موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشت علی‌ شاه‌علی دربارۀ نحوۀ مواجهۀ مخاطبان با آثار ادبی

مخاطب؛ عام یا خاص؟

21 خرداد 1392 19:32 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.25 با 4 رای
مخاطب؛ عام یا خاص؟


عده ای معتقدند استفاده از المان هایی که در یک اثر، نقش نشانه به خود می گیرند، داستان را ناخودآگاه به سمت ابهام و بیراهه می برند. در حالی که این طور نیست. این فرایند در واقع اثر را از لحاظ مخاطب محدود می کند و د ر واقع به سمت مخاطب خاص می برد؛ مخاطبی که تاحدودی هشیارتر از مخاطب عام است؛ به المان های داستان - چه بسا ظریف و مبهم - توجه می کند و با چینش آنها و انطباق آنها با باورهای و آموزه های خود، به شهودی فراتر از داستان (یا فیلم) دست می یازد.
این نوع آثار از این جهت، خاص هستند که به دریافت ها و دانسته های مخاطب احترام زیادی می گذارد و می توان گفت بخش اعظمی از این آثار بر دانسته های مخاطب استوار است. در واقع نسبت به آثار دیگر، سهم مخاطب فزونی می یابد و همین قضیه سبب می شود، مخاطبی که به دنبال حالتی انفعالی است و قصد دارد اصطلاحاً برخوردی ایرانی با داستان (یا فیلم) کند، چیزی از این آثار دستگیرش نمی شود.
مخاطب نوعی ما، هنوز به عنوان یک مخاطب، برای خودش ارزش و سهم قائل نیست. جایگاه مخاطب همان اندازه که باید برای فیلمسازان و هنرمندان ما مشخص و دارای قاعده باشد، باید برای مخاطب ها هم تعریف شده باشد. من مخاطب، باید بدانم حالا که این کتاب را به دست گرفته ام، حالا که این آثار را می بینم و حالا که این موسیقی را گوش می دهم، تا چه حد دانسته ها و آموزه های شخصی من، می تواند در تحلیل و درک و فهم و حتی التذاذ هنری از آن اثر هنری، تاثیرگذار باشد. من مخاطب باید بدانم، آن فیلمساز (یا نویسنده یا آهنگساز) تا چه حد مرا در زایش ذهنی آن اثر سهیم کرده است. چرا که دیگر حالا اکثر ما می دانیم، که یک اثر هنری، آثار هنری متفاوتی را در اذهان مخاطبان می سازد و اثر هنری واقعی، همان درک و تاویلی است که مخاطب از آن اثر هنری در ذهنش دارد. به گفته دیگر، پس از مطالعه یا مشاهدۀ یک اثر هنری، آثار هنری بیشماری در ذهن همه ما خلق می شود؛ بر اساس نظریه عدم قطعیت هیچ کدام از برداشت های ما از آن اثر هنری، الزاماً درست یا غلط نیست. بلکه هر کدام به اندازه خودشان دارای صحت و اعتبار هستند.
با این مقدمۀ نه چندان کوتاه، دانستن این نکته برای مخاطب امروز ما ضروری است. این که بخشی از کار را خود مخاطب تولید می کند. در واقع بخشی از اثر، بدون آن که نوشته شود، در ذهن مخاطب نوشته می شود. این همان عنصری است که شاعران، آن را «سپیدنویسی» می نامند. و ناتالی ساروت(1)1، آن را به گونه ای دیگر بیان می کند: «سویۀ شاعرانۀ یک اثر، آشکارکنندۀ عنصر نادیدنی آن است». هر چند در این بیان، ساروت از عبارت «شاعرانه» بهره برده، اما مُراد، هر گونه بیان شاعرانه و عاطفی است.
این نوع آثار، معمولاً  با یک داستان بسیار ساده، ذهن مخاطب را به بازی می گیرند و حتی او را وارد داستان می کنند و اجازه می دهند، برای خودش، در صحنه ها، به همراه بازیگرها بازی کند، نقشی را به عهده بگیرد و از بازی کردن لذت ببرد. دقیقاً نکته همین جاست. مخاطب عام از بازی دیدن لذت می برد و مخاطب خاص از بازی کردن.

مخاطب خاص ذاتاً خاص است یا این که رفته رفته خاص می شود؟
اصولاً آثار هنری و ذائقۀ مخاطب، رفته رفته به یک دوقطبی وابسته به هم بدل می شوند که تقویت افت و خیز در یکی، سبب افت و خیز در دیگری می شود. از همان نظر که تغییر در سبک و سیاق زندگی مردم و عادات و آداب رفتاری آنها، از تفکر آنها بر می خیزد، عادات و رفتار مردم نیز بی شک بر ذهن و شیوۀ تفکر آنها تاثیر خود را می گذارد. پس هنر و مخاطب، شبیه به دو کشتی گیر سمج، همدیگر را چسبیده اند و هر یک با حرکات و رفتار پیچیدۀ خود، اندکی و یا شاید به شدت، حرکات دیگری را تغییر می دهند.
تولید آثار فاقد ارزش هنری، چیزی نیست که تاثیرش را همین امروز و فردا بر ذهن و سلیقه مخاطب بگذارد. همان طور که رفتار و تفکر پوپولیستی بسیاری از مخاطبان، تاثیر خود را به طور آنی بر تغییر نگرش فیلمسازان ما نگذاشت. معمای سادۀ ما، بسیار پیچیده تر از این حرفهاست. فیلم های گیشه ای و کتاب های عامه پسند ما، صرفاً اکنون یک پدیدۀ اجتماعی نیستند. بلکه به عنوان یک شاخص و معیار هنری، درک و بینش مخاطبان را نسبت به هنر می سازند. چرا که مصادیق دیگری به مخاطب نداده ایم که بنشیند و با فیلم های گیشه ای و مبتذل مقایسه کند. همان طور که در مبلمان شهری ما و الگوهایی که در چیدمان و دکوراسیون شهری می بینیم، تفکر و تصور شهروندان را از معماری و هنرهای مربوط به آن می سازیم. سینما و ادبیات به عنوان یک رسانه، نقش بسیار مهمی در حک و اصلاح بینش و تصور مردم نسبت به قالب های هنری دارد.

مخاطب خاص کیست؟
در مجموع می توان گفت، ما سنجه ای برای تشخیص خاص بودن یا نبودن نداریم. مخاطب خاص، صرفاً یک ویژگی آرمانی است. آن هم یک ویژگی آرمانی که یک هنرمند به مخاطب احتمالی اش می دهد. یا بهتر است بگوییم توقعی که یک فیلمساز خاص از مخاطبش دارد. اما لازمه ارائه این تعریف، معرفی پدیده ای است به نام «هنرمند خاص». هنرمند خاص، از این دید، کسی است که از مخاطبش، توقعی بیش از یک حالت انفعالی، دارد. از او می خواهد برخیزد و نقشی را بر عهده بگیرد؛ یعنی همان حالت آرمانی که در ذهنش برای مخاطبش دارد. حالا با این تعریف از هنرمند خاص، اکنون می دانیم مخاطب خاص، کسی است که به لحاظ جایگاه و موقعیت، به آن آرمانی که آن هنرمند خاص، تبیین کرده، نزدیک تر باشد و همان انتظاری که فیلمساز یا نویسنده خاص، از مخاطبش دارد، دست کم بخشی از آن را تامین نماید. با این تعریف، مخاطب خاص، در واقع یک قرارداد نانوشته را با فیلمساز یا نویسنده امضا کرده است. قراردادی که در آن، فیلمساز متعهد شده نقش مهمی را به مخاطب بدهد و مخاطب نیز ملزم به اجرای آن نقش شده است. این قرارداد از ابتدا و شروع ارائۀ اثر، نوشته نشده؛ بلکه با غوطه ور شدن مخاطب و ظهور نشانه هایی که برپایه دیدگاه مخاطب در متن استوار شده اند، رفته رفته مخاطب نقش خود را دریافته و به ایفای آن نقش می پردازد. مخاطب خاص، تا آن نشانه ها را نبیند، واکنشی از خود نشان نمی دهد.
مخاطب خاص کسی است که با روحیۀ جسورانۀ خود، صندلی و جایگاه منفعل خود را ترک می کند و دست به کار می شود. هیجان و کنجکاوی، او را به درون متن می کشد و رفته رفته سر از نُه‌توی دنیایی که توسط هنرمند ساخته و پرداخته شده در می آورد. بر عکس، مخاطب عام به دنبال پیام هایی می گردد که نویسنده در کروشه و پرانتز و به طور ساندویچی و به بیانی، در قالب «لقمه حاضر و آماده» در اختیار مخاطب قرار داده است. افکار و اعتقاداتی که از ذهن و بینش انفرادی نویسنده یا فیلمساز برآمده و با هیچ اندیشه دیگری برخورد نمی کند. در نتیجه ما صرفاً یک بیانیه داریم؛ نظریۀ برخورد یا برخورد نظریه ها در این نوع آثار رنگ می بازند. مخاطب عام در مجموع، به دلیل نداشتن بینش و درک هنری و فلسفی از مسئلۀ مطرح شده در آن فیلم یا داستان یا... پیش از آن که به جنگ با تفکرات نویسنده یا فیلمساز برود، قبلاً خلع سلاح شده و چشم و گوش بسته، ایده ها و تفکرات موجود در متن را می پذیرد. در حالی که نویسنده، بخش اعظم اثر خود را در شرایطی خلق کرده که مخاطب را به احتمال زیاد، فردی مسلح به انواع بینش ها و تفکرات و اندیشه ها می دانسته است. صحنه هایی را برای پیکار و اختلاف نظر خلق کرده است. فضایی را برای جدال اندیشه ها آماده کرده است؛ شخصیت هایی را برای برخورد چند نظریه متضاد در نظر گرفته است و از همین مجرا، سعی می کند در مخاطبش اثر بگذارد. اما مخاطب عام، نشانه های آن قرارداد نانوشته را نمی بیند و به بیانی، اصولاً «توی باغ نیست». پس جنگی در نمی گیرد و این طور وقت ها، مخاطب، اثر را فاقد ارزش هنری و ادبی می بیند. چرا که جنگی در آن در نمی گیرد. اثری که در نزاع و برخوردی نباشد، کسالت بار است و خود به خود هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت. یک نویسنده یا فیلمساز، از شروع اثر، منتظر است مخاطب دست به کار شود و به پا خیزد، از سوی دیگر، مخاطب کسل و خستۀ ما، منتظر است شخصیت ها و اندیشه های موجود در اثر هنری، بلند شوند و جنگی آغاز شود. در نتیجه، هر دو انتظار، به سکوت و در نهایت به شکست می انجامد. هر چند ما، در این بحث، معتقدیم که مخاطب، با راه نبردن به دنیای هنری اثر، از درک و التذاذ هنری از آن محروم می ماند، اما «فرانسیس پونژ»(2)  کمی فراتر رفته و معتقد است، اصولاً هستی و وجود مخاطب و حتی خالق اثر، به درک مخاطب وابسته است. یعنی صرفاً زمانی که گوینده، سخنی را گفت، و شنونده هم آن را شنید و فهمید، هر دو وجود دارند. وگرنه هیچ. هر چند در این بیان مبالغه آمیز، آموزه هایی وجود دارد. به هر حال، پونژ می گوید: «من می گویم؛ تو حرف مرا می فهمی؛ پس ما هستیم!».


1. ناتالی ساروت: Nathalie Sarraute‏‏ (ژوئیه ۱۹۰۰ - اکتبر ۱۹۹۹)، حقوق‌دان، رمان‌نویس و نظریه‌پرداز ادبی و اصالتاً روس، اما آثارش را به فرانسه می نوشت.
2. فرانسیس (ژان گاستون آلفرد) پونژ: Francis Ponge (مارس ۱۸۹۹ - اوت ۱۹۸۸) شاعر قرن بیستم اهل فرانسه است. کارهای او به خاطر نگاه نو به اشیای زندگی روزمرّه، مثال‌زدنی‌اند. شعر پونژ، جایگاهی متمایز در گستره ادبیات فرانسه دارد.

علی شاه‌علی



کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • مخاطب؛ عام یا خاص؟
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: