موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
نگاهي به رمان «1984» به بهانه پرفروش شدن دوبارة آن در جهان

1984 ما کی نوشته می‌شود؟

26 خرداد 1392 17:29 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
1984 ما کی نوشته می‌شود؟

 

هنر در قرن بیست و یک، بی‌هدف است، بی‌جهت است، به‌اصطلاح مصداق کامل «هنر برای هنر» است، هنر غیر سیاسی است... اگر هم در قرن بیستم می‌شد حرف از هنر سیاسی زد، الآن دیگر محال است. هیچ فحشی در دنیای هنر، بدتر از «سیاسی» بودن نیست. رمان قرن بیست و یک هم همین‌گونه است. همه‌جا فریاد از جدایی رمان و سیاست می‌زنند ولی هنوز... بحثمان رمان‌های سیاسی قرن حاضر نیست که لیست نمونه‌های جایزه گرفته، از این مجال بیرون است. بلکه می‌خواهیم ببینیم که آیا در میان مخاطبان نیز، رمان سیاسی همین‌قدر که تبلیغ می‌شود منفور است؟ واقعا مخاطب «قلعة حیوانات» و «1984» اورول را نمی‌خواند؟
اورول انگلیسی را سیاسی‌ترین نویسندة برجسته و 1984 را یکی از سیاسی‌ترین رمان‌های تاریخ می‌دانند. می‌دانند و به جای سرزنش، تشویقش می‌کنند. تشویقش هم نکنند، رمان‌هایش آن‌قدر مخاطب دارد که نتوانند نادیده‌اش بگیرند. پرسشی که مطرح می‌شود این است: چرا فروش 1984 اینقدر قابل توجه است؟ چرا هنوز هم اقبال به این اثر در کشور ما دیده می‌شود؟ الآن نه کمونیسمی وجود دارد که کششی در خواننده ایجاد کند و نه اینکه قبل از 1984 هستیم تا پیش‌بینی آینده‌ برایمان جذاب باشد. سال 1984 واقعی گذشت، درحالی که هیچ شباهتی هم به دنیای خودساختة اورول نداشت. پس چرا هنوز 1984 به فروش می‌رود؟
جورج اورول، «1984» را در سال 1949 نوشته است. اين رمان زمانی در لندن به بازار رسید، که تازه چند سالی از جنگ جهانی دوم گذشته و لندن مشغول محکم کردن پایههای اسرائیل در سرزمین مقدس بود. اورول در سال 1949 رمانی می-نویسد مربوط به سال 1984 میلادی، درباره انگلیسی که حکومت سوسیالی پیدا کرده است. در آن سالها انگلیس در خطر افتادن در دامان سوسیالیسم قرار داشت، همچون اروپای شرقی. اورول در این رمان، دنیایی را پیشبینی میکند که درصورت تحقق آن اتفاق، در سال 1984 به وجود خواهد آمد. به عبارت بهتر اورول دنیایی جدید را در آینده «خلق» می‌کند! این خلق کردن با دیگر خلق کردنهای معمول در رمانها تفاوتی اساسی دارد. خلقهای دیگر یا جدای از واقعیت-اند یا متناسب با واقعیت. اما در اینجا صحبت از خلق واقعیت است قبل از تحقق. رمز اقبال به این رمان با همه ضعف-هایش، همین قدرت خلق است. چیزی که حتماً خواننده را به خضوع وادار خواهد کرد.
در دنیای او، پس از سوسیالیت شدن انگلیس، آمریکا نیز سوسیالیست شده و به همراه آفریقا (که همگی اطراف اقیانوس اطلس قرار دارند) کشور سوسیالیستی «اوشینیا» را تشکیل میدهند. شوروی نیز با اروپای شرقی «اوراسیا» را میسازد. چین هم با سرزمینهای اطراف، «ایستایشیا» را تشکیل میدهد. مردم خاورمیانه هم هیچ کشوری ندارند و بین این ابرقدرت‌های جهانی دستبهدست میشوند. این سه کشور همواره در جنگند و به تعبیر کتاب، هیچکدام هم علاقهای ندارند تا بر دیگری فائق آیند. اولین حرف مهم اورول همین است که در دنیایی که سوسیالیسم همة دنیا را فراگرفته است، باز هم ایجاد جامعة مشترک جهانی خیالی بیش نیست. نه دنیا به یک کشور تبدیل می‌شود و نه در خود کشورها، زندگی مردم عادی با زندگی اعضای حزب یکی است. یک پیشبینی حیاتی هم در آخر داستان میکند که شاهکار هنری او در خلق محسوب می‌شود: «در صورت تسلط سوسیالیسم بر جهان، خروج از سیطرة خفقانآور او محال خواهد بود، درحالی که برای هر نظام دیگری، احتمال سقوط حکومت هست»! به عبارت سادهتر، اورول مخاطبان را می‌ترساند که «انتخاب سوسیالیسم توسط انگلیسیها، آخرین انتخاب بشر است!» و همین هنر است که با همة ضعفهای رمان، چنین جایگاهی را برای آن ایجاد کرده است.
داستان سه شخصیت اصلی دارد. شخصیت محوری رمان «وینستن اسمیت» است. در میان شخصیتهای فرعی هم به دو تا از اين شخصيت‌ها بسيار پرداخته شده است؛ «جولیا» و «اوبراین». بقیه نیز به تناسب و معمولاً مقطعی وارد رمان می-شوند و پس از ادای وظیفه خارج میگردند. داستان از خانة وینستن شروع میشود. جایی که باید محل «سکونت و آرامش» او باشد، به چیزی شبیه بازداشتگاه موقت تحت مراقبت تبیدیل شده است، البته نه در ظاهر، بلکه در باطن. «تلسکرین» نصب شده در اتاق، با صفحة بزرگ خود، همهچیز پخش میکند؛ تصویر و موسیقی. از آنطرف هم همة حالات و صداهای متوسط به بالای او را ضبط نموده و برای کنترل به مرکزیت حزب میفرستند. حزبی که بر اوشینیا به پایتختی لندن مسلط است و در تقابل با اوراسیا و ایستیشیاست. همة کارها را افراد عضو حزب انجام میدهند و مردم عادی کشور کارگران نامیده میشوند و از نظر حزب داخل در آدم محسوب نمی‌شوند! وینستن دفترچهای میخرد و شروع به نوشتن افکار خود میکند، افکاری که از نظر حزب ممنوعاند و صاحبش، مجرم تلقی میشود. در طول نوشته به خاطرات و خوابهای وینستن اشاره میشود که او را به گذشته میبرد. گذشتهای که توسط حزب از بین رفته و حتی در حافظهها نیز وجود ندارد. همة اسناد جعل شده و افکار نیز جهتدهی میشود.
شخصیت جولیا به گونهای خاص است. میتوان گفت او خلق شده تا حرف اورول را دربارة عشق تا مغز استخوان خواننده فرو ببرد. عشق بزرگترین نقش را در پازل حرف نهایی اورول بازی میکند. شاید بزرگترین حربة اورول برای کشیدن مرز میان سوسیالیسم و لیبرالیسم همین عشق انسانی به انسان دیگر باشد. عشق و رویة دیگر آن تنفر، محور پردازش شخصیت جولیا هستند. جولیا در سه جا به خواننده معرفی میشود و در هر سه غافلگیرش میکند. بار اول در ابتدای رمان که لایة اول شخصیت او نمایش داده میشود. در این لایه او یکی از زنهای عضو حزب است. کاملاً منظم و بسیار وابسته به مقررات حزب «سوسانگ» (سوسیال انگلیس) و دقیق در کار افراد دیگر، که مبادا کوچکترین تخلفی از ایشان سر نزند. جولیا و رابطهاش با مسائل جنسی و عاشقانه، خواننده را به تنفر از سوسیالیسم سوق میدهد. لایة بعدی ظهور جولیا، در اواسط رمان است. زمانی که وینستن او را زنی به شدت آزادیطلب و کلیشهشکن مییابد که معتقد به حفظ ظاهر و مبارزه از طریق نقض همة قوانین در باطن است. عشق جولیا به حدی است که وینستن را به کاری انتحاری که هیچگاه در مخیلهاش هم نمیگنجید میکشاند؛ «زنا». جولیا در این بخش نقش تقدیس عشق و حتی زنا را در شرایط خاص آن جامعه به عهده دارد. مسلماً جولیا فقط و فقط به دنبال لیبرالیسم انتفاعی است، «تنها چیزی که در دنیا اهمیت دارد لذت است!» برخلاف وینستن که به دنبال «آزادی» است، در هر نظامی که آن را تأمین کند. لیبرالیسم برای وینستن «یک راه رسیدن به سرزمین طلایی» است و برای جولیا، «تنها نظام تضمینکننده لذتپرستی‌اش». یک لایة دیگر هم در آخر رمان رو می-شود، زمانی که خواننده درگیر شرایط سخت وینستنِ تحتِ شکنجههای حزب است. وینستنی که حاضر نشده است زیر شکنجه‌های سخت هم دل از جولیا بکند، ناگهان اطلاع مییابد که جولیا زیر همان شکنجة اول، همهچیز را اعتراف کرده و دست از او کشیده است. خواننده غافلگیر می‌شود و درمی‌یابد که جولیا فقط «خود» را می‌خواهد، اما وینستن «آزادی» را ورای همهچیز میبیند.
رمان 1984 سه دورة قابل توجه در فضاسازی دارد. بخش اول پردازش فضا، حالت خاصی دارد. عمدة آن پرداختن به فضای کار و خانه وینستن است با هدف ایجاد تنفر از «سوسانگ». این همان چیزی است که خواننده را با خود میکشاند، توصیف خفقان شدید موجود در انگلیس سوسیالیستی. حتی این موضوع چنان اهمیت می‌یابد که زیبایی‌های ادبی نوشته را تحت‌الشعاع قرار داده و آن را از سطح یک نوشتة فاخر ادبی پایین می‌آورد. دورة بعدی که نسبتاً طولانی، خسته‌کننده و کسالت‌آور است، به کامل کردن تصویر سوسانگ میپردازد. گاهی کار به جایی میرسد که خواننده حس میکند به جای رمان، با بیانیهای سیاسی-اندیشه‌ای روبه‌روست. در انتها اورول دوباره به سراغ فضاسازی متناوب‌تری رفته و کشش را در خواننده برمیانگیزد. این قسمت فضاسازی بخش اول را تکمیل میکند و زمینه را برای پیام اورول، آماده می‌سازد.
ویسنتن به افراد مختلفی برخورد میکند، اما فقط اوبراین و جولیا مهم‌اند. یک سمساری با یک اتاق در طبقة بالای آن پیدا میکند و برخلاف مقررات، به آن‌جا می‌رود. تا اینکه یک روز، جولیا تکه‌کاغذی را به او میدهد که سرآغاز تحولات است؛ «دوستت دارم». ادامة داستان، نحوه آشنایی با او است و چگونگی شروع رابطه و رفتن به جنگل و گشتن برای مکانی مناسب. در این حین با عقاید همدیگر آشنا میشوند و به هم نزدیکتر میگردند. قرارهای بعدی در مکانهای مختلف گزارده میشود تا اینکه اتاق بالای سمساری را اجاره میکنند و آنجا میشود مکانی برای همبستری. روزی اوبراین سراغ وینستن میآید و به بهانة گرفتن فرهنگ لغت، او را به خانة خویش دعوت میکند. او و جولیا به خانة او میروند تا زیر نظر اوبراین، مبارزه برای سرنگونی حزب را در قالب «انجمن سری اخوت» پی بگیرند. اوبراین، کتاب ممنوعة انجمن را به او میدهد. یک هفتة بعد، او کتاب را روی تخت مشترک و زیر پتو برای جولیا میخواند! صبح که برمیخیزند، اتاق محاصره شده است و دستگیر میشوند. از این پس شکنجه است و مقاومت وینستن. سرسختی او ادامه مییابد تا اینکه اوبراین شکنجهگر او میشود! با این شوک، خواننده همهچیز را تحت کمترل حس میکند. جولیا چندان مهم نیست، بی‌که قصد اوبراین کشتن افکار و علایق قدیمی وینستن است! بالاخره هم موفق میشود کار خود را انجام دهد. وینستن به جامعه برمیگردد، تنها و دیگرگون، با شغلی آسانتر و درآمد بیش‌تر و افکار موافق حزب و از همه مهمتر، با علاقه به رهبر حزب. پیام نهایی رمان ارول همین است؛ «هیچچیز و هیچکس نمیتواند به سلطة ظالمانه و همهجانبة سوسیالیسم در انگلیس خاتمه دهد». و این پیام با قدرت خلق خارق‌العادة اورول، چنان برای خواننده جذاب می‌شود که هنوز هم فروش خود را در کشور انقلابی ما دارد.
سوال این است که چرا نویسنده‌ای نمی‌تواند برای انقلاب ما، 1984 مخصوص به خود را بنویسد؟ خاورمیانه مورد تصور اورول، سرزمینی است با مردمانی بدبخت که هیچ آرزویی جز زندهماندن ندارند و این کالا را به بهای خدمت بیچونوچرا به سه کشور قدرتمند، به دست میآورند. انگار که در این مناطق، اصلاً موجودی به نام انسان زندگی نمیکند! و البته حق داشت. این وصف برای همة کشورهای آن موقع، به خصوص ایران صادق است. در آن سالها هنوز ایران در دستان کثیف پهلوی اول اسیر بود و زنده ماندن، افق دور دست‌نایافتنی مردم ایرانِ به اصطلاح بی‌طرف! اورول نیز چون همة مردم جهان و ایران، فکر نمیکرد که خاورمیانة 1984، خاورمیانة پس از امام خمینی(ره) باشد، خاورمیانهای جدید و جهانی جدید. هیچ‌کس نمی‌توانست ایران دگرگونشدة پس از 1979 را تصور کند. ایرانی که یکتنه دربرابر همة دنیایی که در مغز اورول جاداشت بایستد و مسیر تاریخ بشر را برای قرن بیست و یک تغییر دهد.
سوال این است که چرا نویسنده‌ای نمی تواند 1420 را برای ایران و جهان بنویسد؟ چرا فیلم‌سازی نمی‌تواند سریال 1420 را بسازد؟ اگر هم فیلمش را بسازند (تهران 1500) آن‌قدر خنده‌دار از آب در می‌آید که نمی‌شود اسمش را فیلم گذاشت. بیش‌تر لطیفه‌ای مصور است تا داستان! جواب را نباید صرفا در نداشتن قدرت خلاقیت نویسندگان جستجو کرد، بلکه باید در ناتوانی‌شان در «خلق» یافت. خلق نیاز به فهمی کلی از انسان و جهان دارد و شعوری شهودی می‌طلبد. فهم کلی از انسان و جهان، به همین راحتی کسب نمی‌شود تا هرکه اراده کرد، 1420 بنویسد. خیلی هنر کنند، سند چشم‌انداز را بفهمند که چیزی جز دستورات زیبا و البته بدون تعین و تشخص نیست. کسی که بخواهد 1420 بنویسد، باید اهل خرق حجاب زمان باشد و کو نویسنده‌ای که انقلاب را تاکنون به تمامه درک کرده باشد؟ هویت انقلاب را درک کرده باشد؟ چه برسد به آن‌که بتواند با تکیه بر آن هویت، حجاب زمان را در این عالم تکنیک زده بدَرَد؟ کو نویسنده‌ای؟  



محمدقائم خاني


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • 1984 ما کی نوشته می‌شود؟
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.