بیست و هفتم فروردین سالروز تولد شیرینعلی گلمرادی شاعر و منتقد مهربان حوزه دفاع مقدس هم هست، در این گفتگو«شیرینعلی گلمرادی» با لهجه ی زیبای آذری اش از سال های شروع شاعری خود تاکنون گفته است. مصاحبه ی دو قسمتی فارس را با او بخوانید.
فارس: جناب استاد گل مرادی! من یک تعریفی از شما در رابطه با شعر در جایی خواندم که فرموده بودید «شعر پناهگاهی است که میتوان در امنیت آن دوام و بقای عاطفی انسان را به تماشا نشست و این که شعر تنها دوستی است که میتوان بدون دغدغهی خاطر با آن دست داد و به صمیمت او اعتماد کرد». الان شعر را چگونه تعریف میکنید؟
عرض کنم من تعریف دیگری بیشتر از آن تعریفی که گفتم نمیتوانم در مورد شعر اضافه کنم. گرچه برای شعر تعریفهای زیادی میتوان قائل شد. وقتی که این قضیه را میشکافیم، نهایتا میرسیم به آن «عشق که در شعر مطرح است»، «عشق» و غزل. غزل در نگاه من در معنای امروزیش معنی خیلی گستردهتری دارد. از اینکه آدمی مثلا تنها برای تمایلات شخصی و غریزی خودش عاشقانه غزل بگوید، غزل امروز مفهوم گستردهتری دارد وقتی من میبینم که در پیرامونم در جهان امروز، بشریت مورد تجاوز قرار میگیرد، عشقی به وجود میآید این همان «غزل» است. وقتی لبخند کودکی را میبینم در من ایجاد «عشق و غزل» میکند، «غزل» به آن مفهوم قدیمی است، مفهوم خودش را از دست داده است و «غزل» امروز یک مفهوم جهانی پیدا کرده است.
* وقتی سرزمین انسانهای دیگر را میگیرند و به خاک و خون میکشند دیگر عاشقانه شعر گفتن معنی ندارد
فارس: یعنی وقتی که تجاوز صهیونیستها را به فلسطین میبینید در آنجا هم آن «غزل» رشد پیدا می کند؟
بله، به همان نقطه میرسم. وقتی که میبینم یک تعدادی شناسنامه روسی دارند، رومانی دارند، بلژیکی و لهستانی دارند و بعد از جنگ دوم جهانی کشورها دست به دست هم میدهند و اینها را جمع میکنند و سرزمین انسانهای دیگر را میگیرند و آنها را به خاک و خون میکشند و آن جنایت صیدا و صحرای شتیلا را مرتکب میشوند و کسی اصلا دم بر نمیآورد، در اینجا وظیفه ی شاعر چیست؟ دیگر آن زمان عاشقانه گفتن اصلا معنی خودش را از دست میدهد.
فارس: البته شما از همان مجموعه «دهستانی»هایتان نگاهتان به این قضایا اینگونه بوده است. مثلا یک شعری در مورد شورای امنیت گفتهاید که چرا در برابر فجایعی که در جهان رخ می دهد ساکت مانده است و ...
بله، این یعنی چه که در جهان امروز 6 - 5 تا گردن کلفت بنشینند و برای جهان تصمیم بگیرند؟ این واقعا یک حق وحشیانهای است که این 6 - 5 تا برای جهان تعیین تکلیف کنند و هر که را خواست محکوم کنند و هر که را دلشان خواست حاکم کنند. تا این وضعیت هست بشریت به آرامش نخواهد رسید و این که وظیفه شاعر، نویسنده و هنرمند در روزگار ما به این صورت است و عشق هم به این مفهوم است که گستردگی پیدا میکند. غزل، عشق، تغزل، به این مفهوم است که میتواند جایگاه خودش را داشته باشد، و وظیفه ی شاعر هم همین است. چه از بعد انسانی و چه از بعد اسلامی و از هر نظری که شما بخواهید حساب کنید، عرض کنم ذهن و وجدان انسانی جباریت و ظلم و بیعدالتی را بر نمیتابد.
* مطبوعات ما در رساندن فریاد مردم و فریاد شعر امروز ناتوان هستند
فارس: جناب آقای گلمرادی! سالها پیش گفته بودید که شعر توانست در برههای از تاریخ حیات این ملت، به عنوان عنصری سازنده و یاور مردم در صحنههای مبارزه با استکبار جهانی قد علم کند و با شایستگی تمام از ارزشهای متعالی اسلامی دفاع نماید. این تعریف، تعریف خوب و جالبی است، آیا الان هم این تعریف وجود دارد و شعر در حال دفاع کردن است یا نه، شاعران مسئله را جدی نگرفتند؟
شاعران اتفاقا موضوع را خیلی محکم تر از قبل جدی گرفتند و این را در بخش قبلی صحبتهایم هم گفتم. منتهی مطبوعات ما در رساندن فریاد مردم و فریاد شعر امروز ناتوان هستند یا تسامح میکنند و یا هر دلیل دیگری که مربوط به خودشان هست. شاعران ما هنوز هم تلاش میکنند و یک عده حالا آهسته و پیوسته کار میکنند و بی سر و صدا، مثلا آدمی مثل «علیرضا قزوه» در روزگار ما یک جوری است که نباید او را نادیده گرفت. آدمی است که هم برای شاعران و هم برای بسط و توسعه ادبیات امروز تلاش میکند. با شاعران و شعر کشورهای همسایه ارتباطی دارد و سایتی راه انداخته است و آثار شعر امروز را در آنجا معرفی میکند و با کشورهای همسایه تعامل دارد. اینها اقدامات کمی نیست و باید اینها را توسعه داد. هر چند که شاعر باید کار خودش را بکند، حالا اگر مطبوعات کم عنایتی هم میکنند.
وزارت ارشاد هم تلاش خودش را میکند و مؤسسات و نهادهایی که خیلی تلاش دارند، بنیاد شهید و حوزه هنری کارهای خوب و تلاشهای خوبی دارند و کارهای خوبی ارائه می دهند. به هر صورت شاعر نباید انتظار این را داشته باشد که دستش را بگیرند و به او بگویند بلند شو و راه برو. او باید کار خودش را بکند.
فارس: در حالی که به نظر من شاعر باید آنها را راه بیندازد.
بله، شاعر باید کار خودش را بکند و خیلی در انتظار تشویق و تنبیه این و آن نباید باشد. مسئله دیگری که باید عرض کنم این است که در مورد داوری شعر که میتواند ایجاد انگیزه کند برای جوانان و حتی شاعران، در مورد داوریها خیلی باید رعایت انصاف را بکنیم. وقتی که نهاد کاری را به ما محول میکنند، آنها اطمینان دارند و میگویند حالا اینها یک چیزی سرشان میشود و یک چیزی میفهمند. آنجا دیگر مصلحت اندیشی و مسائل دوستیابی و دشمن تراشی را باید کنار بگذاریم، و من هنوز دلم میسوزد و با شما هم یکی دوبار صحبت کردم و با خود این شاعران هم یکی دوبار صحبت کردم، مثلا مجموعه ی شعر "میاندار" در روزگار ما مطرح نشد و ما اگر بخواهیم چند مجموعه خوب را انتخاب کنیم در کارهای برجسته کار «میاندار» دکتر حسین ابراهیمی است که از نظرها پنهان باقی مانده است.
* فکر میکنم که جماعت داور اصلا این کتاب را نخواندند
فارس: شما چه ویژگی در منظومهای که در رثای «شهید کاوه» است دیدهاید که دوست دارید این کارها توسعه و بسط پیدا کند؟
عرض کنم که این در رابطه با «شهید محمود کاوه» در یکی از کنگرههای شعر خراسان در قالب غزل یا غزل مثنوی گفته شده و این نگاهی که به این قضیه دارد یکی بخشی از آن آمیختگی با مسائل عرفانی دارد و نگاهی که شاعر به موضوع دارد یک نگاه تازه و خلاقانه است و من که چندین بار این مجموعه را مرور کردم، به آن شکل که نشان خستگی شاعر باشد در آن اثر ندیدم و پایههای محکمی که شاعر برای این شعر ریخته شعر را مانند کاخ بلندی بالا برده است. فکر میکنم که جماعت داور اصلا این کتاب را نخواندند.
فارس: این کتاب تا به حال حائز رتبه شده است یا نه؟
چرا، یک بار در انتخاب بهترین کتاب این کتاب را به عنوان کتاب سوم سال انتخاب کردند و در آنجا در همان سال کتاب «آوازهای گل محمدی» من هم کتاب دوم سال شد و این کتاب، کتاب سوم شد که من حق این کتاب را خیلی بالاتر از این میدانم.
فارس: کتاب «میاندار» را از نظر کشفهای شاعرانه چگونه ارزیابی میکنید؟
عرض کردم تمام نکات برجستهای که آدم از شعر انتظار دارد در شعرهای این کتاب وجود دارد و این شعرها در قالب کلاسیک است و در قالب کلاسیک خلاقیت و نوآوری و کشف فضاها کار بسیار سختی است، چون شما درگیر وزن و قافیه و ردیف و این مسائل هستی. ولی ایشان بسیار عالی از عهده ی این کار برآمدند.
* آن شعر اشک مردم را در آورده بود؛ به واسطهی آن من نیز شروع به نوشتن شعر کردم
فارس: استاد! شما «خلخالی» هستید؟ میخواستم یک مقدار در رابطه با دوران کودکی و نوجوانی خودتان برایمان بفرمایید؟
بله، من اهل خلخال هستم و در دوران کودکی در یک خانوادهی متوسط بزرگ شدم و نتوانستم تحصیلات را به آن صورت ادامه دهم و خودم را تا کلاس هشتم نظام قدیم به زور بالا کشیدم و بعد از آن به سربازی رفتم. در آن زمان دوستی داشتم که ورزشکار بود و برای خلبانی که در حین انجام وظیفه سقوط کرده بود و شعری سروده بود و ایشان آن شعر را در بزرگداشت آن مرحوم خواند و تمام مردم عجیب گریه کردند.
حالا در رابطه با ضعف و وقت آن شعر امروز چیزی به ذهنم نمیرسد، اما تأثیری که آن شعر بر مردم گذاشت و اشک مردم را در آورد و بر من خیلی خیلی تأثیر گذاشت، به واسطهی آن تأثیر بعدها من شروع به نوشتن شعر کردم و آنها را به دوستم نشان میدادم و برایش میخواندم و او نیز شعرهایش را برای من میخواند. آن موقع مجلهای به نام «امید ایران» چاپ می شد که کارهایم را یکی، دوبار برای آنها فرستادم و در آن مجله چاپ شد. بعدها هم که برای گذراندن دوران سربازی به تهران آمدم و دوران سربازی را در پادگان باغ شاه سابق و پادگان «حر» امروزی گذراندم، در اواسط هفته گاهی که مرخصی ساعتی میدادند چیزهایی را مینوشتم و به مجلهی «امید ایران» میبردم. مسئول صفحهی شعر آن هم «دکتر ابوالفضل حکیمیان» بود و کارهایم در آنجا چاپ میشد. در «اردبیل» هم که بودم روزنامهای بود به نام «قبس» که «آقای مجاهدی» هم شعرهایش را به آنجا میفرستاد و چاپ میشد و به این طریق با «آقای مجاهدی» هم آشنا شدم و به همین ترتیب بود که یواش یواش وارد این عرصه شدم.
فارس: شما چه سالی به تهران نقل مکان کردید؟
من نزدیکیهای دوران بازنشستگیام به تهران آمدم، بنده بازنشسته نیروی انتظامی هستم.
فارس: دقیقا چه سالی بود؟
اوایل انقلاب بود.
فارس: یعنی زمانی که چهل سالتان بود؟
بله، همین حدودها بود که به تهران آمدم و در ادارهی وظیفه بودم و در آنجا بازنشسته شدم.
فارس: مثل اینکه اهل فعالیتهای هنری مانند نقاشی و خطاطی هم بودهاید؟
بله، به این کارها علاقه دارم و گاهی یک کارهایی انجام میدهم. اما خودم را در این زمینه صاحب سبک و قدرتی نمیدانم.
* حسرتی که در این شعرها هست همان «حسرت» جوشش انسان است که آن را در جهان امروز کمتر میبینیم
فارس: استاد! بعضی از شعرهای شما برای دفاع مقدس با یک حسرتی همراه است که از این حسرت خیلی هم برای من صحبت کردید. شما واقعا به آن سالها حسرت میخورید؟ با توجه به روح لطیفی که دارید. مثلا همین الان شعری پیش روی من است به نام «قامت طوفان» که میگویید:
روزگاری عشق بازی داشت در میدان ما
رقص خون میکرد سر در ساحت جولان ما
اهتزاز تیغ بود و اسب و میدان و علم
ارتفاعات شهادت اعتلای جان ما
از این «حسرت» بیشتر برای ما بگویید. این «حسرت» شما ریشه در چه چیزی دارد؟
این حسرت، حسرت خود جنگ نیست. اصولا جنگ یک عمل و کار زیبایی نیست. جنگ ویرانی، خرابی، بدبختی و آوارگی دارد. حسرتی که در این قبیل شعرها هست همان «حسرت» جوشش انسان است که متأسفانه آن را در جهان امروز کمتر میبینیم. حسرت برخاستن علیه بیدادگریهاست که امروز آن را کمتر میبینیم و ما و ملت ما در آن روزگار به خوبی و این وظیفه را ایفا کردند. آن شکل شهامت و عدالت و ستمستیزی که باید جهان امروز داشته باشد را ندارد و ما باید آن را احیا کنیم و همیشه در آن حال و هوا باشیم و روحیهی آن روزگار را باید حفظ کنیم. اگر ارزشها را نادیده بگیریم و فکر کنیم که چون جنگ و شهادت روزگارش گذشته است و ارزشها را رها کنیم و دنبال عیش و نوش و این قضایا باشیم، در زندگی این حسرتهایی که در دفاع مقدس هست را خواهیم ساخت و در آثار من هم کم و بیش وجود دارد و به این معنی است.
فارس: شما یک مثنوی بلندی به نام «سرود سپیداران» دارید که جزء منظومههایی است که برای سرداران شهید آوردهاید. مثلا «آقای اسرافیلی» مجموعه «عبور از صاعقه» را گفتهاند؛ «مرحوم شاهرخی» «تجلی عشق» را؛ «آقای قزوه» «این همه یوسف» را و حضرت عالی «سرود سپیداران» را. در آن منظومه یکی دو نمونه از شاخصههای شعری شما را که بررسی کردم یکی از آنها استفاده از وزنهای کوتاه و تند و حماسی است، یعنی یک وزن ریتمیک و قشنگ، مثلا:
آن طرف بیداد میگوید که جنگ
این طرف فریاد میگوید که جنگ
که استفاده از این وزن کوتاه زیباییش را دوچندان کرده است. در رابطه با استفاده از این وزن کوتاه هم توضیحی بفرمایید.
در انتخاب وزنها، معمولا وزن شعر من را اولین مطلع و اولین بیت انتخاب میکند. این که شما وزن را مطرح کردید اجازه دهید که من در رابطه با وزن یک مقدار صحبت کنم.
فارس: بفرمایید.
یک تعدادی از بزرگوارانی هستند که مثلا در «متقارب فردوسی» به آن شعر حماسی میگویند آن را انتخاب میکنند. در حالی که قضیه چیز دیگری است اصلا. وزن ماهیت تراژیک بودن و حماسی بودن آن را تعیین نمیکند. آن روحیهی حماسی «فردوسی» است که «شاهنامه فردوسی» را آفریده است. وزن هیچ موقع نمیتواند که به یک شعر ماهیت دهد. حالا ممکن است در گوش شنونده دلانگیز باشد، جالب و زیبا باشد که اینها مسئله دیگری است،.این است که در بحث دفاع مقدس چند «بحر متواری» آمد که خیلی موفق نبود. چون بعضیها فکر میکنند که این «بحر» است که نه، قضیه این نیست، و من در اینجا هم به همین ترتیب از آن وزن که استفاده کردم حالا به خودی خود اتفاقی که پیش آمده و حالا اگر این اتفاق جالب یا ضعیف یا قوی افتاده آن نظر مخاطب است.
فارس: با همین وزن هم شما ترغیب به یک حماسه و حماسهپردازی هم میکنید.
آن نگاه داخلی و به اصطلاح ذوق شاعرانه است که به این سمت و سو کشیده میشود که ممکن است در آن موفق باشم یا ممکن است موفق نباشم.
فارس: الحمدالله شما موفق بودید مثلا:
ضرورت است که تاریخ را مرور کنیم
سفر به معرکهی روزهای دور کنیم
باز با استفاده از این لغت ها و یا بیتهای بعدی:
سمند تیزتک آماده کن که برگردیم
کمی ز ساحت امروز دورتر گردیم
واژههای «سمند»، «تیز»، «تک» اینها همهش شعر را حماسی کرده است، یعنی فقط وزن نیست.
اتفاقی که در این مجموعه افتاد، سپاه پاسداران پیشنهادش این بود که کلیه جزئیات زندگی این شهید در شعر گنجانده شود که در این رابطه چند بار جلسه تشکیل شد و گفتیم در شعر روایت محض، شعر را از آن حالت شاعرانه بیرون میکشد و شما اجازه دهید که یک مقدار آزادتری این مطرح شود که آنها هم یک کمی کوتاه آمدند و قبول کردند، لذا این جنبههای آزاد شعر است که گاهی به این سمت و سو کشیده میشود و اگر شرح حال محض بود دیگر در آن نمیشد جستجو کرد. و این کار هم از کتابهایی است که به عنوان کتاب سوم دفاع مقدس شد در یکی از انتخابهای کتاب سال.
فارس: شروع شاعری شما از نظر چاپ کتاب با کتاب «دهستانیها» بود که سال 68 توسط «حوزه هنری» چاپ شد؟
بله.
فارس: حالا میخواهیم در رابطه با کتابهای شعر شما و کارهای شعری شما جدیتر صحبت کنیم، «دهستانی ها» را که سال 68 بیرون دادید، چه علاقهای باعث شد که کتاب شعر چاپ کنید و یا چرا اصلا زودتر این کار را نکردید، چونکه اگر سال 68 را در نظر بگیریم شما تقریبا در سن 50 سالگی اولین مجموعه خود را چاپ کردید، چرا در آن سن و سال؟
پیش از آن اگر شما دقت کرده باشید من با مجله «جوانان» و مجله «اطلاعات هفتگی» همکاری داشتم و کارهایم در آنجا چاپ میشد و بیشتر آثار قبل از انقلاب من هم کارهای عاشقانه هست. منتهی عاشقانه به همان تعریفی که برایتان گفتم، عاشقانههای صرف نیست، عاشقانههای غریزی نیست. در همان شعرهای عاشقانه هم حرفهایی برای گفتن دارم، عرض کنم خیلی هم مایل نبودم در آن دوره کتاب را چاپ کنم اما گاهی به «حوزه هنری» میرفتم و می آمدم بالاخره مثل اینکه «استاد اوستا» هم این کار را انجام دادند و کتاب بالاخره با تمام ضعف و قوتهایی که دارد چاپ شد و این کتاب برای آن روزگار است.
ادامه دارد...
گپوگفت فارس با شیرینعلی گلمرادی/۲وپایانی