موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نگاه اسماعيل الله دادی به مجموعه شعر «آفرين برجان بابا» از محمد گودرزی دهریزی

مثل سايه ای نجيب

30 اردیبهشت 1392 19:25 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 2.67 با 3 رای
مثل سايه ای نجيب
دنيای کودک دنيای عينيات است. کودکان معمولا درک و دريافت درستي از موضوعات انتزاعی ندارند. هر چيزی که خارج از دايرۀ محسوسات و تجربيات آن ها باشد برايشان غريب جلوه می کند و شايد به همين دليل باشد که اهالی ادبيات بر اين عقيده اند که چون جنگ و موضوعات پيرامون آن خارج از محسوسات و تجربيات کودکان است، پس سرودن شعر جنگ و دفاع مقدس برای آنها کاری بيهوده است. و شايد باز به همين علت باشد که درانبوه اشعارکودک و نوجوان دفاع مقدس به کمترين شعری برمی خوريم که مورد توجه و اقبال کودکان قرار گرفته باشد؛ به قولی: حافظه اهالی شعر کودک و نوجوان از شعر ناب دفاع مقدس، خالی است....
آفرين بر جان بابا، اگرچه دارای موضوعی است که کودکان نه آن را تجربه کرده اند و نه ذهنـيت درستی از آن دارند؛ اماويژگی هايی دارد که به نوعی خط بطلان بر نظريه فوق می کشد:
1. زاويه ديد متفاوت:
نگاه شاعر به جانباز، به عنوان پديده ای که برای کودک و نوجوان عينی نيست نگاهی متفاوت و تازه است شاعر سعی نموده از زاويه ای به جانبازان جنگ تحميلی نگاه کند که تاکنون سابقه نداشته. بر خلاف آثار مشابه، شاعر، نگاهی زمينی به جانباز و زندگی پيرامون آن دارد. نگاهی که نه شعاری است و نه استعاری. جانباز در آفرين بر جان بابا، جانبازی است که از زبان کودک روايت می شود و طبيعتا نگاه کودکان به جانباز، متفاوت تر از نگاه فرشته مآب در ادبيات بزرگسالان است. جانباز در آفرين بر جان بابا، انسانی است که در جنگ جسمش آسيب ديده و حالاکه جنگ تمام شده، مانند يک شهروند زندگی می کند. گاهی توی کوچه با پسرش فوتبال بازی می کند گاهی پدری است که به مدرسۀ پسرش می رود. گاهی شطرنج بازی می کند، گاهی جانبازی است که همسرش در دهانش لقمه می گذارد، گاهی روی ويلچر توی کوچه هاست و گاهی عينک به چشم دارد و در حال عبور از خيابان است. همۀ اين موقعيت ها برای کودک قابل ملموس است. چرا که اتفاقات مطرح شده در آنها از فوتبال بگير تا شطرنج و مدرسه و ويلچر و عينک و عصا برای کودک عينی است و کودکان با اين اشياء و اتفاقات و پديده ها از نزديک آشنا هستند.
در همۀ شعرها يک کودک يا نوجوان شاهد زندگی جانباز است گاهی در قالب يک راوی و گاهی در قالب فرزند يک جانباز؛ وجود همين زاويه ديد است که آفرين بر جان بابا را متفاوت کرده است. ديگر خبری از آن نگاه مقدس مآب و فرازمينی و شعاری نيست. جنس نگاه و زبان شاعر، هم‌جنس بانگاه و زبان کودک و نوجوان است و چون کودک هرآنچه را که در شعرها می خواند، در اطراف زندگی اش می بيند با آن ارتباط برقرارمی کند و همين ارتباط سرآغاز انتقال احساس و انديشه ای است که شاعر به دنبالش بوده.
 
2. عينيت بخشيدن به موضوعات ذهنی:
شاعر برای اينکه ذهن مخاطب را به جنگ تحميلی و دفاع مقدس پيوند بدهد، با زيرکی ابتدا از موضوعات و مسائل عينی استفاده کرده و بعد از بسترسازی مناسب، انديشه خود را بيان می کند. انديشه ای که اگرخارج از اين بسترسازی بيان می شد، قابل هضم برای مخاطب نبود.
همه بچه ها به نوعی درگيربازی فوتبال هستند. شاعر از اين دلبستگی استفاده کرده و از زبان يک کودک جانباز بودن پدرش را روايت می کند:
بابای من دروازه بان است/ دروازه بانی فرز و عالی/ سد می کند دروازه ها را/ با يک عصای خشک وخالی.
دروازه بان ص7
 
دربند اول شعر، ذهن کودک درگير بازی فوتبال می شود. دربند دوم، شاعر پای مخاطب را از زمين فوتبال به جبهه می کشاند؛ آن هم با استفاده از نشانه هايی که در بازی فوتبال و جنگ مشترک است:
وقتی که دشمن توپ می زد/ دروازه بان جبهه ها بود/ در بازی توپ وگلوله/ او ديده بان جبهه ها بود. دوازه بان ص7
ايهام در واژه های توپ، دروازه بان و بازی به اثرگذاری کلام شاعر کمک کرده است. در بند سوم همين شعر، وقتی که هنوز ذهن مخاطب از بازی فوتبال دور نشده شاعر با لطافت به جانباز بودن شخصيت حاضر، در شعر اشاره می کند:
با تيم سختی مثل دشمن/ جنگيد و پيروز زمين شد/ خود را به توپ دشمنان زد/ يکباره پايش آهنين شد. دروازه بان ص 7
حتی در اين بندهم که شاعر در مورد پديدۀ جنگ به عنوان پديده ای که دور از ذهن کودکان است صحبت می کند، با استفاده از واژه های تيم، جنگيدن، پيروزی و توپ، که برای کودکان عينی و ملموس است، تلاش می کند جنگ را عينی و قابل لمس برای کودک نشان بدهد.
در شعر برنده نيز، شاعر باز هم در زمين فوتبال و باز هم با استفاده از همان شگرد پرداختن به عينيات برای بيان ذهنيات، شعر را سروده است:
اين طرف تيم من است/ آن طرف تيم پدر/ دور تا دور زمين/ پر شده از رهگذر... ص10
شاعر بدون استفاده از واژه های رايج در شعر دفاع مقدس و به طور کاملا غيرمستقيم، شعر را آغاز کرده است، در سراسر شعر هيچ اشاره ای به جنگ و تصاوير و تعابير مربوط به آن نمی کند. اما به طور غير مستقيم و به اصطلاح زير پوستی، جانبازی را به تصوير می کشد که در جنگ پايش را از دست داده:
شوت بابا می کند/ از تمام ما عبور/ پای اوگل می شود/ می نشيند توی تور/ پای بابا می رود/ توپ می ماند به جا/ من خجالت می کشم/ در حضور بچه ها/ آن طرف بابای من/ غرق خنده می شود/ گل نمی زند ولی/ اوبرنده می شود. برنده ص10
شعر پايان می يابد وکودک در ذهن خود به دنبال کشف معنا و معمای گل شدن پای بابا می رود و اينجاست که ناخودآگاه ذهن مخاطب از کانال شعر به جنگ کشيده می شود.
سه شعر اول کتاب، با استفاده از بازی فوتبال جانباز را به تصوير کشيده است. ايهام کلمات و ترکيبات در اين سه شعر، کارکرد بالايی دارند. همين ايهام درشعر "يک نفر هم خبر نشد" هم وجود دارد، سراسر شعر يک ايهام است. باز هم توجه به عينيات و القای ذهنيات، در شعر مشهود است:
پا به پای بچه ها دويد/ توپ زد/ حمله کرد و پس نزد/ خسته شد/ نفس نزد/ پيچ پای او شکست/ پيچ خورد/ بی صدا نشست/ پای خسته و شکسته را/ پيچ کرد و بست/ گر چه مانده بود و نا نداشت/ در زمين/ يک نفر خبر نشد که پا نداشت.  يک نفر خبر نشد ص12
 
در شعر شطرنج شاعر از بازی شطرنج که باز هم در حوزه تجربيات بچه هاست، دست مخاطب را می گيرد و به بازی تفنگ و گلوله می برد:
خم شد پدر آرام/ بر صحنۀ شطرنج/ سرباز خود را برد/ با گوشه آرنج.  شطرنج ص19
 
شاعر در اين شعر هم غير مستقيم جانباز را در بازی شطرنج به تصوير کشيده و در بند اول قطع بودن دست پدر را نشان داده است. به کاربردن واژه هايی چون: سرباز، جنگ، شجاعت پيروزی و دشمن، فکر و ذهن مخاطب را بين بازی شطرنج و جبهه های جنگ، معلق نگه می دارد و اين ذهن مخاطب است که با پل زدن از طريق اين واژه ها، از صحنه شطرنج به صحنه نبرد در رفت و آمد است.
 
3. بهره گيری از عنصر طنز:
دنيای بچه ها دنيايي شاد و سراسر از شور و نشاط است. نگاه کودکان به پديده های اطرافشان معمولا با شيطنت های کودکانه همراه است. کودکان حتی به جدی ترين موضوعات از پنجره خنده و شادی نگاه می کنند. شاعر با توجه به اين موضوع سعی کرده است که تقريبا در همه اشعار اين نگاه طنز و شيطنت را حفظ کند:
بابای من دروازه بان است/ دروازه بانی فرز و عالی/ سد می کند دروازه ها را/ با يک عصای خشک وخالی/....
در بازی ما تو کوچه/ او بهترين يار زمين است/ حق دارد اين بازيکن جنگ/چون هر دو پايش آهنين است.
       دروازه بان ص7
 
خلق موقعيت های طنز در شعرها، شيرين و با لطافت بيان شده است. جنس طنز در شعرهای کودک با طنز در شعر بزرگسال بسيار متفاوت است. درطنز کودک هدف، ايجاد فضايی شاد و خنده‌آور برای بيان مفاهيم جدی است. به زبانی ديگر شاعر در بستر طنز راحت‌تر و اثر گذارتر انديشه‌اش را بيان می کند:
شوت بابا می کند/ از تمام ما عبور/ پای او گل می شود/ می نشيند توی تور/ پای بابا می رود/ توپ می ماند به جا/ من خجالت می کشم/ در حضور بچه ها.  برنده ص 10
 
کودک در مقابل پديده ها و اتفاقات غير متعارف از طريق خنديدن عکس العمل نشان می دهد حتی اگر موقعيت مطرح شده در نگاه اول و برای بزرگسالان طنز نباشد. اما چون در دنيای کودک اتفاقی غير از آنچه که با آن آشنا بوده رخ داده، کودک ناخودآگاه احساس شادی می کند. شانه زدن موی پدر توسط مادر برای کودک اتفاقي غيرمتعارف است و باعث خنديدن او می شود:
می کند مامانم/ موی بابا شانه/ دور او می گردد/ مثل يک پروانه.   مامان پدر ص20
و اين طنز کودکانه تا آنجا پيش می رود که دردآورترين صحنه ها برای بزرگترها نيز برای آنها خنده دار است:
بر لب سفره پدر/ می خزد با پهلو/ مادرم با مزه/ می دهد لقمه به او/ باز هم مامانم/ می دهد نان پدر/ می شود مامانم/ باز مامان پدر.   مامان پدر ص20
واژه بامزه که در اين بند دارای ايهام است نمونۀ خوبی از شيطنت کوکانه ای ست که از آن صحبت شد.
و يا اينکه مامان راوی، مامان پدر نيز می شود، يک موقعيت طنزاست که برای بچه ها جالب است.
 
شعر ويلچر سيمی، اگر چه در نگاه اول طناز نيست، اما وقتی با دقت و از زاويه ديد کودک خوانده می شود ازتعابير، واژه ها و اصطلاحات طنز بهره برده است:
چون بچه می آيی/ با آنکه يک مردی.../
پا می زنی با دست/ ماشين تو دربست/ چرخ تو می چرخد/ با زندگی با دست....              
 ويلچر سيمی ص23
 
ودربندپايانی با اينکه شاعر سرنوشت تلخ جانباز را به تصويرکشيده اما درنگاه کودکان دارای موقعيت طنز است:
...حالا عقب ماندی/ در کوچه ها از ما/ چرخ تو می چرخد/ غصه نخوربابا.    
 ويلچر سيمی ص23
 
4.روايت نمايشی و داستان واره:
بچه ها عاشق قصه هستند. قصه از ديرباز بستری مناسب برای بيان حرفهايی بوده که به طور مستقيم يا قابل بيان نبوده اند و يا گفتن آنها خارج از دنيای قصه بی اثر جلوه می کرده است. قصه ها علاوه بر کارکرد سرگرم کنندگی، کارکرد آموزشی و تربيتی نيز دارند. پيامی که کودک در قالب قصه ياد می گيرد، به ندرت فراموش می کند. آفرين برجان بابا، اگر چه قصه نيست اما به خاطر داشتن روايت و پرداخت نمايشی و قصه وارانۀ شعرها، رنگ و بوی قصه دارد. در اکثر شعرها يک کودک و يا نوجوان راوی ماجراست:
بابای من دروازه بان است/ دروازه بانی فرز وعالی/ سدمی کنددروازه هارا/ بايک عصای خشک و خالی.
دروازه بان ص7
گاهی راوی مانند يک شخصيت در قصه حضور دارد و به توصيف صحنه و ماجرا می پردازد. درست مانند يک قصه با زاويه ديد اول شخص:
اين طرف تيم من است/آن طرف تيم پدر/ دور تا دور زمين/ پر شده از رهگذر/ شوت بابا می کند/ از تمام ما عبور/ پای او گل می شود/ می نشيند توی تور/ پای بابا می رود/ توپ می ماند به جا/ من خجالت می کشم/ در حضور بچه ها/ آنطرف بابای من/ غرق خنده می شود/ گل نمی زندولی/ اوبرنده می شود.          برنده ص10         
شعر ماننديک داستان کوتاه دارای مقدمه، فضاسازی نقطه اوج و فرود می باشد. حتی در شعرهايی که خبری از راوی کودک يا نوجوان نيست، روايت شاعر، روايتی نمايشی است. او سعی می کند جانباز را همانطور که می بيند با زبانی شاعرانه نمايش بدهد، به گونه ای که مخاطب، جانباز و زندگی و اتفاقات مربوط به او را بدون دخالت شاعر درست مانند يک پلان از يک فيلم، می بيند:
پا به پای بچه ها دويد/ توپ زد/ حمله کرد و پس نزد/ خسته شد/ نفس نزد/ پيچ پای اوشکست/ پيچ خورد/ بی صدا نشست/ پای خسته وشکسته را/ پيچ کرد و بست/ گر چه مانده بود و نا نداشت/ در زمين/ يک نفر خبر نشد/ که پا نداشت.   يک نفر خبر نشدص12         
 
در شعر گمشده که روايت شاعر از جانبازی روشندل است باز هم شاعر دوربين دردست، مخاطب را به تماشای تصويری از يک مقطع از زندگی جانباز روشندل دعوت می کند. عنصر موسيقی در اين شعر به نوعی، راه رفتن نابينا را القا می کند:
پشت عينکی سياه/ پا به پای يک عصا/ بی صدا/ از کنار خانه خودش گذشت/ مثل سايه ای نجيب رفت/ دور شد/ انتهای کوچه پيچ خورد/ توی کوچه ای غريب رفت/ ديده بان جبهه های جنگ/ گم شده ميان کوچه های شهر/ هر چه می رود جلو/ می شود غريب تر.   گمشده ص13
در شعر شطرنج باز هم کودک در قالب راوی اول شخص، لحظه پردازی و صحنه پردازی می کند و مخاطب به تماشای بازی شطرنج پدر و پسر می نشيند. شاعر مانند يک داستان به توصيف جزئيات بازی می پردازد:
خم شد پدر آرام/ بر صفحه شطرنج/ سرباز خود را برد/ با گوشه آرنج/ من فيل می بردم/ بابا ولی سرباز/ يک جنگ زيبا بود/ بين من و جانباز/ دست مرا می بست/ بابای من بی دست/راه وزيرم را/ سرباز او می بست/ هر مهره ای بردم/ با فکر بابا سوخت/ درس شجاعت را/ بابا به من آموخت/ بابا برنده شد/ در جنگ خود با من/ مانند پيروزی/ در جنگ با دشمن.  شطرنج ص 19
اين ويژگی، يعنی قصه گونه بودن و نمايشی بودن، در شعرهای شير بی دست وپا، دست روی دست و آفرين برجان بابا هم ديده می شود. وجود اين ويژگی سبب شده که مخاطب احساس هم ذات پنداری با شخصيت های حاضر در شعرها کرده و با مفهوم و پيام نهفته در اشعار ارتباط برقرار کند.
در آخرين شعر کتاب، کودک با زبانی کودکانه برای مخاطب قصه جانباز بودن پدرش را در قالب يک نقاشی با زبانی ساده روايت می کند. مخاطب حالت کشيدن و کامل شدن نقاشی را روی کاغذ درست مانند يک صحنه فيلم می بيند:
باز هم بابای خوبم/ می رود درخواب راحت/ عکس او را می کشم من/ توی دفتر با خجالت/ جای چشمش می گذارم/ يک ستاره روشن و سرخ/ صورت چون ماه بابا/ می نشيند در دل من/ دست بابا رفته اما/ پای بابا مانده برجا/ جای دست نازنينش/ می کشم يک بال زيبا/ نمره نقاشی من/ بار ديگر می شود بيست/ نمره من حق باباست/ درحقيقت مال من نيست/ می روم دورش بگردم/ تاشوم قربان بابا/ زيرنمره می نويسم/ آفرين برجان بابا.  آفرين برجان بابا ص27
علاوه بر اين چهار ويژگی، موسيقی، زبان، تنوع قالب و خلق تعابير تازه و بديع در متفاوت بودن آفرين بر جان بابا بی تاثير نبوده است.
آفرين بر جان بابا، اثری خواندنی تر می شد اگر شاعر به مخاطب شناسی توجه بيشتری می کرد. به نظر می رسد يک دستی لازم در شعرهای کتاب وجودندارد. بعضی از شعرها مانند يک نفر خبر نشد، گمشده و دست روی دست، دارای تفکر و نگاهی فلسفی هستند و بعضی ديگر مانند: مامان پدر، برنده و دروازه بان، ساده و کودکانه تر به نظر می آيند.
با اين همه، آفرين بر جان بابا، نويدبخش دريچه ای تازه به شعر دفاع مقدس درحوزۀ مخاطب کودک و نوجوان است...     
                                        

اسماعيل الله دادی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • مثل سايه ای نجيب
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: