موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتگوی شهرستان ادب با محمدسرور رجایی دربارۀ کتاب «درختان تبعیدی»

حلقۀ وصلی میان شعر امروز ایران و افغانستان

20 اردیبهشت 1392 14:11 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 6 رای
حلقۀ وصلی میان شعر امروز ایران و افغانستان

چند نکته است که می‌خواهیم با شما مطرح کنیم. یکی دربارۀ شعر امروز افغانستان است و دیگر مشکلاتی که در این 20-30 سال وجود داشته و بر شعر افغانستان تأثیر گذاشته است. موضوع بعد نیز کتاب «درختان تبعیدی» است و اینکه نظر شما دربارۀ کتاب چیست و به نظر شما با چاپ آن چه اتفاقی افتاده؟ این را هم از نظر دور نمی‌داریم که این کتاب با توجه به مقدمه‌ای که جناب سیدضیاء قاسمی برای آن نوشته‌اند قرار بوده است که یک نمونۀ کوچک شده از ساختمان کلی شعر افغانستان باشد و بناست ما را با این شعر آشنا کند...
شعر یک پدیدۀ اجتماعی است و مثل انسان‌های هر جامعه دچار تحول و دگرگونی می‌شود. اگر نگاهی به شعر افغانستان داشته باشیم - و خصوصا شعر امروز افغانستان- که با مهاجرت مردم افغانستان به کشورهای منطقه، به خصوص در اوایل دهۀ شصت یا دو سه سال جلوتر از آن، که در سالهای 58 و 59 به ایران و کشورهای دیگر مهاجرت کردند؛ شعر افغانستان کم کم بر سر زبان‌ها افتاد. پیش از آن ما در مقولۀ ادبیات و خصوصا در مقولۀ شعر کارهای شاخصی از شاعران و نویسندگان افغانستان نمی‌بینیم. یا اگر بوده، به دست مخاطبانش نرسیده است. چون سطح انتشار کم و ضعیف بود. وقتی مهاجران افغانستان در کشورهای منطقه خصوصا در ایران و پاکستان قدم نهادند، با توانمندی‌های ذاتی و ذوقی خود دست به کارهایی زدند. با اینکه مهاجران افغانستانی به جاهای دیگری هم غیر از ایران و پاکستان مهاجر شدند، اما جمع کثیری که در ایران و پاکستان بودند بدنۀ اصلی شعر مهاجرت افغانستان را در دهۀ شصت تشکیل دادند. در واقع می‌توانیم بگوییم که شعر افغانستان از اوایل دهۀ شصت تجارب بیشتری یافت و نمود بیشتری پیدا کرد. البته توفیق با مهاجرانی که به ایران سفر کردند، بیشتر یار شد تا کسانی که در کشورهای دیگر بودند. به خاطر اینکه زبان مشترک بود، اندیشه‌ها مشترک و خاستگاه ادبیات و فرهنگ مشترک بود و این باعث شد که بسیاری از شاعران ما در دهۀ شصت و هفتاد با بسیاری از شاعران جوان آن زمان –که امروز از افتخارات زبان فارسی هستند و البته این ایران و افغانستان ندارد- رفاقت پیدا کردند، صمیمیت پیدا کردند؛ با توجه به همان اشتراک‌های تاریخی و مذهبی و دینی و آن تفکر جهادی‌ای که بین شاعران ایران و افغانستان حکم‌فرما بود. مهاجران افغانستانی در ایران به نسبت مهاجران افغانستانی‌ای که در کشورهای دیگر ساکن بودند، رشد بسیاری کردند. در پاکستان آن رشدی که مهاجران در ایران داشتند را نداشتند. اما در رتبۀ دوم می‌توانیم از پاکستان به عنوان بدنۀ اصلی شعر افغانستان یاد بکنیم. در همین ارتباط در دهۀ شصت شعر افغانستان در داخل افغانستان به نوع دیگری رشد کرد. البته کسانی که در داخل افغانستان بودند بیشتر نگاه تبلیغی و ترویج عقیدۀ حکومت را داشتند. مثلا اکثر کسانی که در کابل ماندند و شعر سرودند به نوعی وابستۀ به احزاب «خلق» و «پرچم» بودند که در آن زمان حاکمیت داشتند. در افغانستان به آن شعر حکومتی و شعر دهقان می‌گفتند. یعنی شعری که مرتبط می‌شد به لایه های پایین جامعه. اینها رشد کردند و این اتفاق افتاد. الآن اگر ما نگاهی بندازیم به گذشتۀ شعر افغانستان، می‌بینیم که چه در دوران مهاجرت و چه در دورانی که حکومت کمونیستی در افغانستان حاکم بود، دهۀ شصت دهۀ رونق ادبیات حکومتی و ادبیاتی بود که برای حکومت تبلیغ می‌کرد. در این دوران در شعر افغانستان یک پیشرفت محسوسی حاصل شد. اما به باور بسیاری از کارشناسان، شاعرانی که در ایران رشد کردند و شعرشان نمود پیدا کرد، حرف اول را در ادبیات و شعر افغانستان می‌زدند. اما متاسفانه بعد از نیمۀ دوم دهه  هفتاد و حتی در دهه هشتاد، باتوجه به اتفاقاتی که در منطقه افتاد، شعر افغانستان و شعر مهاجرت دچار افت محسوسی شد. و به همین دلیل است که در شعر مهاجرت، از میان شاعران نسل دوم و سوم، دیگر شخصیتی مثل استاد محمدکاظم کاظمی برنخواست.

خب چرا این اتفاق افتاده است؟ دلیلش چیست که این افول در شعر مهاجرت رخ داده است؟
من یک دلیلش را اتفاقاتی می‌دانم که در منطقه پیش آمد. در افغانستان آن جهاد و مبارزه‌ای که با روس‌ها بود تمام شد و جنگ افغانستان به یک جنگ داخلی تبدیل شد. شاعران هم به نوعی از آن اتفاقی که در کشور افتاد سرخورده شدند. هم غربت تأثیر گذاشت و هم اینکه شاعران نسل دوم از ما و از جمع‌های فرهنگی شاعران ایرانی فاصله گرفتند. به نظر من دلیل اصلی این است. زمانی که شاعران ایران و افغانستان رفت و آمدهایشان کم شد –من در بین شاعران ایرانی نمی‌دانم که چقدر تأثیر مثبت یا منفی داشت- اما در بین بچه‌های شاعر افغانستانی افت شعری محسوس بود. در اوایل شعر مهاجرت که شاهد چنان کارهای اثرگذاری بودیم و شاعران مهمی به ادبیات فارسی معرفی شدند، رفاقت‌های بسیار صمیمی و خوبی بین شاعران افغانستان و ایران بود. مثلا آقایان سیدضیاء و علی‌محمد مؤدب و علی داودی و سیدرضا محمدی و بشیر رحیمی، اینها ارتباطات تنگاتنگی داشتند که اگر هر سه چهار روز همدیگر را نمی‌دیدند احساس دلتنگی می‌کردند و فکر می‌کردند چیزی را از دست داده‌اند. یا در مشهد آقای محمدکاظم کاظمی و مظفری و فضل‌الله قدسی اگر آقای محدثی و دوستان دیگر را نمی‌دیدند احساس می‌کردند یک چیزی را در این هفته‌‍ای که همدیگر را ندیده‌اند از دست داده‌اند و حتما باید با هم دیدار می‌داشتند. آن تفکر ارزشی‌ای که بین شاعران هر دو ملت وجود داشت، باعث تقویت زبان و شعر فارسی و تقویت شعر ایران و افغانستان شد. من حتی باورم این است که در ابتدا شعر افغانستان در برابر شعر ایران چیزی برای گفتن نداشت و این رفاقت‌ها بود که قدّ شعر جوان افغانستان را بلند کرد تا حتی بعدها توانست با شعر ایران برابری کند.

گذشته از این، دوستان ایرانی هم توانستند از شعر افغانستان بسیار استفاده کنند و بهره ببرند. مثلا خیلی از بچه‌های ایرانی از زبان و شعر و نقد استاد کاظمی بهره‌های فراوان برده‌اند.
بله؛ شاهد بودیم که قامت شعر افغانستان با شعر ایران برابری کرد و حتی در بعضی مراحل جلو زد، مثل حضور پررنگ شعر جناب استاد محمدکاظم کاظمی و نه فقط در ادبیات افغانستان، که در ادبیات فارسی، و این باعث رشد و پیشرفت ادبیات افغانستان شد؛ اما امروزه متاسفانه این ارتباط‌ها بسیار کم شده است. امروز ما در حوزۀ هنری جلسات شعری داریم. جلساتی که گاهی به 50-60 نفر شاعر و داستان‌نویس و شعردوست می‌رسد. اما در بین آن 50-60 نفر سه تا ایرانی نمی‌بینید. ما زمانی در دهۀ هفتاد وقتی 5 نفر شاعر دور هم جمع می‌شدیم، گذشته از آقای مؤدب و داودی حداقل سه نفر هم شاعر ایرانی بین ما بودند. در حالی که الآن این اتفاق نمی‌افتد. ما از دوستان ایرانی می‌خواهیم که ارتباط‌ها را بیشتر کنیم تا دوباره به مرحلۀ رشد برسیم. البته یک دلیل مهم دیگر این است که در ایران یک مقدار شعر شاعران جوان افت کرده است. 
به نظر من حضور کشورهای غربی در افغانستان و این همه جنگ و ناامنی و بی‌ثباتی ناخواسته بر ادبیات افغانستان تاثیر منفی گذاشته است. مردمی که سی سال غربت را درک کرده بودند، با آمدن حکومت جناب کرزای فکر می‌کردند که آن خورشید غربت، غروب خواهد کرد و می‌توانند به کشورشان برگردند. اما متأسفانه این ناامنی‌ها دامه پیدا کرد، تا جایی که بعضی مواقع احساس بی‌هویتی به این‌ها دست داد. که اگر ما نگاهی بیندازیم به ادبیات و شعر امروز مهاجرت، این دوگانگی و احساس بی‌هویتی را کاملا درک می‎کنیم؛ شعر، زبان درد و رنج مردم است. ما اگر نگاهی به شعر مهاجرت دهۀ 60 و 70 بیندازیم، خواهیم دید که شاعران آن دوره با همۀ آن بدبختی‌ها و دغدغه‌هایی که داشتند و جنگی هم که در افغانستان در جریان بود، اما باز هم رگه‌هایی از امید را می‌توانستیم در شعر آن‌ها بیابیم. متاسفانه امروز آن رگه‌های امید بسیار کم شده است. در این سال‌ها این افت خیلی چشمگیر بوده. این وضع امروز شعر مهاجرت بود. در مورد شعر داخل افغانستان هم متاسفانه باید بگویم که نگاه این‌ دسته از شاعران هم عموماً نگاهِ بدبینی به ارزش‌ها شده است. می‌خواهند شعر مدرن بگویند، ولی هنوز مدرنیته را خوب نشناخته‌اند. از دموکراسی سخن می‌گویند در حالی که اصلا نمی‌دانند دموکراسی چی هست؟ بین دو سنگ آسیاب احساس و توهم پیشرفت قرار گرفته اند. این به ضرر شعر ماست. ولی من با توجه به ذهنیت مردم افغانستان و آن خواسته ای که دارند امیدوار هستم. این ملت در مقابل همۀ مشکلات و آسیبها نه گفته اند. این «نه گفتن» فعلا شاید در معرض خطر قرار گرفته باشد ولی «نه گفتن» در ذات و خون مردم افغانستان وجود دارد. حالا ممکن است که چند روزی به فراموشی برود. ولی به هیچ وجه اصلا محو نخواهد شد و آن «نه» به آسیبها و چیزهایی که ارزشهای ما را کنار بخواهد بزند، وجود خواهد داشت و سرانجام همین شاعرانی که امروز دچار توهم مدرن‌سرایی و دموکراسی غربی شده اند، برمی‌گردند و در مقابل همین مدرنیته و همین دموکراسی غربی که درست نمی فهمند، یک «نه» بزرگ می‌گویند.

با توجه به این که غزلهایی که در کتاب «درختان تبعیدی» وجود دارد متعلق به دو، سه و حتی چهار دهۀ گذشته است، یعنی دونسل متفاوت از شاعران قدیمی و شاعران جوانتر، اگر بخواهید یک صحبت کلی دربارۀ شعر این دو نسل و برآیند کلی کتاب داشته باشید روی چه نقاطی تأکید خواهید کرد؟
من سال 90 نمایشگاه کتاب را با کتاب «جانستان کابلستان» به پایان بردم و طعم این کتاب را در حافظه دارم. سال 91 این اتفاق با کتاب محمدحسین جعفریان برای من تکرار شد. اما سال 1392 این طعم با نمونۀ غزل افغانستان برای من مضاعف شد. قبل از همه چیز باید یک دست مریزاد به دوستانی که صفحه‌آرائی و طرح روی جلد و انتخاب فونت و غیره بر عهدۀ آنها بود بگویم و از ایشان تشکر کنم. این کتاب، یک کتاب ماندگاری خواهد شد و این کتاب تجدید پیمان دوستی های شاعران دهۀ هفتاد است. به نظر من این دو شاعر باز دست به کار شده اند و با یک کار مشترک و به صورت رفاقتی در جهت پیشرفت ادبیات فارسی این گام بزرگ را برداشته اند. کتاب «درختان تبعیدی» علاوه بر اسم زیبایی که از شعر سیدنادر احمدی انتخاب شده، در بخش گرافیک کار هم بسیار قابل ستایش است، در بخش انتخاب فونت و صفحه آرائی و انتخاب شعر که توسط دو کارشناس خوب شعر انجام شده است هم کار در سطح بسیار بالایی قرار دارد. به نظرم این کار مانیفستی است برای شاعران جوان دو کشور.

شعر مهاجرت از نظر فرم و زبان به دلایل مختلف با هم تفاوتهای آشکاری دارد. این دلایل هم شاید به خاطر این باشد که هر کدام از این عزیزان در یک نقطه از دنیا به نوشتن کار شاعری مشغول‌اند و از نظر فرهنگی تفاوت‌هایی با هم پیدا کرده‌اند. مثلا عده‌ای از این شاعران در خود افغانستان هستند، عده ای در ایران هستند و عدۀ زیادی هم در کشورهای غربی. خب خود این در شعر آنها تأثیراتی داشته است. می‌خواستم دربارۀ این اتفاق از شما سوال کنم و اینکه چه کار باید کرد تا این زبان و فرم در شعر همۀ شاعران به نقطۀ بهتری برسد، و  اصلا با این عرض بنده موافق هستید یا نه؟
کاملا با حرف شما موافقم. به خاطر اینکه پیشتر هم عرض کردم که شعر و هر اثر هنری دیگر بازگو کنندۀ بخشی از تاریخ زندگی انسان‌هاست. برخی آگاهانه و برخی ناآگاهانه از دور و برشان تأثیر می‌گیرند. به نظر من بسیار انتخاب به جا و برجسته ای بوده که در این کتاب شعر 81 شاعر غزلسرای افغانستان را جمع آوری کرده اند. خب اگر این 81 نفر از بین مهاجران انتخاب می‌شدند، یک فضای دوگانگی به وجود می آمد. یا نه، اگر این 81 نفر کاملا از داخل افغانستان می‌بودند باز هم همان اتفاق می‌افتاد. این کتاب که در آن از اکثریت شاعران افغانستانی شعر انتخاب شده و در این کتاب گنجانده شده، کاری شایسته و کارشناسانه بوده است. با این کار، مردم و مخاطب جوان ایران و تاجیکستان می‌توانند هر مرحله از زندگی مردم افغانستان –چه آنها که به کشورهای دیگر مهاجر شده اند و چه آنها که در خود افغانستان هستند- را خوب ببینند و درک کنند. مثلا شرایط یک شاعر افغانستانی مقیم ایران، با شرایطی که یک شاعر مقیم آلمان دارد تفاوت دارد. و همچنین ذهنیت یک شاعر کابلی نسبت به شاعران مقیم کشورهای دیگر متفاوت است.

من فکر می‌کنم این کتاب می‌تواند حلقۀ وصل و اشتراکی باشد برای کسانی که در جاهای مختلف به کار شعر مشغول‌اند. یعنی می‌توانند برجستگی‌های همدیگر را از هم یاد بگیرند و کاستی‌های همدیگر را با هم جبران کنند.
قطعا همینگونه است. دیروز جایی دعوت بودیم که اکثرا بچه های ناشر افغانستانی حضور داشتند. من با افتخار کتاب را بلند کردم و گفتم یک اتفاق بسیار مهم در نمایشگاه افتاده است. گفتند چه اتفاقی؟ گفتم: امروز کتاب «درختان تبعیدی» به نمایشگاه رسید و پخش شد. 81 شاعر از افغانستان به عنوان 81 نماینده و سفیر در بین دوستان ایرانی مان معرفی شدند. یکی از دوستان همانجا به من گفت به آقای علی‌محمد مودب سلام من را برسان و به او بگو من 500 نسخه از این کتاب را می‌خواهم شخصا بگیرم و در افغانستان منتشر کنم تا برسد به دست مخاطبانش. که مطمئنا مخاطبان این کتاب در افغانستان بیشتر از ایران خواهند بود. چون این اولین بار است که یک کتاب با این همه دقت و با این نگاه مطلوب جمع‌‎آوری می‌شود. غزل‌ها در این کتاب به صورت تفننی انتخاب نشده است. این غزلها برای این انتخاب شده‌اند که این کتاب بماند و الگویی باشد برای ادبیات فارسی و برای کشورهای منطقه. شایسته است که یک ناشر افغانستانی یک همچنین کاری را در ارتباط با شعر جوان و یا غزل امروز ایران انجام بدهد. این اگر اتفاق بیفتد مطمئنا جریانات فارسی ستیزی را که بیشتر در افغانستان وجود دارد، خنثی می‌کند.

گفتگو از جواد شیخ‌الاسلامی





کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • حلقۀ وصلی میان شعر امروز ایران و افغانستان
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.