داستان بلند «آواز بلند» نوشتۀ علیاصغر عزتی پاک قصۀ یک خانوادۀ همدانی و ترسیم فضای زندگی آنها در روزهای پرالتهاب جنگ است. این کتاب سومین کتاب عزتی پاک است و به نظر میرسد نویسنده برای نگارش آن وقت و انرژی بسیاری را صرف کرده است و به اعتقاد اینجانب پروانهای که در نهایت از دل این جهد بال گشوده، ارزش این پیلۀ چهارساله را داشته است. بخش عمدهای از حرفهایم دربارۀ این کتاب به جهت نگرانیام از افشای پایان داستان و ضربه به لذت خوانندگان بعدی اثر – که سهمشان از زیبایی این داستان بهشدت برایم مهم است – قابل طرح نیست. از این روی سعی میکنم در ادامه تنها به نکاتی بپردازم که برملاکنندۀ قصۀ داستان نباشد.
اولین درخششی که از صفحات کتاب «آواز بلند» در پیش چشمان خواننده ظاهر خواهد شد نثر شستهرفتۀ کتاب و سلامت زبانی آن است. قلم عزتی پاک در این اثر کاملاً قلمی داستانی است و نویسنده با توصیفات مناسب خود توانسته نبض خواننده را به راحتی در دست بگیرد. نگاه دقیق راوی بهراحتی بر روی همه چیز میلغزد و با چیرهدستی و تسلطی که گاهی از فرط قوت از چشم خواننده پنهان میماند، دنیای داستان را برای مخاطب به تصویر میکشد. ایستادن و تکیه دادن حبیب به چارچوب در، طرح بلبلهایی به بزرگی کبوتر بر روی پشتیها، توجه به عطف خالی کتابها، نحوۀ از جک درآمدن موتور دایی، شکل چادر سر کردن خاله و... همه مشتهایی از خروارها هنرنمایی نویسنده در توصیفات داستان است. تمهیداتی همچون تعدد مناداها در یکی از فصلها جهت تقویت فضای تعلیق، بازی با نشانههایی چون تکهآهن داغ و نوای هجرانک، ریتم خوب کتاب و شیبی که به سمت صفحات پایانی میگیرد و نمونههای دیگری از این دست را نیز نباید از پیش چشم دور داشت.
یکی از نکات قوت کتاب ایجاز مناسب آن است. نویسنده در بخشهای عمدهای از داستان به جای گفتن نشان میدهد و این نشان دادن در بیشتر مواقع نقشی بسیار اساسیتر از گفتن برعهده دارد. نشان دادن نحوۀ برخورد راوی با خانوادۀ غریب عرب بازگوکنندۀ صفحهها حرف است و این چنین است نحوۀ دیدار مادر آقای نیلگون با آقای نیلگون و حرفهای بینگاه آقاجون و بازگشت ساکت دایی مصطفی و مثالهای بسیار دیگر. حتی نویسنده دربارۀ راوی داستان که همه چیز از نگاه او روایت می شود و خواننده به ذهن او راه دارد، ناگفتههای بسیاری را باقی میگذارد؛ آنگونه که بیم آن میرود که منتقدانی داستان را به ضعف در شخصیتپردازی متهم سازند. اما این ایجاز و حذف تعمدی اطلاعات برای مخاطبی چون من که در وهلۀ اول شهروند شهر شعر هستم، لذتی دوچندان را به ارمغان میآورد و باعث بسط یافتن بیشتر داستان در ذهنم میگردد. به راستی خواندن داستان بلندی که میتوانست رمان باشد بسیار لذتبخشتر از خواند رمانی است که میتوانست داستان بلند باشد.
«آواز بلند» داستان جنگ است اما نه از زاویۀ مستقیم خط مقدم و جبههها، بلکه از داخل شهر و با نمایش ارتباط تنگاتگ زندگی روزمرۀ مردم دهۀ شصت با پدیدۀ جنگ. اگرچه برای عزتی پاک در انتخاب این زاویۀ دید نمیتوان فضل تقدمی قائل شد و پیش از او نیز بسیاری به روایت صحنههایی از جنگ در داخل شهر پرداختهاند، اما میزان توفیق او در دستیبابی به تصویری روشن و واقعی چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. «آواز بلند» آینۀ بیزنگاری است در برابر فصل مهمی از هویت تاریخی ما و روایت بیلکنتی است از روزگاری که هیچگاه حافظۀ تاریخی نسل ما آن را فراموش نخواهد کرد. آدمهای آواز بلند مردمان آشنایی هستند که از هرکدام آنها صفحههای بسیاری را در دفتر خاطرات ذهنمان به یادگار داریم. با هرکدام از آنها حرف زدهایم و با هرکدام از آنها بزرگ شدهایم. ثبت و انتقال این خاطرات به نسلهای بعدی رسالتی است که سنگینی آن را نویسندگان کمی بر شانههای خود احساس کردهاند.
«آواز بلند» بیشک یک داستان دفاع مقدسی است. شاید لازم باشد اول منظورمان را از واژۀ ستمدیدۀ دفاع مقدس که معنایش این روزها به جهت کثرت استعمال بیربط و باربطش در آثار ادبی و هنری مخدوش و متزلزل شده است روشن سازیم. در نظر نگارنده اثر دفاع مقدسی مقولهای جدا از آثار جنگی است و هویتی مستقل دارد. یک اثر دفاع مقدسی همان اندازه میتواند با جنگ نسبت پیدا کند که با مثلاً عشق یا فلسلفه. دفاع مقدسی اثری است که به روایت مجاهدت مؤمنانی میپردازد که هدفشان از مبارزه رضای حق و عملشان امری مقدس است و حضور تیر و ترکش و گلوله و خون در آنها صرفاً یک امر عرضی است. از این روی شکست و پیروزی و رنج و بلا در این گفتمان معنایی دیگر دارد و همۀ ارتبطاتات در این روایت، در نسبتی دیگر شکل میگیرد. «آواز بلند» یک داستان دفاع مقدسی است زیرا شعار نمیدهد، تصنعی نیست، بخشنامه نشده است و دروغ نمیگوید. یک داستان دفاع مقدسی است زیرا بر خلاف خیل آثار تولیدشده در سالهای اخیر به نام دفاع مقدس سیاهنمایی نمیکند، ادا درنمیآورد، بلاتکلیف نیست، در همۀ باورها و ارزشهای هویتی یک نسل تردید نمیکند، اهانت نمیکند و مرد است. «آواز بلند» داستان مجاهدت پیرزنها و پیرمردهایی است که همۀ داشتههایشان را کف دست گرفتند و سرشان را خم نکردهاند، حتی در زیر آوار. داستان خانوادههایی است که جنگ را با همۀ وجود در آغوش کشیدهاند اما آن را سیاه ندیدهاند. داستان شهری است که زنده است تا مقاومت کند و نه آنکه مقاوت کند تا زنده بماند. «آواز بلند» داستانی است که قصد روایت رنجهایی را دارد که هیچگاه نمیتوان به تصویرشان کشید. مادری را روایت میکند که برای پیشگیری از نابودیاش باید خبر مرگ پسرش را، فارغ از حقیقت داشتن یا نداشتن، به او داد تا نجات یابد؛ پدری را روایت میکند که هر لحظه مکرراً در خود میشکند اما نباید فرو بریزد. «داستان بلند» تلاش ستایشانگیزی است برای روایت رنجی که فکر نزدیک شدن به آن با شیوهای جز این مشکل است. داستان زندگی مردمانی است که هنوز هم هستند و بسیاری از آنها داستانشان حتی صفحۀ 129 هم نداشته است. داستان مردمانی است که هنوز فصلهای کتاب برخیهایشان ادامه دارد و در روز پدر یا ازدواج فرزند و اصلاً هر لحظه از زندگیاشان حضوری پررنگ دارد. داستان مردمانی است که افسانه یا شعار نیستند و هنوز نفس میکشند.
محمدرضا وحیدزاده
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز