انوری ابیوردی، از شاعران بزرگ نیمه دوم قرن ششم هجری و از جمله شاعرانی است که در تغییر سبک شعر از خراسانی به عراقی تأثیری بسزا داشته است. گفته میشود او تخلص «خاوری» را برای خود گزیده بود اما سپس دیگران به وي لقب انوری دادند و تا پایان عمر، انوری تخلص کرد. انوری را تمام شاعران پس از او به استادی پذیرفته و ستودهاند تا جایی که جامی، شاعر شهیر قرن نهم، انوری را به همراه سعدی و فردوسی سه شاعر برتر تاریخ شعر پارسی میداند.
انوری مال و مکنت فراوانی داشته و به بیماری نقرس که بیماری افراد مرفه و اشراف است دچار بوده است. انوری در جوانی پدر خود را از دست میدهد و تمام ثروت باقیمانده از وی را صرف عیاشی و خوشگذرانی میکند. بنابر افسانهای مالپراکنیهای او به جایی میرسد که در زمستان جامهای برای پوشیدن نداشته است. گویند هنگامی که تنگدست بود دوستی او را به خاطر اسرافهای او ملامت کرد، این سه بیت را گفت:
ای بس که جهان جبۀ درویش گرفتی
کز فضلۀ زنبور برو دوختمی جَیب
اکنون همه شب منتظرم تا که برآید
ماهی به هر حجره چراغی نهد از غیب
آن روز فلک را چو بدان شکر نکردم
امروز ز من زشت بود گر کنمش عیب
زبان انوری گاه بسیار ساده است و گاه آنقدر سخت و دشوار و مملو از اصطلاحات علمی و فنی که محتاج شرح و توضیح است. نکته بسیار مهم در شعر انوری نزدیکی زبان برخی اشعار وی به لهجه تخاطب و کلام روزمره است که این امر توسط ظهیر فاریابی پیگیری شد و در شعر سعدی به اوج خود رسید.
در ادامه قطعهای از وی را میخوانیم:
آن شنیدستی که روزی ابلهی با زیرکی
گفت کاین والی شهر ما گدایی بیحیاست؟
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست؟
گفتش ای مسکین! غلط اینک از اینجا کردهای
آن همه برگ و نوا دانی که آنجا از کجاست؟
درّ و مرواريد طوقش اشک طفلان من است
لعل و یاقوت ستامش خون ایتام شماست
او که تا آب سبو پیوسته از ما خواستهست
گر بجویی تا به مغز استخوانش از نان ماست
خواستن کدیه است خواهی عشر خوان، خواهی خراج
ز آنکه گر ده نام باشد یک حقیقت را رواست
چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هر که خواهد گر سلیمان است و گر قارون، گداست
انتخاب و معرفی از امیر مرادی