داستانکهایی به مناسبت ولادت حضرت سیدالشهدا(ع)
اسمش را گذاشت شبیر
23 خرداد 1392
15:56 |
0 نظر

|
امتیاز:
با 0 رای
*
اسماء نوزاد را پیچیده بود توی یک پارچه ی سفید. محمد نوزاد را از او گرفت. در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه . اسمش را گذاشت " شبیر" ، شبیر به عربی می شود حسین. نوزاد، پسر کوچک علی بود و علی برای محمد مثل هارون بود برای موسی . شبیر پسر کوچک هارون بود.
**
از به دنیا آمدن حسین هفت روز گذشته بود که اسماء دوباره بردش پیش محمد. پدر بزرگ برای نوزاد گوسفند قربانی کرد و هم وزن موهای سرش نقره صدقه داد. اسماء باز هم گریه ی محمد را دید. این بار طاقت نیاورد. نتوانست نپرسد. پرسید: "این گریه برای چیست؟ هم امروز و هم روز تولد ؟ " گفت : "گریه می کنم برای نوه ام روزی می آید که یک عده ستم کار از بنی امیه او را می کشند."
***
حسین را فاطمه شیر نداد. نه فاطمه ، نه هیچ زن دیگری. وقتی که به دنیا آمد ، فاطمه شیر نداشت که به او بدهد. هیچ زنی هم پیدا نشد که دایه اش بشود. محمد انگشتش را در دهان حسین می گذاشت. او می مکید و این مکیدن برای دو سه روزش کافی بود. گوش و خون حسین می روییید از کوشت و خون محمد .
****
فاطمه خواب است. حسین گریه می کند. یک دفعه گهواره شروع می کند به تکان خوردن . صدای لالایی شنیده می شود. حسین آرام می گیرد. ماجرا را که برای محمد تعریف می کنند، می گوید : "جبرئیل بوده، جبرئیل امین "
*****
حسین زبان باز نمی کرد. کمی دیر شده بود. محمد می خواست نماز بخواند. تکبیر گفت. حسین هم خواست بگوید اما نتوانست. محمد دوباره تکبیر گفت. حسین بازهم نتوانست درست بگوید. محمد هفت بار تکبیرش را تکرار کرد تا حسین توانسیت بگوید آلله اکبر. از آن روز هفت تکبیر برای شروع نماز مستحب شد.
زینب عطایی
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.