واقعاً ما کجای این نمودار مطالعه ایستاده ایم؟ واقعاً ما چقدر وقت مان را برای مطالعه میگذاریم؟ یا به قول بعضی ها، چقدر از وقت مان را برای مطالعه «دور» میریزیم؟
مدتی بود میخواستم یادداشتی پیرامون سرانه مطالعه در کشورمان بنویسم. هر چه آمار و اخبار ارائه شده توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر نهاد کتابخانههای عمومی کشور را بالا و پایین کردم و با کتابفروش های خبره و باسابقه ی همین تهران، در میان گذاشتم، چیزی عایدم نشد. نه آمار دو دقیقه ای علی اکبر اشعری* را پذیرفتم و نه آمار 75 دقیقه ای منصور واعظی** را. آمار دومی، مرا و کتابفروش سرچهار راه ولیعصر را و تمام صنف کتابفروش ها را خنداند. رضا امیرخانی هم چندی پیش، کمی با این آمار حساب و کتاب کرد و در نهایت گفت: پس با این حساب، هر ایرانی در سال صد جلد کتاب میخواند. و آخرش افزود: بابا اینقدر شوخی نکنید. و منظورشان قطعاً این بوده که: خودتان سر شوخی را باز کرده اید ها!
کمی که این حساب و کتاب نویسنده «بیوتن» و «جانستان کابلستان» را زیر و زبر کردم، به این نتیجه رسیدم که بر اساس طبقات اجتماعی و فرهنگی مردم ایران و خط فقر و قدرت خرید محصولات فرهنگی و غیره، اگر فرض کنیم نیمی از مردم ما کمتر از 100 جلد کتاب در سال بخوانند، برای این که این میانگین 100 جلد در سال درست از آب در بیاید، آن نیم دیگر باید بیش از صد جلد بخوانند و خودتان تا تهش بروید. یک شهری را تصور کنید که آدمهایش کتاب به خودشان وصل کرده اند.
(لازم است اضافه کنم که هنوز صنف کتابفروش های محترم، خنده شان قطع نشده).
البته توجیه بسیاری از مسئولین برای این 75 دقیقه، مطالعات «بِایّ نحو کان» یعنی به هر شکل ممکن است. مثلاً کتاب های درسی و غیر درسی و روزنامه و اینترنت و زیرنویس تلویزیون و ...
ظریفی آمد وسط و اضافه کرد: همچنین تابلوهای راهنمایی و رانندگی و گردش به چپ و تابلوهای مغازه ها و پارک = پنچری.
با این حساب راهنمایی و رانندگی و شورای محترم ترافیک و اصناف و بازاری ها هم در عرصه ادبیات فعالند و خودشان بی خبر.
در یک مقایسه ی نه چندان دقیق در مقایسه با سایر کشورهای توسعه یافته داریم: سرانه مطالعه آمریکاییها 20 دقیقه، انگلیسیها 55 دقیقه و ژاپنیها 90 دقیقه است.
در صحبت هایی که با یک کتابفروش خوش مشرب داشتم، ایشان گفتند: این روزها مردم صرفاً بر حسب ضرورت کتاب مطالعه میکنند و کمتر کسی هست که برای رشد و تعالی و گسترش بینش و تفکر کتاب بخرد. ایشان کتاب های پرفروش و مشتری های جدی خود را این طور دسته بندی کرد: 1. کتاب های رمان عاشقانه: زنان خانه دار 2. کتاب های فال و طالع بینی و آرامش ذهن 3. کتاب های کودکان 4. کتاب های آموزشی و کنکور
ایشان کتاب های فاخر ادبیات را کتاب های فراموش شده نامیدند و دلیل زنده ماندن حافظ را هم صرفاً آمیختگی با زندگی عادی مردم و استفاده نادرست از آن به عنوان پیشگویی و فال و ... دانست. ایشان افزودند: واقعاً ما به کجا میرویم که کتاب های فاخرمان از قبیل شاهنامه، آثار مولوی و سعدی و عطار و ... و حتی کتب مذهبی مان کم کم به باد فراموشی سپرده میشود.
آقای م که نخواستند نامشان فاش شود گفتند: حتی بر فرض محال اگر این 75 دقیقه درست باشد، شامل این چیزها میشود که جای تاسف است ملتی با این پیشینه فرهنگی و تاریخی، در روز 75 دقیقه را صرف این چیزها بکند.
البته ایشان گرانی قیمت کتاب را نیز در میزان استقبال مردم موثر دانست.
با این مقدمه نه چندان کوتاه، باید گفت: نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، تا چه حد یک رخداد بزرگ فرهنگی و ادبی است؟ و چقدر یک کارناوال تبلیغاتی و یک توجیه دولتی برای آن 75 دقیقه نیست؟
با این اوصاف، آقا مصطفی که یک شیشه بُر ساده است و نزدیک محل کارم، جلوی پله مغازه اش کتاب رایگان به مردم میدهد، و سالهاست کارش همین است، چه قدر احساس تنهایی میکند...
* مشاور فرهنگي رئيس جمهور و رئيس سازمان اسناد و كتابخانه ملي
** دبیر نهاد کتابخانه های عمومی کشور
علي شاهعلي