دهم خرداد تولد حامد عسکری، غزلسرا و ترانهسرای محبوب انقلاب است. یادداشت زیر را به بهانۀ یادکردی از او و شعرش بازنشر میدهیم:
نیازی به شناختِ از نزدیک حامد عسکری هم نیست. پیش از آن که دفتر آخری او را حتی دست بگیری، از همان پشت ویترین هم بوی صمیمیت کممثال کلمات یک شاعر جنوبی از لابهلای صفحات کتاب برخواهد خاست و بر مشام جانت خواهد نشست. بهراستی صداقت و صمیمیت را باید مهمترین مؤلفة اشعار حامد عسکری دانست. از حامد عسکری رباعیهایی شنیدهایم و بسیاری او را با ترانة معروفش شناختهاند. اما غزل، یگانه قالبی است که باید حامد عسکری را با آن شناخت. بسیاری بر این باورند که غزل در سالهای اخیر ساحتهای عاطفی و اندیشگانی بسیاری را تجربه کرده است و این از افتخارات این قالب ظریف و باظرفیت است. اما بسیاری همچنان اصلیترین رسالت غزل را تغزل میدانند. گذشته از این اختلاف نظر یا سلیقه، همگان در بیرقیبی این شاعر غزلسرا در سواری بر مرکب تغزل اتفاق نظر دارند. بیشک تغزل اصلیترین ویژگی دفتر «خانمی که شما باشید» است و برای شناخت بهتر شعر عسکری باید به سراغ مضمونی رفت که با آن یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت. با نگاهی به دفتر اخیر عسکری، شاید بتوان گفت تنها مضمونی که پس از تغزل توانسته است کمی اندیشه و زبان این شاعر جنوبی را به خویش بازخواند، حادثة غمبار و تأثربرانگیز زلزلة بم است. حادثهای که پسلرزههای آن، گاهگاه و بهصورت پراکنده نیز در اشعار عسکری رخ نموده است و بخشی از واژگان و تصاویر شعری او را به خویش خوانده است. برای مثال توجه کنید به این بیت از یک غزل عاشقانه که در آن شرح عاشقی شاعر رفته است:
براي شانههاي شهر متروكي شبيه من
تكانهاي گسل يكدفعه و ناگاهتر بهتر
شاعر حادثة شگفت عشق را به زلزلرهای ناگاه و ویرانگر شبیه کرده است. همچنین است ابیات زیر:
يك شب ميان شهر خراميد و عطسه زد
فرداش پنج دي، و گسل اختراع شد
* * *
اصلاً قبول، حرف شما، من روانيام
من رعد و برق و زلزلهام، ناگهانيام
تا آنجا که در نهایت شاهد سرریز غزلمثنوی تأثیرگذار و حزنانگیز «داغ داریم» هستیم؛ سوگوارهای که در پی فاجعة زلزلة بم سروده شده است:
داغ داريم نه داغي كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوهاي از زخم كنيم...
اما در این شعر نیز همچنان شاهد غلبة نگاه عاشقانه بر دیگر وجوه اندیشگانی شعر او هستیم و تأثیرگذارترین لحظات این مرثیه را نیز ابیاتی تشکیل میدهند که راوی عاشقانههای شاعر جنوبی هستند.
بنويسيد كه با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لاي پتو آوردند
زلفها گرچه پر از خاك و لبش گرچه كبود:
«دوش ميآمد و رخساره برافروخته بود»
خوب داند كه به اين سينه چهها ميگذرد
هر كه از كوچه معشوقة ما ميگذرد
گویی در اثنای همین مرثیة سوزناک نیز عاشقی گریبان شاعر را رها نکرده است و در نظر او گویاترین تصویری که میتواند راوی غم یک شهر باشد، چهرة بیجان دلدار در نظر عاشق است. نکتة دیگری که در اشعار عسکری به چشم میآید علاقه و البته چیرهدستی او در استفاده از صنعت تضمین است. دوباره به شاهد قبلی توجه کنید. تصویر گذر از کوچة معشوق به نحوی در مشت شاعر درآمده است که گویی از ابتدا برای مصرع اول همین شعر سروده شده است. در شاهدی دیگر و در پایان همین شعر، آخرین بیت غزلمثنوی این است:
بم به اميد خدا شاد و جوان خواهد شد
«نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد»
در اینجا نیز شاعر با گزینشی هوشمندانه همة قابلیتهای درونمتنی و برونمتنی این مصرع را در استخدام بیت درآورده است. عسکری در صنعت تضمین هیچگاه اکتفا به اشعار قدما نکرده است و نمونههایی از شعر معاصر نیز مورد توجه این شاعر جوان قرار گرفته است.
"من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري"
كه من شبيه كوير لوت، كه تو شبيه دماوندي
مسئلة دیگری که تا حدودی در مثالهای ذکرشده نیز پیداست، ارتباط سریع خواننده در مواجهه با شعر عسکری است. برای صمیمیت زبان شعر عسکری دلایل بسیاری را میتوان برشمرد. گذشته از سلامت زبانی و تسلط او بر نحو جملات، یکی از مهمترین عوامل را شاید بتوان غنیسازی زبان شعر با نشانههای فرهنگی و سنتی جامعة ایرانی دانست. به ابیات زیر توجه کنید:
لبخند بزن تازه كني بغض «بنان» را
بخرام برآشفته كني «فرشچيان» را
دلتنگي حزنآور يك كهنه سهتارم
برگير و برآشوب و بزن «جامهدران» را
شاعر با بهکارگیری مناسب نامهای آشنایی چون بنان، فرشچیان و جامهدران، همة ظرفیتهای موجود در سابقة ذهنی مخاطب را در قبضة خویش درآورده است.
سلام هوبرة فرشهاي كرماني
ظرافت قليانهاي شاهعباسي
بهراستی کدام خوانندة باعاطفة ایرانی است که سحر این چیدمان نوستالوژیک، او را از خویش متأثر نسازد؟
من انار و حافظ آوردم تو هم چايي بريز
آي ميچسبد شب يلدا هل و چاي و نبات
در شعر عسکری در میان تصاویر مربوط به سنت و فرهنگ عامه، نشانهها و تصاویر موسیقایی و اسامی آلات و متعلقات موسیقی ایرانی از بسامد بالاتری برخوردار است.
هرگاه حين گپ زدنت خنده ميكني
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
* * *
اي لب تو قبلة زنبورهاي سومنات
خندهات اعجاز "شهناز" است در "كرد بيات"
شواهد بسیاری در این دفتر از این دست وجود دارد؛ اما باز حیفم میآید که از ذکر این دو بیت درگذرم:
دنبال دو رج باغه از ابريشم مويت
تبريز شده قبر عجمها و عربها
قاجاري چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطهطلبها
تهور و شهامت عسکری در بهکارگیری برخی واژگان و تصاویر دور از دسترس و دستیافتنی کردن آنها به نحوی شگفت، خود نکتة دیگری است که نمونة آن را در همین مثال اخیر نیز میتوان دید. در سالهای اخیر شاعران جوان بسیاری در طمع تصاویر و واژگان بعید و کماستعمال در سنت غزلپردازی، ذهن خویش را مسافر سرزمینهای ناآشنای خیال کردهاند؛ اما شاید از میان همة آنها زیاد نباشد تعداد کسانی که همچون عسکری به ارتباط مخیل مشروطهطلبی و نظام پادشاهی (و نماد آن یعنی قاجار) و همچنین عاشقی و سیاستورزی، پی برده است. در اینجا البته باید به ارتباط شروع و رواج عکاسی در دورة قاجار و سلیقة این دوره در زیباییشناسی چشم و ابرو و همچنین پارادوکس باسابقة همراهی ابزار جنگ و عشق توجه کرد. به خطرپذیری شاعر در بهکارگیری تصاویر زیر و قافیة دور از ذهن بیت آخر توجه کنید:
مو فندقي چشمسياهي كه لبانش
مرموزترين عامل بيماري قند است
* * *
ديگر به كوه و تيشه و مجنون نياز نيست
عشاق قانعاند به ميخ و پريزها
دل نيست آنچه جز به هواي تو ميتپد
مجموعهاي است از رگ و اين جور چيزها
این تهور در کنار خیال بیافسار شاعر و ذوق کمنظیر او گاه باعث خلق تصاویر بدیع و کشفهای شاعرانة بسیار زیبایی شده است؛ تصویر زیر از آن دست است:
تو آن ماهي كه معمولاً رخت را قاب ميگيرند
هميشه شاعراني مثل من از پشت عينكها
به حسن تعلیل زیبای قرارگرفتن چهرة معشوق در قاب عینک عاشقان توجه کنید. شاعر اغراقی کرده است که پس از کمی دقت به نظر میرسد اتفاقاً امری ممکن و حتی بدیهی است. همچنین است اغراق لطیف بیت زیر:
ديدم دوباره شهر پر از جوجه فنچهاست
گفتند باز روسريات را تكاندهاي
به عنوان شاهدی دیگر، کشف شاعرانة بیت زیر از ذهن بسیار خلاق شاعر و نگاه ریزبین او به پدیدههایی حکایت دارد که بسیاری از ما به سادگی از کنار آنها میگذریم:
قليان چه كند گر سر خود را نسپارد
با سينة پر آه به تابيدن تبها
شاید بسیاری از ما تصویر قلیان را بارها از نظر گذرانده باشیم، اما این نگاه حامد عسکری است که سرسپردگی را در آتشبهسری قلیان و بیتابی را در سینة دودناک او شکار میکند. اینجا همان نقطة افتراق شاعران و شعرسازان است. بیت زیر حامل کشف حیرتانگیز دیگری از عسکری است:
تلخ مردن وسط هالهاي از ابر و عسل
سرنوشت همة هستة زردآلوهاست
به جد باید ذهن خلاق عسکری را در کشف تصاویر این بیت تحسین کرد. استخراج تصویر هالهای از ابر و عسل از میان پدیدة معمولی و همیشه در دسترس میوة زردآلو و مرگ تلخ هستة آن، آنچنان سحرانگیز است که خواننده را تا پس از اتمام شعر نیز از لذت این بیت رها نمیکند. از این نمونهها در شعر عسکری کم نیست. به گونهای که تأسف صاحب این قلم را در کمبود مجال ذکر این شواهد برمیانگیزد. به نمونة دیگری از این کشفها توجه کنید:
يك شاخه گل سرخ در آغوش كشيدن
اين اوجِ تمناي قوطي حلبيهاست
اما متأسفانه در اینجا شاهد آن هستیم که آن سوی راحتی و روانی زبان شاعر در خلق چنین تصویرهایی، سهلگیری و تسامح نابجای او در سمت دیگر ماجراست. بیت بالا میتوانست یکی از زیباترین ابیات این دفتر باشد. اما سهلگیری بیمورد نویسنده در وزن عروضی شعر، بیت زیبای مذکور را به سراشیبی سقوط رانده است. تصویر زیبای قرار گرفتن گل سرخ در آغوش قوطی حلبی توان تبدیل شدن به زمزمة مردم روزگار را نیز داشت؛ اما ایراد وزنی مصرع دوم به یکباره همة فرصتهای پیش روی این بیت را از بین برده است. گاهی این ضعف از سر لغزشهای سهوی هم نیست و باید تسامح شاعر را بیشتر از این به باد سرزنش گرفت (و ناگفته پیداست که دلیل این سرزنش اثبات تواناییهای شاعر از پیش برای خواننده است).
گل از سر وا بكن ده را پريشان ميكند بويت
و به سمت تو ميآيند باد و بادبادكها
خوانندة این بیت باید به زحمت هجای کوتاه «به» را بلند بخواند تا بار سادهگیری شاعر را بر دوش گیرد. این ضعف زمانی بیشتر تأسف مخاطبی چون من را برمیانگیزد که شاعر به صراحت خواننده را به شراکت در این سهلگیری دعوت میکند. در غزلی که قافیة شعر «او» است، شاعر بعد از آوردن قافیة «بود» پانوشت میدهد که خواننده میتواند «بو» تلفظ کند و خلاصه هر گونه که راحت است!
يك نامه آمد و شد يك تراژدي
اين تيتر نامه بود: شد «آرزو عرو...
س» و ستارهها چشمك نميزنند
انگار آسمان حالش گرفته بود
این قلم از قید شرح بازی زبانی بیثمر و عقیم «عرو...س» در بیت قبل به ناچار درمیگذرد. متأسفانه این مرثیه را میتوان برای برخی ضعفهای نحوی نیز در شعر عسکری خواند. در بیت زیر
قدت خميد، نگاهت شكست، روحت مرد
كلاغهاي مزاحم چه بر سرت دادند؟
شمّ زبانی مخاطبی چون من به هیچ وجه فعل «بر سر دادن» را بر نمیتابد. جایگاه واو عطف در بیت زیر نیز از همین دست است:
آدم و سعي كرد كمي منضبط شود
مفعول فاعلات فعل اختراع شد
اما حال که هنر مِیْ جمله بگفتیم و عیب آن را نیز، از انصاف نباید گذشت که بسامد لغزشهایی مانند آنچه ذکر شد در نسبت نوآوریها و زیباییهای شعر عسکری چندان حجم قابل توجهی را تشکیل نمیدهد.
نکتة دیگری که در گذر از اشعار عسکری در پیش چشمان خواننده خودنمایی میکند علاقه و توجه ویژة عسکری به حسن ختام است. او به شکل آشکاری تعمد دارد تا بهترین یا دست کم متفاوتترین بیت غزل را آخرین بیت آن قرار دهد و احتمالاً شعر را در ذهن خوانندة خود ماندگارتر سازد. همانگونه که گفته شد گاهی این انتخاب دستگیر زیباترین و هنرمندانهترین بیت غزل است و گاهی نیز جسورانهترین بیت، صرف نظر از اینکه این جسارت چه اندازه به مذاق خواننده خوش نشسته است، در جایگاه بیت آخر قرار میگیرد؛ این گونه است که پس از خواندن چند غزل، خواننده عادت میکند که در انتهای شعر در انتظار یک ضربه باشد؛ و حتی گاهی این تفاوت تا مرز طنز نیز پیش میرود. غزلهای صفحة شمارة 10 و صفحة شمارة 13 و لبخندی که در پایان آنها بر لب خواننده مینشیند، از آن دست است. ممکن است برخیها این را نشانهای از جابجایی تعمدی ابیات و حرکت شاعر به سمت شعر کوششی بدانند. اما جدای از این جدال بیپایانِ شعر جوششی و کوششی، من این انتخاب بهجا و مثمر را هوشمندی و خودآگاهی شاعر در حوزة استحفاظی وی میدانم. این خودآگاهی گاهی در کلام شاعر نیز نمود یافته است:
خداي عشق تو بودي، كتاب عشق غزل شد
بيا قبول كنم من خودم پيمبريات را
شاعر به صراحت و البته به شایستگی مدعی و یا دست کم داوطلب پیامبری در شعر است. در جای دیگر نیز آشکارا از تأثیر اشعار خویش سخن گفته است:
تا پر از روسري و سيب شود شهر شما
زير اين خاك غزلهاي مرا دفن كنيد
گاهی نیز رندانه و از زبان معشوق به تمجید از شعر خویش میپردازد و در لخت بعد با افزودن چاشنی تواضع بر این رندی، همین توفق را از برکات دولت معشوق میداند.
گفتي غزلت تازه شده، دست خودم نيست
از لطف خراميدن چادر عربيهاست
توجه شاعر به مقولة شعر و به ویژه غزل محدود به این مثالها نمیشود و اُنس شاعر با این موتیف بیش از اینها و تا اندازهای است که بیشترین بسامد را در دایرة واژگانی او، «غزل» به خود اختصاص داده است. واژة غزل در دفتر «خانمی که شما باشید» در حدود 32 بار تکرار شده است و این بسامد در دفتری با همین تعداد غزل، آمار کمی نیست. در واقع میتوان گفت بهطور میانگین در هر غزل این دفتر یکبار واژة «غزل» بهکار رفته است.
نگارنده شواهد بسیاری از دفتر «خانمی که شما باشید» انتخاب کرده بود که فرصت آوردن همة آنها در این مجال اندک فراهم نگردید و البته وفور این مثالهای فراوان نیز شاهد دیگری بر ظرفیتهای بسیار شعر عسکری است. عسکری شاعری جوان است که شعری جوان نیز دارد. شعر عسکری جوانی برناست که طراوت و شادابی و جسارت و تهور از ویژگیهای بارز او به حساب میآید؛ این تقارن در بسیاری موارد منجر به نتایج درخور و قابلتأملی شده است و گاهی نیز لغزشهایی را به همراه داشته است. اما در پایان آنچه در کفة ترازو سنگینی میکند چهرة درخشان یک تغزل کممثال است. تغزلی که رسالت اصلی آن افتادن در پای شاهد شورآفرین شعر معرفی شده است.
از ما گله كم كن كه بپاشيم غزل را
پيش قدم پاشنههايي كه بلند است
محمدرضا وحیدزاده