اولین بار که در جلسه شعر سعدیخوانیاش شرکت کردم آنچه که بیشتر برایم جلوه داشت، متانت در رفتار و گفتار او بود. با لباسی مرتب و تمیز، کلاهی بر سر و عصایی در دست وارد جلسه میشد و با شاگردان و دوستانش احوالپرسی میکرد و در جای همیشگیاش مینشست و سعدیخوانی آغاز میشد. با شور و حال خاصی سعدیخوانی را به پایان میبرد و بعد از آن شعرخوانی شاعران شروع میشد. هر کجا در هر شعری ضعف و ایرادی میدید همانجا تذکر میداد. اگر بین شاگردانش کدورتی ایجاد میشد، او بزرگوارانه پا در میانی می کرد و آنها را آشتی میداد. به معنای واقعی محبتی پدرانه نسبت به شاگردان و اطرافیانش داشت. جلسه سهشنبههای استاد قهرمان هم خاص کسانی بود که استاد آنها را از لحاظ شعری پسند کرده باشد. در به کار بردن کلمات و واژهها و اصطلاحات وسواس عجیبی داشت. یک بار که ذکری از شاعری جوان به میان آوردم، گفت: من بدبختانه جوانان را کمتر می شناسم. گاهی اوقات سؤالاتی که درباره شعر و شاعران داشتم را از استاد میپرسیدم و او کریمانه پاسخ میداد. گاهی اوقات که فرصت دیدار حقیقی یا مجازی فراهم میشد سعی میکردم نهایت استفاده را بکنم. گفتم دیدار مجازی. آری تعجب نکنید استاد فقید ما ساعاتی از شبانهروز را در فضای مجازی میگذراند و خوبی این حضور استاد در فضای مجازی یکیاش همین بود که شاعران بسیاری از محضر او استفاده میکردند و حتی برای بعضیها باورش سخت بود که استاد محمد قهرمان در فضای مجازی و اینترنت حضور داشته باشد. یکبار در همان فضای مجازی که بحث میرفندرسکی بود پرسیدم آیا از او دیوان شعری باقی مانده است؟ گفت: نشنیدهام. گفتم از او در تذکره نصرآبادی دو بیت قشنگ و رندانهای وجود دارد که چنین است:
شرب مدام شد چو میسر مدام به
چون می حرام گشت به ما هم حرام به
یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده بگویم کدام به
میرفندرسکی
اینجور میخواستم سر حرف و صحبت را باز کنم؛ بلکه مطلبی ارزنده از او که خدایش بیامرزاد بیاموزم. وقتی حرف به اینجا رسید استاد نوشت: (میرفندرسکی) یک قصیده دارد. چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی . که (ستی) ها تا به آخرغلط است. پرسیدم از چه لحاظ غلط است؟ نوشت: معنایی. استی را نمیشود همه جا به کاربرد. قبل از آن اگر باید بیاید یا حالت تردید وغیره.
چه خانهها که چو زنبور کردمی پرشهد
اگر گزیدن مردم شعار داشتمی
صائب
بعدها آن قصیده میرفندرسکی را دیدم که مطلع قصیده حکیم میرفندرسکی رضوان الله علیه چنین است:
چرخ با اين اختران، نغر و خوش و زيباستي
صورتي در زير دارد هرچه در بالاستي
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا، همان با اصل خود يكتاستي
و همانطور که استاد فقید محمد قهرمان گفته بود قبل از ستی آن تردید در شعر شاعرانی همچون حکیم ناصر خسرو قبادیانی آمده است. مطلع قصیده ناصر خسرو چنین است:
این چه خیمه است این که گوئی پرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگان از میناستی
باغ اگر بر چرخ بودی لاله بودی مشتری
چرخ اگر در باغ بودی گلبنش جوزاستی
از گل سوری ندانستی کسی عیوق را
این اگر رخشنده بودی یا گر آن بویاستی
صبح را بنگر پس پروین روان گوئی مگر
از پس سیمین تذروی بسدین عنقاستی
با توجه به اینکه استاد محمد قهرمان دوست و همراه صمیمی مهدی اخوان ثالث بود، گاهی اوقات درباره اخوان و موضوعاتی مربوط به اخوان سوالاتی را از استاد می پرسیدم. یک روز به استاد گفتم، شعر مرحوم اخوان که در کتاب «یادهای عزیز گذشته» به آن اشاره فرمودید را دوست داشتم به صورت کامل بخوانم. همانی که 35 بند دارد و ابتدایش اینگونه شروع شده است:
شب شد که دگر سهام اندوه
توفنده و جانگداز و هایل
استاد قهرمان گفت: آن شعر جزو کاغذپاره های من بود و الآن یادم نیست درکجا گذاشته ام. پرسیدم، مرحوم اخوان بعد از آن دلخوری که از نیما داشت، چطور شد که بعدها با احترام از نیما یاد می کرد و کتاب «بدعتها و بدایع نیما» را نوشت؟ استاد فقید گفت: به عنوان پیشرو و آغازگر او را صد درصد قبول داشت. یکی از ویژگی های استاد محمد قهرمان این بود که اگر به مطلبی اشراف نداشت بسیار ساده و راحت می گفت نمی دانم. عبارتی که بسیاری از گفتن آن بیم و هراس دارند. پرسیدم اینکه اخوان در اواخر عمر رو به قصیده و قالب های سنتی آورد علت خاصی داشت؟ گفت: نمی دانم!
روحش شاد باشد و قرین رحمت حضرت حق.
سید حسن مبارز