما اينكه چرا استعدادهاي علمي و فني در داخل كشور شكوفا نمي‌شود به اين علت نيست كه مراكز علمي و تحقيقاتي كارآمد وجود ندارد يا هزينه‌هاي لازم تأمين نمي‌شود و... اگر بخواهيم مسئله را درست مطرح كنيم بايد بگوييم اولاً استعداد پرستش دنيا در قوم ايراني قوي نيست، ثانياً عقل معاش قوم ايراني غايت‌نگر و عاقبت‌انديش است. هنگامي كه حاصل كار علمي و فنی ،آن هم با كيفيت مطمئن، در دسترس اين قوم قرار دارد لزومي نمي‌بيند كه كار را خود شروع كرده و بكوشد تا به همان حاصل و نتيجه برسد. ما ناگهان با تمام دستاوردهاي تجدد و تكنيك مواجه شده و خود را در ميان انواع كالاهاي تمدن جديد يافتيم و ترجيح داديم كه مصرف‌كننده باشيم تا عاقبت كار معلوم شود، زيرا در حالي كه خود را در محاصرة «گشايش دنيوي» مي‌ديديم نگران عاقبت و آخرت خود بوديم و هنوز هم دانسته و ندانسته در ساحت انتظار به سر مي‌بريم و متوقعيم كه «گشايش اخروي» فرا برسد. به هر حال حتي اگر سخن مدعيان درست باشد و قوم ايراني استعداد فني و علمي (به معناي تكنولوژيك) نداشته باشند، باز هم چندان زياني نكرده‌ايم يا بهتر است بگويم هيچ زياني نكرده‌ايم، زيرا اين استعداد را فاقد بودن بهتر از آن است كه اسباب ظهور فساد در بر‌ّ و بحر باشيم. زمين در نسبت با علم و فن جديد تبديل به دروازة دوزخ شده‌است و علاوه بر تحمل آلودگي‌هاي زيست‌محيطي ،كه هيچ كدام قابل جبران نيستند، يا معلق ماندن چندين هزار تكه پاره از سفينه‌ها در جو‌ّ، يا پاره شدن لاية اوزن، هم‌اكنون حامل هزاران مگاتن بمب هسته‌اي است كه بالاخره منفجر خواهند شد و زمين را به صورت لجن پراكنده در منظومه شمسي در خواهند آورد بي‌آنكه هيچ موجودي در اين لجن معلق زنده بماند جز سوسك‌ها يا برخي حشرات همانند آن‌ها. علمي كه چنين فرجامي را به دنبال داشته باشد هيچ فضيلتي بر جهل ندارد. بلكه عين جهل و گمراهي است.

یوسفعلی میرشکاک

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • نسبت ما و تجدد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.